درک خاص موجودات

از مجموعه اين آيات به خوبي استفاده مي شود که زمامدار کل، خداست؛ با اين تفاوت که هر موجودي، خدا را از راه زمامداري خاص خود، درک مي کند و مي داند که زمام او به دست خداست و به همان اندازه خداوند نيز براي او ظاهر مي شود؛ اما اين که زمامدار موجود ديگر هم خداست، درک نمي کند. البته فرشته ها که مدبرات امر و مجراي فيضند و انسان کامل که برتر از فرشتگان است، درک مي کنند که زمامدار کل، خداست. از اين رو هر موجودي خدا را از راه زمامداري خاصي که براي خود مشاهده مي کند تسبيح مي کند. اگر تسبيح گوي او «نه بني آدمند و بس» و هر بلبلي است که «زمزمه بر شاخسار مي کند» آنان گرچه مسبح خدايند اما مانند انسان «سبوح قدوس» نمي گويند.
در سوره مبارکه «اسراء» مي فرمايد:«و ان من شي ء الا يسبح بحمده» (20):هر چيزي تسبيح گوي و حامد خداست؛ يعني، هر چيزي از راهي که در تحت زمامداري داست خدا را مي شناسد و تسبيح گوي اوست و او را حمد مي کند؛ اما فرشته ها و انسان کامل زمامداري خدا را درباره جمادات، نباتات، حيوانات و انسانهاي عادي و نيز زمامداري ذات اقدس اله را درباره خودشان مشاهده مي کنندچنانکه قرآن از قول فرشتگان مي گويد: «نحن نسبح بحمدک ونقدس لک» (21)ولي اگر کسي به کل نظام امکاني بنگرد و زمامداري خود و ساير موجودات را در اختيار ذات اقدس اله بداند، خدا را با معرفت برين مي شناسد و در نتيجه تسبيح و تقديس او هم برتر و والاتر خواهد بود. سخن هر کسي نمايانگر مقدار معرفت اوست. خدا براهيني را از حيوانات و فرشته ها بازگو مي کند و درباره انسان نيز سخن مي گويد.
نمونه اي از آن، هدهد است که در مکتب سليمان (عليه السلام) تربيت شده و از او تعليم خاص يافته. هدهد از محضر سليمان (عليه السلام) در فلسطين، حرکت کرد تا يمن را زيرپا گذاشت و برگشت و چنين گزارش داد:«اني وجدت امرءة تملکهم و اوتيت من کل شي ء و لها عرش عظيم وجدتها و قومها يسجدون للشمس من دون الله» (22):من به کشوري رسيدم که زمامدار آن، يک زن بود و او و قومش آفتاب پرست بودند. آنگاه مي گويد:«الا يسجدوا لله الذي يخرج الخب ء في السموات و الارض» (23):چرا آنان خدايي را که هر نهان و نهفته در آسمان و زمين را آشکار مي کند، عبادت نمي کنند؟
اين مسئله برهاني عميق بر توحيد ربوبي و عبادي است که هدهد اقامه کرده؛ ولي حد وسط اين برهان را بينش خاص هدهد تشکيل مي دهد. هدهد، برهان حدوث، امکان، حرکت و نظم را در جهان نديد تا برهان عام اقامه کند. او راه خاص خود را طي کرده است. او آن قدرت را دارد که با ديد تيز و درون بيني که خدا به او داده، آنچه را که مخفي است ببيند؛ يعني آبهايي که در زيرزمين، مستور است مي بيند و مي داند؛ اما نمي داند در کل جهان چه مي گذرد. از اين رو نظم ستاره ها يا سير سپهري را حد وسط قرار نداده است، چنانکه امکان ماهوي يا امکان فقري را که دليل نيازمندي هر موجود اعم از آسمان و نهفته در آن و اعم از زمين و مخبوء در آن است، مدار برهان قرار نداد.
ذات اقدس اله منطق ملائکه را بازگو مي کند که در هنگام آفرينش آدم، گفتند:«نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» (24):
ما اهل تسبيح و تقديسيم. فرشته که خود منزه از نقص و عيب است و اين نزاهت و قداست را از خدا دارد و از او مي داند، تسبيح و تقديس گوي حق است و حد وسط استدلالش هم همين است.
اما درباره انسان کامل، مي فرمايد:«و علم ادم الاسماء کلها» (25)؛يعني، همه اين اسماي الهي را انسان کامل دارد؛ اما انسان کامل در حد هدهد، اقامه برهان يا در حد فرشته، تسبيح و تقديس نمي کند، او همه هستي را از آن خدا و محضر او دانسته و هر موجودي را مظهر نامي از نامهاي الهي مي داند و چنين انساني، طاهر مطلق است.
20. سوره اسراء، آيه 44.21. سوره بقره، آيه 30.22. سوره نمل، آيات 23-24.23. همان، آيه 25.24. سوره بقره، آيه 30.25. همان، آيه 31.