وسيله تامين نيازهاي طبيعي

به هر حال، ذائقه مزدبگيري بيش نيست و صاحب کار، طبيعت و از آن بالاتر، عقل است. چون انسان مانند گياه يا حيوان نيست که غذايش در سفره طبيعت، آماده باشد. او بايد غذا را خود تهيه و تحصيل کند و تحصيل غذا رنج دارد و اگر در قبال آن مزدي دريافت نکند، هرگز به دنبال تحصيل غذا نمي رود و مزد او در حقيقت، لذت زود گذري است که در دهان او ظهور مي کند و او از خوردن لذت مي برد. در اين جا انسان عاقل مي فهمد که او براي لذت بردن خلق نشده و اين لذت ذائقه، مطلوب اصلي بالذات نيست بلکه مزد کار است تا انسان به نيازهاي طبيعي خود برسد، سالم بماند، نميرد و بر اثر حفظ حيات ظاهري به آن مراحل عميق علمي راه يابد اما ديگران که راز لذت بردن را نمي دانند مي پندارند که براي خوردن زنده اند.
حکيم الهي «صدرالمتالهين» با اصرار تمام، اين مطلب را ثابت مي کند که آنچه در ذائقه انسان مي گذرد به منزله مزد کار است؛ چنانکه در مسائل زناشويي نيز چنين است. انسان عاقل مي داند نکاح براي حفظ نسل است؛ ولي کسي که عاقل نيست خيال مي کند نکاح براي تامين لذت است.
پس عاملي که بين خواسته هاي جهاز هاضمه و لذتهاي ذائقه يا غريزه جنسي، داوري را به عهده مي گيرد، نيروي عقل از درون و وحي از بيرون است و عقل، تنظيم امور و داوري را در آن دو جبهه مخالف دارد؛ يعني عقل نظري در بخشهاي ادراکي، به خيال و وهم حکم مي کند که از مرزشان نگذرند و مي گويد شما مدرکي نيستيد که داوري ادراکي شما، مطلوب اصيل باشد بلکه شما دستياران عقل هستيد و بايد مقدمات حکم را فراهم کنيد ولي در داوري عقل دخالت نکنيد. و عقل عملي در بخشهاي تحريکي نيز به خواسته هاي نفساني مي گويد شما پيشنهاد و گزارش بدهيد؛ اما در قلمرو عقل عملي که مايه عبادت رحمان و کسب جنان است(2)، دخالت نکنيد. عقل نهايي انسان چنين فتوا مي دهد و وحي هم از بيرون همين را شکوفا مي کند: «ليثيروا لهم دفائن العقول» (3).
2. «العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان» (کافي، ج 1، ص 11، ح 3) .3. نهج البلاغه، خطبه 1، ب 37.