داد و ستد ذات خدا با انسان

ذات اقدس خداوند با انسانها معامله و داد و ستد کرده انسان، بايع و خدا مشتري شده و اين بيعت را به عنوان «بيع» ياد کرده است:«ان الذين يبايعونک انما يبايعون الله» (108)بيعت کردن يعني بيع کردن و اين بيع به صورت
«ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة» (109)
ظهور کرده و انسان در اين داد و ستد کالاي جان خود را به خدا مي فروشد. گرچه مسئله مالي امري اعتباري است؛ ولي فروش جان، امري حقيقي است و وقتي انسان جان را مي فروشد ثمني به نام بهشت را هنگامي دريافت مي کند که به عقد بيع و بيعتش وفا کند. و اگر او جان و شئون نفساني خود را به خداوند فروخت، چون هر بنده اي اين چنين است هر گونه تصرفي که بخواهد در جان و جسم خود بدون اذن خدا انجام دهد غصب مي شود؛ آنهم غصب حقيقي نه اعتباري؛ زيرا غصب در مسائل اعتباري و مسائل حقيقي به يک معنا نيست؛ اگر چه جامع واقعي دارند. پس هرگونه تصرفي در روح و شئون آن که مرضي خدا نباشد غصب است. انسان غاصب، بدهکار است و بايد وثيقه بسپارد و خدا وثيقه اي را جز جان، قبول نمي کند:
«کل نفس بما کسبت رهينة»
وروشن است که وقتي جان آدمي، در بند شود آزاد نيست، تنها يک گروه، آزادند:«الا اصحاب اليمين» (110):
کساني که با ميمنت، کار مي کنند. اگر انسان متوسط بودند از رذايل گناه آزادند، و اگر از اوحدي انسانها بودند، «زهرچه رنگ تعلق پذيرد» و از اين بالاتر، ز هر چه رنگ تعين پذيرد، آزادند که البته اين مقام منيع، نصيب اولياو انبيا خواهد بود
چنانکه در حديث معروف تثليث، حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:عده اي خدا را، محبانه و عاشقانه عبادت مي کنند: «ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبيد و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار» (111):اين آزاد مردان نه تنها از رذايل بلکه از آنچه که پيش ديگران، فضيلت محسوب مي شود از باب
«حسنات الابرار سيئات المقربين» (112)هم آزادند؛ و ساختن مدينه فاضله به دست انسانهاي آزاد و آزاده ممکن است.
108. سوره فتح، آيه 10.109. سوره توبه، آيه 111.110. سوره مدثر، آيات 38 39.111. نهج البلاغه، حکمت 237.112. بحار، ج 25، ص 205، قسمت «بيان» .