بخش يکم: جهان بيني و اخلاق

فصل يکم: تاثير متقابل جهان بيني و علم اخلاق[21]

بين جهان بيني و علم اخلاق تاثير و تاثر متقابل وجود دارد؛ زيرا از يک سواخلاقيات (علم اخلاق) مانند منطقيات، طبيعيات و رياضيات از علوم جزئي است و زير پوشش «علم کلي» (جهان بيني) قرار دارد؛ چون اين علم موضوع خود راکه نفس و قواي آن است اثبات مي کند(1)، چنانکه بخشي از اينها را هم علوم طبيعي اثبات مي کند، و از سوي ديگر علم اخلاق نيز درباره جهان بيني اظهار نظر مي کند؛ به اين معنا که در علم اخلاق، ثابت مي شود جهان بيني توحيدي، خير، ملايم با روح و امري ارزشي و کمال روح است ولي جهان بيني الحادي، شر، زيانبار و قبيح است و براي روح پيامد ناگواري دربر دارد.
در علم اخلاق، علوم نافع از علوم غيرنافع شناخته مي شود. پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به ذات اقدس اله پناه مي برد و مي فرمايد: «اعوذ بک من علم لا ينفع، وقلب لا يخشع، ونفس لا تشبع» (2)چون علوم از نظر نفع و ضرر به چند قسم تقسيم مي شود، بعضي از علمها نافعند و بعضي نه؛ بعضي از علوم مانند علوم الحادي، نه تنها نافع نيستند بلکه ضرر هم دارند و بعضي از علوم نه نافع هستند و نه ضار، مانند تاريخ بعضي از اقوام جاهلي که هيچ نکته آموزنده اي در دانستن آن وجود ندارد و هيچ اثر فقهي هم بر آن مترتب نيست.
البته برخي از بخشهاي علم تاريخ و نسب، فوايد فراواني دارد و از علوم نافع به شمار مي آيد اما آشنايي با قواعد علمي مربوط به انساب و تاريخ اقوامي که آثار علمي يا صنعتي و هنري از خود به يادگار نگذاشتند، صرف بيهوده عمر و اتلاف وقت است و مصداق علمي است که رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم و امام هفتم (عليه السلام) در باره آن فرموده اند: «لا يضر من جهله ولا ينفع من علمه» (3).
بعضي از علوم في نفسه نافعند ولي چون به مرحله عمل ننشسته اند علم نافع به شمار نمي آيند و اين همان است که در بيان حضرت علي (عليه السلام) آمده: «لا تجعلوا علمکم جهلا ويقينکم شکا اذا علمتم فاعملوا واذا تيقنتم فاقدموا» (4)و نيز مي فرمايد: «رب عالم قد قتله جهله وعلمه معه لا ينفعه» (5). بعضي از دانشمندان در عين حال که عالمند، جاهلند. چون عاقل نيستند کشته جهلند و علم آنان به حالشان نافع نيست. کسي که علم را براي مقامهاي دنيا، جلب توجه و احترام مردم و يا برخورداري از زرق و برق بيشتر طلب کند، خود را ارزان مي فروشد. او عالم است ولي عاقل نيست. و ديگران که راه دنيا را طي کرده اند، بيشتر و بهتر از اين شخص، حطام دنيا را فراهم کرده اند و از آن لذت مي برند. پس اين گونه از علوم هم علوم غير نافع به شمار مي آيد.
نيز حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه «همام» در وصف متقيان مي فرمايد: «ووقفوا اسماعهم علي العلم النافع لهم» (6)و اين تنها در باره سامعه نيست بلکه در مورد ساير اعضا هم هست، يعني جز به علم نافع، به چيز ديگري گوش نمي دهند؛ به اين معنا که الفاظ آن را مي شنوند و معاني را ادراک مي کنند ولي وقتي سودمند نبودن آن را ببينند رها مي کنند؛ مثلا، درسوره «زمر» مي فرمايد: «فبشر عباد× الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» (7)آنان، نخست اقوال و مکاتب گوناگون را مي شنوند و سپس تشخيص مي دهند که کدام زيانبار و کدام نافع است و آنگاه به آنچه نافع است دل مي سپارند و گوش مي دهند. گوش فرادادن يعني اطاعت کردن و پذيرش.
قرآن کريم در اين زمينه مي فرمايد: «لو کنا نسمع او نعقل ما کنا في اصحاب السعير» (8)يعني اگر گوش شنوا مي داشتيم و اطاعت مي کرديم از اصحاب آتش نبوديم. بنابراين، علم اخلاق گرچه جزو علوم جزئي به شمار مي آيد ولي در باره کلي ترين علم، اظهار نظر مي کند و مي گويد فراگيري اين علم، نافع است، توحيد براي نفس خير و شرک براي آن شر است.
مسئله توحيد و شرک، جزو جهان بيني و مسائل الهي به شمار مي آيد و در علم کلي مطرح است ولي مسئله پذيرش توحيد يا شرک را علم اخلاق بر عهده مي گيرد و جايگاه علم اخلاق از نظر اشراف بر همه علوم و مسائل، جايگاه بلندي است.
در بحثهاي آينده کاملا روشن مي شود که هدف نهايي نبوت، نيل انسان متعالي به لقاء الله است به طوري که نه ملاقات کننده و نه اصل ملاقات ملحوظ باشد و نه مقصود، بلکه تنها خداوند که ملاقات مي شود، مشهود و مقصود باشد، و به تعبير ديگر، رهنمود نبوت در ارائه روش روشن و هدف آشکار خلاصه مي شود و آن روش، مجاهدت و اين هدف، مشاهدت است، به طوري که نه اصل جهاد اکبر، که راه است مقصود خواهد بود؛ زيرا جهاد وسيله است نه هدف؛ و نه اصل شهود، مطلوب بالذات است؛ زيرا آنچه مطلوب ذاتي است مشهود است نه شهود و نه شاهد، چون سالک واصل فاني، نه فناي خود را مي نگرد و نه خود را که فاني است مي بيند و پژوهش مي کند و مي طلبد بلکه فقط ذات بي کران الهي را که مشهود است مي نگرد و ديگر هيچ. اين مطلب در طليعه اين کتاب سنگ زيربناي همه مطالب بعدي است؛ زيرا اخلاق الهي بر پايه وحدت پي ريزي شده و با دستمايه توحيد، که اساس و محور جهان بيني اسلامي است، استقرار مي يابد و لازم توحيد به نحو اجمال همين است که بازگو شد و به نحو تفصيل در جاي جاي متن کتاب به لطف الهي خواهد آمد.
1. مراد از «علم کلي» که عهده دار اثبات موضوع علم اخلاق و ساير علوم جزئي است همان فلسفه نظري است که متکفل هستي شناسي و شناخت حقايق (جهان بيني) است و از آن به «علم اعلي» نيز تعبير مي شود.2. بحار، ج 83، ص 94.3. همان، ج 1، ص 221.4. نهج البلاغه، حکمت 274.5. همان، حکمت 107.6. نهج البلاغه، خطبه 193.7. سوره زمر، آيات 17-18.8. سوره ملک، آيه 10.