جهاد اکبر و ريزش کوثر

از سخنان شيرين افلاطون اين است که مي گويد: من در علوم ديگر مي نوشيدم تا سيراب بشوم؛ ولي در علم الهي، سيراب شده ام بدون اينکه بنوشم.
در علوم ديگر، اگر انسان کتابي را مطالعه کند و با رنج و کوشش مطلبي را بفهمد، به همان نسبت لذت مي برد. مانند کسي که با کندوکاو مقداري آب، استخراج کرده ونوشيده و رفع عطش کرده و لذت برده است؛ اما در معارف حقه، کمال به گونه اي است که انسان بدون رنج کتاب، کتيبه، درس، الفاظ علوم حصولي ومفهوم ذهني و... سيراب مي شود؛ مثل اين که در بهشت اگر کسي بخواهد از کوثر استفاده کند، با رنج و تلاش همراه نيست. لذا مي گويند: «دولت آن است که بي خون دل آيد به کنار» .
رنجهاي ما محصول موقتي دارد؛ لطف آن است که از جاي ديگر، نصيب انسان شود و وقتي از جاي ديگر، نصيب وي مي شود که قلب منزه داشته باشد. ماموران الهي دائما فيض مي رسانند و قلب منزه و مهذب طلب مي کنند اين ما هستيم که متاسفانه همواره سعي مي کنيم باري بر دوشمان افزوده و با همين علوم حصولي و مدرسه اي خود را سرگرم کنيم! از اين رو مشغول کند وکاو هستيم تا اندک آبي از زمين بجوشد؛ اما تلاش و کوشش نمي کنيم که کوثر علم الهي از بالا ريزش کند، و اين با جهاد اکبر حاصل مي شود که بسيار سخت است، به اين دليل که ما در نمازي دو رکعتي، که حداکثر پنج دقيقه وقت لازم دارد، نمي توانيم خود را حفظ کنيم!

ديو در خلوتگه دل!

ما مي خواهيم با خلوص و حضور باشيم و به آن علاقمنديم و دين نيز به آن دستورداده، پس کيست که حواس ما را به شرق و غرب و بالا و پايين، منحرف مي کند؟ معلوم مي شود ما امين نبوده و در نعمتهاي الهي امانت را رعايت نکرده و دشمن دين خود و خدا را که شيطان است به درون دل، راه داده ايم و او فکر ما را رهبري مي کند! او در حال عادي کاري با ما ندارد کسي که مي خواهد يک ساعت در جايي بنشيند و فقط به در و ديوار نگاه کند، حواسش جمع است و نگاه مي کند، چون اتلاف عمر است و شيطان در حال اتلاف عمر، با تمرکز حواس انسان کاري ندارد.
نيز اگر کسي بخواهد به آهنگ حرامي گوش بدهد يا منظره حرامي را بنگرد، حواسش جمع است و با کمال حضور دل، آن آهنگ باطل را گوش مي دهد و آن منظره حرام را هم مي نگرد، چون او دل را به دست کسي داده که خواسته اش همين است؛ ولي اگر بخواهد مواعظ و معارف ديني را گوش بدهد يا قرآن و دعا بخواند تمرکز حواس ندارد، کلمات را بر زبان جاري مي کند؛ ولي معاني در دلش راه ندارد؛ زيرا صحنه دل را ديگري گرفته، مانند مال باخته اي که ديگري به خانه او آمده و غاصبانه آن را اشغال کرده است.
ذات اقدس اله مي فرمايد:«بل الانسان علي نفسه بصيرة و لو القي معاذيرة» (11)
انسان بر جان خود، «بصيره» است، يعني خودش را مي شناسد(12). هر کس وقتي به درون خود، سري مي زند خود را خوب مي شناسد؛ اگر چه ممکن است بخواهد براي تبهکاريهاي خود توجيه هاي ناروا کند و عذرهاي باطل بتراشد: «و لو القي معاذيرة»
و اين البته اختصاصي به قيامت ندارد. در دنيا هم ما خود را خوب مي شناسيم.
اگر بخواهيم کامل بشويم چاره اي جز تهذيب روح نيست و تهذيب روح راه ندادن بيگانه به حريم دل است. وقتي هر گونه سخني را مي گوييم، به هر جايي نگاه کرده، به هر چيزي گوش فرا مي دهيم، هر غذايي را خورده، و به مال هر کسي چشم طمع دوخته ايم، بدانيم بيگانه را در دل خود جاي داده ايم. آنگاه که بيگانه در دل ما جاي کند، آن را تصاحب مي کند. به همين جهت، نمازي خوانده مي شود که از نظر فقهي و شريعت صحيح است اما از نظر کلامي، اخلاق و طريقت مقبول نيست. چون در بعضي روايات اهل بيت (عليهم السلام) هم آمده است که: همان مقداري از نماز مقبول است که انسان مي فهمد با خدا مناجات مي کند. آن نقاط روشني که در نماز هست چند جمله اي است که انسان مي فهمد با چه کسي حرف مي زند، جملاتي که با خلوص، ادا مي شود(13).
بنابراين، کمالي که فقه و دين آن را به رسميت مي شناسد در تقرب به خدا و مظهريت انسان براي ذات اقدس اله است. چون هيچ نقصي در او نيست. و او هستي، علم، قدرت، حيات و کمال محض است و بنده خدا هر اندازه به او نزديک شود از اين اوصاف سهمي مي برد و طرفي مي بندد و به همان اندازه، کامل مي شود و تنها مانع رفتن به سوي دوست، «غبار ره» است که با تهذيب، زدوده مي شود.
11. سوره قيامت، آيات 14 15.12. تاء «بصيرة» براي مبالغه است، مانند «علامة» ، نه تانيث.13. عنهم (عليهم السلام) : «ليس لک من صلاتک الا ما احضرت فيه قلبک» (بحار، ج 81، ص 259، ح 57) .