انسان برده و انسان آزاد

در اين زمينه قرآن کريم اصل «کل امري ء بما کسب رهين» (104) و «کل نفس بما کسبت رهينة» را ارائه مي دهد؛ انسان بدهکار، گرو و وثيقه مي سپارد. نوع انسانها آزاد نيستند؛ بلکه در بند وثيقه اند و خودشان با سوء اختيار خود، دست و بال خود را بسته اند، توان حرکت ندارند و از يک موجود جامد ساکن ايستا توقع ترقي نيست. تنها يک گروه «اصحاب اليمين» (105) آزاد و آزاده هستند؛ البته اين آيات، مخصوص قيامت نيست که در قيامت، يک عده آزاد و يک عده برده باشند. بلکه در آن جا اين حقايق، ظهور مي کند؛ نه اين که حدوث پيدا کند.
در دنيا انسان يا آزاد است و يا برده؛ و اين بردگي يا حريت در قيامت، ظهور مي کند؛ اگر کسي خود را به وسيله رذايل اخلاقي در «غل جامعه» بند کرده باشد، اين غل اخلاقي در قيامت به صورت «خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه» (106) ظهور مي کند؛ و اگر کسي خود را آزاد کرده باشد، در قيامت، اين آزادگي به صورت عبور از صراط «کالبرق الخاطف» (107)
جلوه مي کند. مهم آن است که انسان در دنيا يا برده است يا آزاد و معيار بردگي و محور آزادگي را هم قرآن، يمن فضيلت و شوم رذيلت، ذکر مي کند؛ اخلاق ميمون، مايه آزادگي و رذايل مشئوم، مايه بردگي است.کسي که در داد و ستد بدهکار مي شود و مورد اطمينان نيست، وثيقه مي سپارد؛ اين وثيقه براي آن است که مديون، دينش را ادا کند. وقتي تاديه کرد،
فک رهن خواهد شد، يعني آن گرو، آزاد مي شود. البته در مسائل مالي و اقتصادي، اگر کسي مالي به ديگري بدهکار باشد، خانه يا فرش خويش را به او گرو مي سپارد؛ ولي در مسائل اخلاقي اگر کسي با جهان آفرين داد و ستد کند و به او بدهکارشود يعني حق نظام و نظام آفرين راتاديه نکند، بايد وثيقه بسپارد و وثيقه او متاع مادي نيست؛ زيرا در رابطه اي که خلق با خالق خود دارد، مسائل اعتباري مانند ملکيت خانه و يا فرش، نقشي ندارد؛ داد و ستدهاي اعتباري، دين و رهن اعتباري را به دنبال دارد و فک رهن هم اعتباري خواهد بود؛ ولي داد و ستد حقيقي، دين و رهن حقيقي را در بر دارد و فک رهنش هم حقيقي است؛ ولي چون الفاظ براي ارواح معاني، و نه براي مصاديق و خصوصيتهاي مادي، وضع شده، استعمال واژه هاي داد و ستد، اشتراء، بيع و بيعت، دين، رهن، و فک رهن، هم در مسائل اعتباري و هم در مسائل حقيقي، حقيقي است.
104. سوره طور، آيه 21.105. سوره مدثر، آيات 38 39.106. سوره حاقه، آيات 30 31.107. بحار، ج 8، ص 67، ح 8.