عارف، حاضر غايب

آن کسي که با شرايط و اوصاف ياد شده سير کند و بعد از مرحله ارادت، توفيق ياضت بيابد، گاهي جمال حق را در همه اشيا مشاهده خواهد کرد:
«فيکاد يري الحق في کل شي ء» (22) و اين همان «فاينما تولوا فثم وجه الله» (23)
است. در برابر متحجراني که چشم دل آنها بسته است، مانند گروهي از اسرائيلي ها که به موساي کليم (عليه السلام) مي گفتند: «لن نؤمن لک حتي نري الله جهرة» (24) تا ما خدا را با چشم نبينيم به تو ايمان نمي آوريم، عارف به جايي مي رسد که به هر سمت بنگرد، جلال، جمال، وجه و فيض الهي را در آن جا مشاهده مي کند:
«اينما تولوا فثم وجه الله»
و اين حالت براي او در ابتدا به صورت حال است و بعد ملکه مي شود؛ اما چون آن شهود، فراگير است انسان را از حالت عادي بيرون مي برد و گاهي لرزه اي در بدن چنين عارف شاهدي پيدا مي شود. به گونه اي که حتي کساني که در کنار او نشسته اند از آن با خبر مي شوند ولي او نمي تواند خود را کنترل کند و با گذر از اين مرحله به جايي مي رسد که مي تواند خود را کنترل کند؛ و از اين بالاتر، طوري است که حتي در هنگام مشاهده، حال او عادي است. او در ميان جمع هست ولي در حقيقت، غايب است، در بين مردم است ولي با مردم نيست، بلکه با کسي است در هر حال با همه انسانهاست: «هو معکم اين ما کنتم» (25).
اين حالت براي عارف سالک متدرجا به عنوان ملکه خواهد شد و در او رسوخ خواهد کرد.
22. اشارات و تنبيهات، ج 3، ص 384.23. سوره بقره، آيه 115.24. همان، آيه 55.25. سوره حديد، آيه 4.