انسانهاي بالقوه

چگونگي تطبيق به اين صورت است که منشا گرايش برخي فقط حس، خيال و وهم است. اينها چون متوهم بالفعل و عاقل بالقوه اند، کارهاي آنان را فقط وهم و خيال تنظيم مي کند و چون کاري را که وهم و خيال تنظيم مي کند در حد اراده است و نه در حد اختيار، اين گونه از انسانها فقط متحرک بالاراده بوده و در حقيقت، حيوان بالفعل و انسان بالقوه هستند؛ يعني کارهايي که در حد تغذيه، پوشش، تهيه مسکن و... دارند، خيلي ساده است و کارهايي هم که در حد روابط اجتماعي دارند از محور قومي و قبيلگي، باند بازي و... نمي گذرد و طبيعي است که پايان عمر آنان جز «هباء منثور» چيز ديگري نخواهد بود. زيرا وهم و خيال، تا تحت تدبير عقل قرار نگيرد سراب را آب ارائه داده و باطل را حق، نشان مي دهد يا بين راه را پايان مقصد تلقي مي کنند و اگر بتواند، بد را خوب و اگر نتوانند، خوبتر را خوب يا خوبترين را خوبتر نشان مي دهد. بنابراين، اگر مبدا گرايش کسي وهم و خيال او باشد، فقط متحرک بالاراده و جزو اصحاب المشئمة است و در نتيجه «همج رعاع» خواهد بود.

اينها سه دسته اند: بد، بدتر و بدترين؛ درکاتي هم دارند که قرآن کريم مي فرمايد: «ان المنافقين في الدرک الاسفل من النار» (10)منافق، بدترين است؛ ولي کار کسي که گاهي به حس و خيال بها داده و گاهي از عقل، مدد مي گيرد با يمن و برکت شروع مي شود؛ ولي جزو خوبها يا خوبترهاست؛ اما چنين نيست که همه کارهاي او را عقل عملي وي اداره کند و در نتيجه اين شخص، گاهي متحرک بالاراده
[134]

و گاهي متحرک بالاختيار است و کارهاي او با ميمنت است؛ اما چنين نيست که در مسابقه هاي انساني برنده شود و خوبترين باشد.
10. سوره نساء، آيه 145.