محور بايدها و نبايدها[41]

مدار، معيار و محور فرق بايدها، نبايدها و شايدهاي حقيقي يا اعتباري تکليف است، نه شعور و ادراک و اراده. نبايد گفت آنجا که جاي ادراک و شعور و اراده است جاي بايد، نبايد و شايد اعتباري است و آنجا که جاي شعور و ادراک و اراده نيست فقط ضرورت، امکان و امتناع فلسفي و نظري راه دارد؛ براي اين که بسياري از موجودات، که اهل درک و آگاهي و اراده و شعورند، مشمول بايد، نبايد و شايدهاي اعتباري نيستند. علوم اعتباري مثل اخلاق و فقه، که اخلاق هم از برخي جهات زير پوشش قوانين فقهي قرار مي گيرد، در محدوده مکلفهاست؛ نه در محدوده عالمان و مدرکان و صاحبان شعور. ممکن است موجودي ذي شعور و مدرک باشد ولي محکوم قوانين اخلاقي نباشد مانند خود ذات اقدس خداوند و نيز مانند فرشتگان و مجردات؛ زيرا آنها هم با اراده و شعور کار مي کنند اما براي آنان احکام فقهي مانند واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباحي وجود ندارد.
پس معيار و محور فرق بايد و نبايد اعتباري و حقيقي، صرف ادراک و شعور و اراده نيست؛ بلکه مدار تکليف است. اگر موجودي مانند انسان، با ادراک و شعور و اراده کار کند و مکلف باشد، محکوم قوانين اخلاقي و فقهي است و در باره سيره او بايد اين مسائل را مورد بحث قرار داد؛ ولي اگر موجودي مکلف نبوده، و براي او بهشت و جهنمي نباشد، قهرا اين گونه از مسائل اعتباري در ارتباط با او مطرح نيست. اگر موجودي مانند فرشته در برابر خدا تکوينا متعهد و مسئول باشد اما مکلف نباشد؛ به اين معنا که، قوانين اعتباري و بهشت و جهنمي در مورد او راه پيدا نکند، قهرا مسائل علوم عملي يعني فقه، حقوق و اخلاق نيز در آنجا راه ندارد.