واقعيت مسائل اخلاقي

همان طور که خوبي و بدي پزشکي از روي سليقه نيست بلکه بر اساس علم وعلت است، خوبي و بدي مسائل اخلاقي نيز بر اساس تجرد روح و واقعيت است نه از روي سليقه؛ و چون بر اساس واقعيت است، برهان پذير است(2)چنانکه در ضمن مباحث آينده به آن اشاره خواهد شد؛ اما «مباحات» و چيزهاي حلال، سليقه پذير است؛ مثلا، انسان سالم در کنار سفره اي که چند نوع غذا در آنجا وجود دارد در انتخاب غذا آزاد است. اگر غذا سالم باشد و براي او زيانبار نباشد، او هر يک از آنها را بر اساس سليقه خود مصرف مي کند يا اگر انواع و رنگهايي از لباس وجود داشته باشد و پوشيدن هيچ يک هم ضرري نداشته باشد، در انتخاب نوع و رنگ لباس بر اساس سليقه خود عمل مي کند و انسان در موارد «منطقة الفراغ» آزاد است.

در مسائل حلال و حرام نيز چنين است. اگر امر حلالي به چند صورت وجود داشته باشد، آنجا سخن از انتخاب و آزادي است؛ اما بين حلال و حرام، سخن از انتخاب و آزادي نيست؛ اگر چه انسان تکوينا آزاد است ولي تشريعا آزاد نيست و يقينا يکي از اينها به حال او زيانبار و ديگري، سودمند است؛ چون همه کارها نسبت به روح مجرد انسان، يکسان نيست. از اين جا مسئله حسن و قبح، خير و شر، و ... مطرح مي شود و آن کسي که از رابطه اين اعمال با روح انسان، با خبر است هم به عنوان «بايد و نبايد» دستورالعمل اخلاقي و هم به عنوان «بود و نبود» ، گزارش نظري مي دهد.
2. گرچه اخلاق، علمي اعتباري و مسائل اخلاقي جزو امور اعتباري است؛ ليکن از امور اعتباري محض نيست تا به دست معتبر سپرده شده باشد؛ مثلا، گاهي انسان براي انجام کاري به کاغذي بها و اعتبار مي دهد ولي بعد آن را باطل مي کند، اين گونه از اعتباري ها ريشه تکويني ندارد؛ مانند صدر و ذيل يک مجلس که امري اعتباري است؛ به اين معنا که، ممکن است انسان، در فصلي، گوشه اي از يک اتاق و در فصلي ديگر، گوشه ديگر آن اتاق را صدر مجلس قرار دهد و مقابل آن را ذيل بداند، هيچ کدام از صدر و ذيل اعتباري واجد اصالت تکوين نيستند؛ ولي بعضي از امور اعتباري ريشه تکويني دارند. معناي اعتباري بودن اخلاق، اين است که اخلاق، در خارج «مابازاء» ندارد؛ يعني، در خارج، چيزي مثلا به نام درخت، زمين، آب، انسان، ستاره و صدها و هزارها موجود خارجي ديگر وجود دارد؛ اما چيزي به عنوان صدق، کذب، ظلم، عدل، حسن، قبح و مانند آنها وجود ندارد که ما بتوانيم به آن اشاره کنيم و بگوييم اين، حسن و آن، قبيح و يا اين، حسن و آن قبح است. البته منشا انتزاع اعتبار اين امور در خارج وجود دارد.چقدر فرق است بين نظري که اخلاق را اعتباري محض بداند و بگويد چون هيچ «ما بازاء» ندارد مانند سنن و رسوم عادي، به قرارداد محض وابسته است، (لذا ممکن است وصفي از اوصاف نفساني، مانند تقوا در عصري و يا مردم منطقه اي، خوب و در عصر ديگر و براي مردم منطقه اي ديگر، بد باشد) و بين آن نظر نهايي که در حکمت متعاليه مطرح است که اخلاق اعتباري محض نيست بلکه امري اعتباري است که داراي منشا تکويني و واقعي است، بلکه واقعيت ساز نيز هست. اين نظر دوم در اوج اخلاق شناسي است.