حکومت عقل نظري و عملي در تزاحمها

در اين محور، عقل عملي کامل بايد خصلتهاي اخلاقي را تعديل کند؛ چنانکه عقل نظري کامل بايد در جهاد علمي مرز وهم و خيال را مشخص کند تا عقل درمسائل علمي مبتلا به مغالطه نشود. پس عقل عملي در اوصاف نفساني و عقل نظري در تنظيم يافته ها و مدرکات، حاکم مطلق هستند. اين دو بخش از جهاد دروني است و بخش ديگر آن، محدوده جنگ و گريز بين نشئه طبيعت و نشئه درکهاست و آن اين است که طبيعت و يا دستگاه بدن، چيزهايي را طلب مي کند که با خواسته هاي آن هماهنگ باشد؛ يعني، غذاي بيش از اندازه نياز و يا غذاي زيانبار طلب نمي کند. خواسته دستگاه گوارش چيزي است که با آن هماهنگ باشد و اگر به زبان در آيد، مي گويد به من چيزي بدهيد که تامين کننده نياز من است و من زايد بر آن مقدار را نمي خواهم.
اما دستگاه ادراک، کاري با مسئله طبيعت ندارد و فقط به فکر لذت خويش است؛ مثلا، ذائقه از خوردن، لذت مي برد؛ خواه به سود دستگاه گوارش و هاضمه باشد و خواه براي آن زيانبار باشد. اين دستگاه ادراکي، غذاي لذيذ و شيرين را نه براي سير شدن بلکه براي لذت بردن مي خواهد که در اين جا بين ذائقه که دستگاهي ادراکي است با هاضمه که دستگاه گوارش طبيعي است جنگ و گريز دارد. در اين هنگام است که عقل براي تنظيم خواسته ها وارد عمل مي شود، به ذائقه مي گويد تو مقدمه اي؛ به همين دليل آنها که عقل ندارند لذت ذائقه را بر خواسته هاي طبيعي هاضمه ترجيح مي دهند. از اين رو کساني که وضع ماليشان خوب است و وضع فکري آنها بد، يا پيش از ديگران مي ميرند و يا بيش از ديگران بيمار مي شوند؛ زيرا امکانات رفاهي دارند ولي عقل ندارند و در نتيجه، پرخوري و بدخوري مايه انواع گوناگون بيماري آنان است.
انسان عاقل ديرتر مي ميرد و سالمتر از ديگران به سر مي برد؛ زيرا عقل او خواسته هاي ادراکي و طبيعي را ارزيابي مي کند و مي فهمد معيار ارزش ذائقه و هاضمه چيست. البته تنها رابطه ذائقه با دستگاه گوارش نيست؛ بلکه باصره و شامه نيز با ساير قوا چنين هستند.
شايان ذکر است مسئله مرگ که با قضا و قدر الهي همراه است بحث خاص خود را دارد و خارج از حوزه بحث کنوني است، ولي در تبيين علل و عوامل شناخته شده براي دوام عمر، رعايت بهداشت و پرهيز از پرخوري و بدخوري، که چنين تقوايي فتواي عقل است، سهم مؤثري دارد.