آثار تاثير و تاثرها

اگر دل ما براي ديگران نسوزد، لااقل بايد براي خودمان بسوزد. اين گونه از رذايل، سمي دروني و آتشي گدازنده است. انساني که بيهوش است، نه درد سم را احساس مي کند و نه سوزش آتش را. انسانهاي عادي مادامي که در دنيا هستند، يا در حال خواب و يا مخمور اثر جواني، پست، مقام يا ثروت هستند و به هر حال، سرگرمي دارند، اين سرگرميها نمي گذارد اثر سهمگين سم يا سوزش آتش احساس شود، اما وقتي بيدار شد، متوجه سم و آتشي مي شود که بسيار بي رحم است.

هيچ سمي به اندازه گناه و هيچ آتشي به اندازه جهنم، بي رحم نيست؛ زيرا سم و آتش دنيا رحمي نسبي دارد. آتش دنيا انسان را مي سوزاند؛ وقتي سوزاند تا آن حد که انسان احساس درد مي کند، درد مي کشد اما وقتي بي هوش شد، ديگر دردي احساس نمي کند؛ مانند کسي که در اتاق عمل، بي هوش است بدن او را قطعه قطعه مي کنند ولي دردي را احساس نمي کند؛ اما آتش قيامت و جهنم، آن قدر بي رحم است که دائما مي سوزاند و دائما هم انسان احساس سوزش مي کند
[116]

و درد مي کشد. درخواست کساني که در جهنم هستند اين است که:

«يا مالک ليقض علينا ربک» (19)

اي مالک دوزخ! از خدا بخواه که جان ما را بگيرد! ولي آنان، نه حيات گوارا دارند و نه مي ميرند تا راحت شوند:

«ثم لا يموت فيها و لا يحيي» (20).

حضرت علي (عليه السلام) در وصف آتش جهنم و «دار جحيم» مي فرمايد:

«دار ليس فيها رحمة» (21)

يعني هيچ رحمي در جهنم نيست.

کسي که مطيع خالص شيطان شد، ممکن است دست به کارهاي غير عادي بزند اما جهنم بي رحمي را هم به همراه دارد؛ ولي کسي که راه فرشته ها را پيمود، بهشت برين به انتظار و اشتياق اوست. نعمتهاي معنوي يا بهشت به اندازه نعمتهاي مادي يا باغ دنيا کم اثر نيست.

آتش و سم دنيا رحمي نسبي دارند و در حقيقت، ناشي از ضعف آنهاست و بعد بي اثر مي شوند، نعمتهاي دنيا هم بي مهري دارند که ناشي از ضعف آنهاست، مثلا کساني که از منطقه سوزان، به منطقه اي معتدل و خوش آب و هوا سفر مي کنند، چند صباحي لذت مي برند اما وقتي زندگي عادي شد، ديگر لذتي احساس نمي کند. بيمار، وقتي درمان شده و از بيمارستان به منزل بيايد، چند صباحي از سلامتي لذت مي برد ولي با ادامه سلامتي ديگر از دوام آن لذت نمي برد، يعني با آن که غرق نعمت است، احساس نشاط نمي کند، اصولا هر نعمتي در دنيا چنين است در مقابل، نعمتها و لذتهاي بهشت است که انسان دائما در آن متنعم و همواره در حال التذاذ است.

از اين جا معلوم مي شود کساني که بدنشان در دنيا و قلبشان در بهشت است «دائم السرور» هستند، در نهج البلاغه آمده است که: مؤمنان صالح و علماي
[117]

راستين، کساني هستند که:

«قلوبهم في الجنان و اجسادهم في العمل» (22)

يعني، بدنشان در دنيا مشغول کارهاي عادي و عبادي است ولي روحشان در بهشت است. آنان دائما از علم، لذت مي برند کسي هم که شاگرد و متعلم بوده، چيزي نمي دانست و با سعي و کوشش مطلبي را فهميد، لذت مي برد؛ ولي وقتي همين مطلب علمي که در بدو پيدايشش لذيذ و گوارا بود، براي او در مرحله بقا عادي شد، ديگر لذتي احساس نمي کند.

علت آن است که گرچه علم، «دائم اللذة» است اما انسان دنيايي چون سرگرم مطالب ديگر هم هست از مطالب علمي خود دائما لذت نمي برد؛ ولي کساني هستند که هميشه در حال التذاذند؛ آنهايي که هميشه به ياد حق هستند:

«الذين هم في صلاتهم دائمون» (23)

و چون هميشه لذت مي برند فراز و نشيب روزگار، آنها را نمي رنجاند؛ و اگر انسان به اين حد نرسد، از اقبال مردم لذت مي برد و از ادبار آنان مي رنجد؛ مي گويد: اين همه تحصيل کرده ايم و علمي آموخته ايم؛ اما کسي خريدار آن نيست!

براي اين که وي علم را براي عرضه به ديگران آموخته نه براي کمال نفساني. روزي هم که عالم شد در اين فکر بود که علم فروشي کند و چون مي بيند دانش او خريدار ندارد نگران است؛ اما کسي که علم را براي «تقرب الي الله» بياموزد خود علم، کمال است و اولين لحظه اي که او بدن را رها کند از اين کمال، لذت مي برد؛ و با کم شدن اشتغالات دنيايي او يا برطرف شدن آن، لذت بخشي علم و کمالات ديگر شروع مي شود.

مگر نماز و روزه، لذيذ نيست؟ سايه همين نماز و روزه است که به صورت ميوه هاي بهشت در مي آيد که ميوه هاي دنيا با آن، قابل قياس نيست. کسي که
[118]

دوستي داشته و به او دسترسي نداشته باشد، به تمثال وي دل مي بندد، در حالي که عکس او جز پاره اي کاغذ و مقداري رنگ، چيز ديگري نيست؛ اما چون نمونه صاحب عکس است از آن لذت مي برد. ميوه هاي بهشت نيز عکس نماز و روزه است؛ در اين صورت، خود نماز و روزه چقدر لذيذ است؟ همين که سرگرمي ما نسبت به عالم طبيعت کم شود، مي فهميم در چه حالتيم. يا در روح و ريحانيم؛ بلکه خود روح و ريحانيم يا در دوزخي هستيم که:

«ثم لا يموت فيها ولا يحيي» (24):

نه مرگ، انسان را مي رهاند و نه انسان، زنده و برخوردار از زندگي است!
19. سوره زخرف، آيه 77.20. سوره اعلي، آيه 13.21. نهج البلاغه، نامه 27.22. همان، خطبه 192.23. سوره معارج، آيه 23.24. سوره اعلي، آيه 13.