بايدها و نبايدهاي اخلاقي

از آن جا که انسان موجودي ادراکي است و کارهاي خود را با اختيار و اراده انجام مي دهد تا آن جا که مي فهمد آنها را بر اساس «بايد» و «نبايد» تنظيم مي کند؛ اما آن جا که ادراک ندارد خود را آزاد مي پندارد؛ مثلا مي گويد من در هواي سرد بايد لباس ضخيم بپوشم تا سرما نخورم و در هواي گرم بايد لباس نازک بپوشم تا از گرما آسيب نبينم چنانکه در گرسنگي و سيري اين چنين است.
انسان در فصول گوناگون، تصميمهاي مختلفي مي گيرد و بايدها و نبايدهاي گوناگوني دارد، حتي در شبانه روز نيز بايدها و نبايدهاي گوناگوني دارد؛ زيرا حوادث يکسان نيست؛ مثلا گاهي، وقت کار و گاهي وقت استراحت است. اين بايدها و نبايدها از کيفيت برخورد انسان با حوادث، پيدا مي شود؛ به عبارت ديگر، انسان بايدها و نبايدها را بر اساس روابطي که بين خود و جهان تکوين مي بيند تنظيم مي کند. اين که مي گويد: «من بايد اين کار را انجام بدهم» ، خود وظيفه و توصيه اخلاقي است؛ اما وقتي مي گويد: «من اگر اين کار را بکنم، چنين اثري دارد و اگر آن کار را نکنم، آن اثر را ندارد» کار اخلاقي نيست.