نعمت ابتدايي الهي

نخست شايسته است بدانيم که اعطاي الهي، ابتدايي است. حتي در مواردي که انسان کاري کرده و به ظاهر استحقاق دريافت نعمتي را دارد، اين استحقاق هم مسبوق به لطف الهي است؛ يعني بر اساس: «و ما بکم من نعمة فمن الله» (22)
هدايت، جذب و گرايش به اين کار را خدا عطا کرده است و انسان نبايد بگويد:«انما اوتيته علي علم عندي» (23)
که منطق قارون است. کسي که سالهاي متمادي با رنج و زحمت، علمي مي آموزد و يا مالي مي اندوزد، نبايد بگويد من خودم زحمت کشيدم عالم يا مالک شدم؛ بلکه بايد بگويد:«هذا من فضل ربي ليبلوني ءاشکر ام اکفر» (24).
بر اين اساس اگر کسي رنج و تلاش و کوششي کرد و استحقاق دريافت نعمت جديد يافت، در آن سير علمي بايد آغاز جريان را ببيند؛ يعني، نبايد بگويد من کار کرده و به اينجا رسيده ام؛ بلکه بايد بگويد لطف حق، مرا وادار کرد و توفيق الهي نصيب شد که من با اين فيض راه افتاده ام و در حقيقت، او مرا راهنمايي کرده است. با توجه به آيه سوره «نحل» بيان امام سجاد (عليه السلام) در «صحيفه سجاديه» روشن مي شود که مي فرمايد:«نعمک ابتداء و منتک ابتداء» (25)
يعني، هرچه را که تو مرحمت کني، امري ابتدايي است نه به عنوان کيفر و پاداش.
در قرآن کريم از عطاي الهي به صورت «جزاء» ياد شده؛ اما تعبير جزا هم تشويقي است. مثلا اگر کودکي به معلم خود، گوش فرا دهد و سخن معلم در او اثر کند و چيز تازه اي بفهمد، ولي نعمت او به وي جايزه جديد عطا مي کند. در اين جا وقتي کودک، کار خود را مي بيند، کودکانه داوري مي کند و مي گويد من درس خواندم و جايزه گرفتم؛ ولي وقتي انسان فرزانه اي شود، عاقلانه کار خود را بررسي مي کند و مي گويد ولي نعمت من در همه مراحل ياور من بود. او مرا تشويق، تاييد و راهنمايي کرد وسايلم را فراهم کرد؛ حتي در آن مراحل نهايي هم مشوق من بود و بعد از فراگيري علم به من جايزه داد که تشويقي مجدد است؛ يعني همه نعمتها را ابتدايي مي داند؛ نه پاداشي.
تمام کارهاي ذات اقدس اله، بنابر اين تحليل، ابتدايي است يعني مسبوق به استحقاق قابل و تحتم افاضه بر فاعل نيست؛ اما اگر خداوند بر اساس همين فضل، به کسي يا جامعه اي خيري داده و افراد در اين جامعه از آن خير، متنعم شده اند، تنها يک فرد يا دو فرد آلوده و پليد گشتند، باز خدا نعمت را از آن جامعه سلب نمي کند؛ و چنين تهديد و وعيدي در قرآن نيامده است که اگر ما به جامعه و امتي خيري داديم ولي بعضي از افراد آن امت و جامعه، تن به تباهي دادند، ما نعمت را از آن جامعه مي گيريم. تنها وعيدي که هست اين است که اگر اساس جامعه دگرگون شود، آنگاه مسير نعمت هم بر مي گردد.
اگر قومي مسير اخلاقي خود را عوض کند، مسير نعمت هم عوض مي شود و نقمت، دامنگير آنها خواهد شد و ديگر، هيچ عاملي براي رد کيفر الهي وجود ندارد؛ زيرا در آيه شريفه، «نفي جنس» شده است: «فلا مرد له» براي اين که: «وما لهم من دونه من وال» (26)، والي و سرپرست و قيم و قيومي، غير از خدا نيست و اگر جامعه، والي و قيومي غير از خدا نداشته باشد، نه مي توان نعمت و نه مي توان رفع نقمت و عذاب را از غير خدا توقع داشت.
درسوره «زمر» نيز تغيير پذيري اوصاف نفساني مطرح شده اما به صراحت سوره انفال و سوره رعد نيست؛ مي فرمايد: «يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله» (27): اي بندگاني که بر جانتان ستم و اسراف کرده ايد! از رحمت خدا نااميد نباشيد. البته اولين اسراف هر مسرفي بر جان خود اوست؛ چنان که اولين ستم هر ظالمي بر جان خود اوست: «وما ظلمهم الله ولکن انفسهم يظلمون» (28).
22. سوره نحل، آيه 53.23. سوره قصص، آيه 78.24. سوره نمل، آيه 40.25. صحيفه سجاديه، از فقرات دعاي دوازدهم و چهل و پنجم.26. سوره رعد، آيه 11.27. سوره زمر، آيه 53.28. سوره آل عمران، آيه 117.