ارکان زندگي انسان مهذب

رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، که اسوه سالکان کوي نزاهت است، قبل از هر کسي خود، متخلق به قرآن شد و آنگاه راهيان کوي تطهير و تزکيه را به اين اصل، رهبري کرد. در جوامع روايي از برخي همسران پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است که خلق آن حضرت قرآن بود:«و کان خلقه القرآن» (65)
و از آن جهت که حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم، اسوه امت است:«لقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة» (66)
تلاش آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم در اين است که سالکان کوي خود را متخلق به قرآن کند.
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در حديثي که خطوط اصلي زندگي انساني مهذب را ترسيم مي کند مي فرمايد:«اربع من کن فيه کان في نور الله الاعظم» :اگر اين چهار اصل اعتقادي و اخلاقي در يک انسان وارسته راه يابد، او در فضاي «نور اعظم» خدا زندگي مي کند و روشن است که اگر کسي در فضاي نور اعظم خدا، زندگي کند، محيط زيست او روشن است. نه خود او تيره است، نه اطراف او و کساني که با او مربوطند در تيرگي به سر مي برند. چنين شخصي نه تنها روشن است بلکه روشنگر جامعه و مصداق کامل«و جعلنا له نورا يمشي به في الناس» (67)
است. اگر ما به اين امور، متخلق شويم، هنگامي که مردم ما را ببينند به ياد خدا مي افتند. گر چه ما با ديدن برخي انسانها به ياد خدا مي افتيم و اين، براي ما کمال است؛ ولي چرا ما چنين نباشيم که مردم با ديدن ما به ياد خدا بيفتند که آن کمال برتر است؟
آن ارکان چهارگانه چنين است:«من کانت عصمة امره شهادة ان لا اله الا الله و اني رسول الله، و من اذا اصابته مصيبة قال انا لله و انا اليه راجعون و اذا اصاب خيرا قال الحمد لله رب العالمين و اذا اصاب خطيئة قال استغفر الله و اتوب اليه» (68).
رکن اول: اين که شخص، در پناه توحيد و نبوت، زندگي کند و معصوم از گزند الحاد و آسيب شرک باشد. عصمت بر دو گونه است: عصمت اصطلاحي که مخصوص انبيا و ائمه و مانند آنهاست و عصمت عام که بهره مؤمنان ناب است. کسي که در قلعه توحيد و نبوت به سر ببرد، از خطر مهم، معصوم و محفوظ است. کلمه «لا اله الا الله» قلعه و حصن حصين خداست و موحد معتقد در اين قلعه امن به سر مي برد. اگر نگهبان قلعه اي، خدا باشد، چه چيزي مي تواند به متحصن در آن آسيب برساند؟ اين رکن، به منزله زيربنا و سه رکن ديگر مبتني بر اين اصل زيربنايي است. رکن دوم: اين که اگر رويداد ناگواري متوجه او شود، متاثر نباشد بلکه کلمه استرجاع را بر زبان آورد: «الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون» (69) و اجراي اين دستور، به اين معناست که منطق آنان اين است که مبدا و معاد همه اشيا، خداست. در محاورات وقتي مي گوييم: حرف فلان گروه اين است؛ يعني منطقشان اين است، عقيده و منطق مؤمن بدون اختصاص به حال مصيبت، «استرجاع» است البته اين منطق در حال مصيبت ظهور مي کند و مي گويد جا براي تاسف نيست؛ تاسف در اين نيست که امانت را به صاحب اصيلش داديم، اگر افسوسي هست از جهل خود ماست که چرا نشناخته بوديم که اين شخص يا اين شي ء، امانت است و به آن دل بسته بوديم.
رکن سوم: اين که اگر کار خيري از دست او نشئت گرفته يا نيت پاکي از قلب او گذشته و قدم خيري برداشته است آن کار خير علمي يا عملي را به خود اسناد ندهد و نگويد من کردم، بلکه بگويد: خدا را شکر که توفيق آن علم يا عمل را به من ارزاني داشت. آنگاه انجام اين کار خير زمينه موفقيت او را فراهم مي کند و ديگر راهزن او نيست. چون او حمد خدا مي گويد نه حمد خود و ذات اقدس اله هم مي فرمايد: هر نعمتي به شما رسيده است، از ناحيه خداست؛«و ما بکم من نعمة فمن الله» (70).
اين اصل کلي، ايجاب مي کند که انسان شکر «منعم» کند؛ نه شکر «متنعم» . کسي که ثناگوي خود است، غافل است و به جاي اين که ولي نعمت را بستايد، متنعم را ثنا مي کند.
رکن چهارم: انسان گاهي اشتباه مي کند و مانند انبيا و ائمه (عليهم السلام) معصوم نيست، . اما اگر مومن، اشتباهي مرتکب شود، فورا استغفار مي کند و «استغفر الله ربي و اتوب اليه»
مي گويد. خلاصه آن که سخن رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم که مي فرمايد: عصمت امر و نگهدار حيات هر کس اعتقاد به توحيد و رسالت است، با تحليل عقلي کاملا قابل تبيين است، چون عقيده، حافظ معتقد است.
قضيه را از اين جهت، «عقد» مي نامند که بين محمول و موضوع آن، پيوند و گره علمي برقرار است. اگر محمول و موضوع با يکديگر، رابطه نداشته باشد، قضيه محقق نيست، بلکه مرکب تقييدي غير تام است.
از سوي ديگر، يک عالم و متفکر، جان خود را به محصول آن قضيه، گره مي بندد و به مطلبي که علمي بودن آن مسلم است، معتقد مي شود. پس «عقد» ، از آن قضيه و «اعتقاد» ، آن گره خاصي است که بين جان متفکر و نتيجه آن قضيه برقرار مي شود.
از سوي سوم، بين هستي و حيات انسان و بين عقيده، گره خاصي برقرار است که اين پيوند، آثار اخلاقي را به همراه دارد و تهذيب و تزکيه، از اين عنصر سوم شروع مي شود؛ اگر کسي به امري معتقد باشد، آن عقيده، او را به خود مي بندد و گره مي زند و رها نمي کند و به دست وسوسه ابليس، از درون و دسيسه گران، از بيرون نمي سپارد و هم از اين رو کلمه «لا اله الا الله»
قلعه است؛ قلعه اي که در درون خود ماست و صيانت اعتقاد که عنصر سوم است مانع هر گونه ذهول و غفلت است و چون غفلت نيست آسيب نخواهد بود زيرا منشا هر آفتي که از بيرون، دامنگير ما مي شود، غفلت درون ماست و اگر در درون ما قلعه اعتقاد و التفات وجود داشته باشد آسيبي به ما نمي رسد، چون: «هر آن غافل زيد، غافل خورد تير» .
در روايات، از امام صادق (عليه السلام) آمده است که هيچ پرنده اي در حال «ذکر» تيرنمي خورد وهرتيري که به هر پرنده درميدان شکار مي رسد در حال غفلت اوست(71)! امثال اين روايات گذشته از جنبه علمي و اعتقادي، براي ما اثري تربيتي دارند.
65. محجة البيضاء، ج 4، ص 120.66. سوره احزاب، آيه 21.67. سوره انعام، آيه 122.68. بحار، ج 74، ص 134.69. سوره بقره، آيه 156.70. سوره نحل، آيه 53.71. «ما من طير يصاد في بر ولا بحر ولا يصاد شي ء من الوحوش الا... » (بحار، ج 61 ص 24) .