کتاب تذکره و هدايت

قرآن، ضمن آن که جهان بيني دارد، «تذکره» هم هست. آنچه در بعضي از دعاهاآمده است: «يا من کتابه تذکرة للمتقين» (18)، از همين باب است و قرآن نيز خود را به عنوان «تذکره» يعني «يادآور» و «موعظه» معرفي کرده است: «فذکر بالقران من يخاف وعيد» (19)، «انما انت مذکر» (20)، «ولقد يسرنا القران للذکر فهل من مدکر» (21).
قرآن در همه موارد وقتي بخواهد تذکره باشد يا هر دو مقدمه را بيان مي کند و يا «بايد» را مطوي نگه مي دارد. مثلا، مي فرمايد: «الم يعلم بان الله يري» (22): انسان نمي داند که خدا او را مي بيند؟ که يک مقدمه مطوي به اين مقدمه، ضميمه و آنگاه دستور اخلاقي از آن استنباط مي شود. در اين جا جمله «خدا مي بيند» «هست» است. و مقدمه ديگري که مطوي است و عقل آن را مي فهمد اين است که اگر خدا انسان را مي بيند، انسان «نبايد» در محضر او دست به تباهي دراز کند؛ يا مثلا مي فرمايد: «ان ربک لبالمرصاد» (23)خدا در کمين است؛ يعني، شما او را نمي بينيد ولي او شما را مي بيند يا در باره شيطان در قرآن کريم آمده است که گفت: «لاقعدن لهم صراطک المستقيم» (24)من در کمين اينها مي نشينم. اين سخن يک گزارش «هست» علمي صرف نيست بلکه مقدمه مطوي در بر دارد و آن اين است که بايد خدايي را که در کمين است در نظر گرفت و معصيت نکرد يا از شيطان نشسته در کمين، نبايد غفلت ورزيد؛ به اين ترتيب، مقدمه هاي «بايد» به مقدمه هاي «هست» ، ضميمه مي شود و آنگاه قياس مزبور نتيجه مي دهد.
قرآن در طرح و بيان مسائل اعتقادي نيز از همين سبک بهره مي گيرد؛ يعني دعوت به اعتقاد و ايمان مي کند و اين دعوت جزء «بايد» است؛ مثلا مي فرمايد: «الم نجعل له عينين× ولسانا وشفتين× وهديناه النجدين» (25)آيا اين نظام آفرينشي که در دستگاه درون و بيرون انسان مشهود است براي هدايت و راهنمايي او به اين هدف، که خدايي هست کافي نيست؟ يعني وقتي چنين است پس ايمان بياوريد، جمله «ايمان بياوريد» مطلب «بايد» و اخلاقي است. چون اخلاق از ايمان شروع مي شود و لذا مسئله شرک به عنوان گناه کبيره مطرح است.
در سوره مبارکه «قيامت» ، در باره معاد مي فرمايد: «الم يک نطفة من مني يمني× ثم کان علقة فخلق فسوي× فجعل منه الزوجين الذکر و الانثي× اليس ذلک بقادر علي ان يحيي الموتي» (26)يعني، خدايي که از يک قطره آب که همه اجزاء آن، شبيه به هم است بخشي از آن را چشم، بخشي را گوش، يک جا را بيني، بخشي را مغز يا منشا فکر و جاي ديگر را قلب درست کرد و از همان، يکي را زن و ديگري را مرد آفريد، آيا قادر نيست که انسانهايي را که مرده اند دو باره زنده کند؟ يعني، حتما به معاد معتقد باشيد و از انکار آن بپرهيزيد. به همين جهت وجود مبارک پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم وقتي اين آيات پاياني سوره قيامت را تلاوت مي کردند، مي فرمودند: «سبحانک اللهم و بلي» (27)يعني، «آمنا» .
در هيچ جاي قرآن، مطلب علمي محض که همراه آن وعده به ايمان و وعيد به شرک نباشد نيست، قرآن کتاب هدايت است و مانند کتابهاي فلسفي و کلامي علم محض نيست. به همين جهت در کتابهاي فلسفي و کلامي «بايد» و «نبايد» و «ايمان بياوريد و اگر ايمان نياوريد، جهنم و اگر ايمان بياوريد، پاداش بهشت است» مطرح نيست؛ زيرا محتواي آنها فقط علم است؛ چنانکه «فقه» کاري به عقايد ندارد. و تنها مي گويد چه چيز واجب است و کدام واجب نيست؛ اما اخلاق مي گويد اگر اين کار را نکنيد، کيفر دارد. که اين، بايد و نبايد است؛ نه «هست» و «نيست» . بنابراين، مي توان گفت که هم آن اشکال عدم تناسب انشاء با خبر و هم ناهماهنگي بين مفردات قضايايي که در قياس اخذ شده اند با مفرداتي که در نتيجه ماخوذند حل مي شود.
18. دعاي جوشن کبير، بند 76.19. سوره ق، آيه 45.20. سوره غاشيه، آيه 21.21. سوره قمر، آيه 17.22. سوره علق، آيه 14.23. سوره فجر، آيه 14.24. سوره اعراف، آيه 16.25. سوره بلد، آيات 8 10.26. سوره قيامت، آيات 37 40.27. مجمع البيان، ج 10، ص 607.