رياضت و ارکان آن

بعد از «اراده» مرحله «رياضت» است که جناب بوعلي آن را در چند بخش خلاصه مي کند و مي فرمايد: انسان مرتاض کسي نيست که در گوشه اي بنشيند و از جامعه جدا بشود؛ بلکه همواره در متن جامعه حضور دارد و به مردم خدمت مي کند؛ ولي از دنيا منزوي است. انبيا در متن مردم بودند و آنان را هدايت مي کردند ولي: «فيکاد يري الحق في کل شي ء» (15)
و همه کارها را به دستور «هو الاول» و براي لقاي «هو الاخر» انجام مي دادند، و گويا حق را در همه مظاهرش مي ديدند.
رياضت، چند رکن دارد: اولين رکن، آن است که انسان سالک از همان آغاز نقطه آغازين را اراده، و نقطه پاياني او لقاء الله باشد و هر آنچه را که در بين راه هست لايروبي کند و ما سوا را از سر راه بردارد: «تنحية ما دون الحق عن مستن الايثار» (16)و اين اولين رکن رياضت است؛ يعني، نه ترس از جهنم او را هراسناک و نه
طمع به بهشت او را آزمند کند. زيرا اينها «عقبه» هاي «کؤود» است.
اين که اميرالمؤمنين (عليه السلام) در دعاي کميل به خدا عرض مي کند: «هبني صبرت علي حر نارک فکيف اصبر عن النظر الي کرامتک» .
خدايا! به فرض که من حرارت آتش تو را تحمل کنم؛ اما هجران لقاي تو را چگونه مي توان تحمل کرد؟ از اين قبيل است.
دومين رکن رياضت را جناب بوعلي، «تطويع النفس الامارة للنفس المطمئنة» (17)مي داند. وقتي سالک، هدف را تشخيص داد و خواست با همت عالي حرکت کند، بايد نفس اماره به سوء را در برابر عقل، مامور به اطاعت کند؛ نفسي که در بخش ادراکي، خيال و وهم و در بخش تحريکي، طمع و کينه نسبت به رقيبان و دشمنان را رهزن انسان قرار مي دهد.
البته مقصود از اين عقل متبوع و مطاع، عقلي نيست که تنها با برهان فلسفي، حاصل مي گردد بلکه شامل عقل حاصل از ايمان تقليدي نيز مي شود. گرچه بين اينها تفاوت هست ولي انسان درس نخوانده هم مانند انسان درس خوانده مي تواند عارف بشود. سخن بلند بوعلي (رضوان الله عليه) اين است که: گاهي انسان با برهان، اصل وجود خدا و بهشت و جهنم را ثابت مي کند و براي رسيدن به خدا و بهشت و رهيدن از جهنم حرکت مي کند؛ اما گاهي کسي قدرت اقامه برهان ندارد ولي با ايمان تقليدي از معصومين (عليهم السلام) بدون واسطه يا با واسطه معتقد است که خدا، بهشت، جهنم و مواقف قيامت وجود دارد.

به بيان ديگر، دومين رکن رياضت اين است که همانند قيامت «خافضة رافعة» (18) باشد. قيامت را «خافضة رافعة» معرفي مي گويند؛ زيرا عده اي را پايين مي آورد و عده ديگري را بالا مي برد. عارف هم همين کار قيامت را در درون خود به عنوان قيامت صغري انجام مي دهد؛ يعني نفس اماره را که مرتفع بود، بر زمين مي زند و مامور مي کند و عقل معزول و اسير را که: «کم من عقل اسير تحت هوي امير» (19)امير مي کند و اين افتاده را فرمانروا مي کند که در آن صورت نفس اماره در پيشگاه عقل فرزانه، خاضع و خاشع است.
سومين رکن رياضت تلطيف درون و شفاف کردن آيينه دل است. انسان مرتاض کينه ها و بغضها و نيز محبتها و ارادتهاي شخصي را به صحنه دل راه نمي دهد و در نتيجه روحي لطيف پيدا مي کند و داراي روح خشن و قلب قاسي نيست، بلکه مظهر رئوف، رحيم و ودود است. اين سه رکن، عناصر محوري «رياضت» است. البته براي پيدايش هر يک از اين عناصر محوري، معين و معاوني هم لازم است؛ زيرا در زندان را گشودن و عقل اسير را امير کردن کار آساني نيست و تخت عزت و امارت نفس اماره را واژگون کردن و او را به تخته ذلت و اسارت کشيدن، بدون انقلاب دروني ميسر نيست و اين همان «جهاد اکبر» است.
------------------------------------
15. اشارت و تنبيهات، ج 3، ص 384.16. همان، ص 380.17. همان.18. سوره واقعه، آيه 3.19. نهج البلاغه، حکمت 211.