بخش سوم: اهميت و آثار اخلاقفصل يکم: اهميت علم اخلاق[143]

آشنايي با اهميت اخلاق و تهذيب نفس، انگيزه فراگيري علم اخلاق را در انسان سالک بيشتر مي کند؛ هر چه انسان سالک اهميت راه را بهتر درک کند در پيمودن آن موفقتر است، چنانکه بازگو کردن مبدا پيدايش و شناسايي معلم آن علم براي سالک، انگيزه پيمودن راه را تقويت مي کند.
ما نيازمند به فراگيري همه معارف الهي هستيم ليکن در شرايط کنوني نياز، به علم اخلاق و به دنبال آن تهذيب روح بيشتر است. در ساختار جامعه مدني بسياري از امور بايد فراهم آيد که در راس همه آنها تهذيب روح است، روح مهذب و نفس مزکي آن قدرت را دارد که کمبودها را ترميم کند؛ اگر روح، تهذيب نشود نه تنها انسان از امکانات، بهره خوب نمي برد بلکه ممکن است امکانات بيشتر نتيجه سوء بيشتري را به دنبال داشته باشد، انسان مهذب جهان را پاکيزه نگه مي دارد و انسان آلوده آن را آلوده مي کند.
هر انساني سعادت، رفاه و خير خود را طلب مي کند ولي مي خواهد آسوده زندگي کند، از نيکبختي استقبال مي کند و از بدبختي گريزان است همه اينها حق است ولي مهم تشخيص موضوع است که سعادت و نيکبختي و آسايش انسان در جيست؟ هيچ انسان «عاقلي» عمدا، با علم و اراده، به بدي و شقاوت تن نمي دهد و اگر راه را درست تشخيص دهد آن را طي مي کند، عنوان کلي خير و شر، سعادت و شقاوت، سلامت و مرض، روشن است که يک طرف آن خوب و طرف ديگرش بد است؛ ولي تشخيص موضوع که خير و سعادت کدام است و در چيست، کار آساني نيست.
البته چون علم به تنهايي براي تهذيب روح کافي نيست عنوان «عقل» انتخاب شده است که آواي آميختگي علم و اراده را به گوش مي رساند، و چنين گفته شد که: هيچ انسان عاقلي عمدا... ؛ زيرا روشن است که بر اساس: «رب عالم قد قتله جهله وعلمه معه لا ينفعه» (1)صرف علم به زشتي يا زيبايي چيزي براي اجتناب از آن يا ارتکاب آن، کافي نيست.
استنباط و تجربه اهل سير و سلوک بر اين است که قبل از فراگيري هر علمي بايد به علم اخلاق پرداخت.
جناب احمد بن محمد بن مسکويه رازي (325-421) که از علماي بنام شيعه به شمار مي رود معاصر مرحوم ابن سيناست. داستاني در برخورد وي با بوعلي (رضوان الله عليهما) نقل مي شود که در صورت صحت، نشانه اهتمامي است که جناب ابن مسکويه به مسئله اخلاق دارد. البته در عصر آنان يعني در حکومت «آل بويه» که حکومتي شيعي بود و شيعيان کم و بيش به دربار راه پيدا مي کردند، کتابهاي فراواني با حمايت حکومت وقت، نوشتند و شاگردان زيادي تربيت کردند. اين قصه، که در بخشي از مقدمات کتابهاي ابن مسکويه آمده، اين است که: روزي شاگردان ابن مسکويه در کنار او نشسته بودند، در همان حال، ابن سينا وارد شد و گردويي در دست داشت. او به ابن مسکويه گفت: سطح اين گردو را مشخص کن و ساحت يک دانه جو را نيز مشخص کن و بگو که مساحت اين دانه گردو با چند حبه جو برابر است. فورا ابن مسکويه کتاب اخلاق را به ابو علي سينا داد و گفت: تو نخست، اخلاقت را با اين کتاب، اصلاح کن تا ما مساحت آن گردو را مشخص کنيم!(2).
يعني احتياج انسان به اصلاح اخلاق و تهذيب روح، بيش از نيازمندي وي به دانستن مساحت گردو و مساحت حبه جو است؛ يعني در برابر قوت تو در «رياضي» ما در «رياضت» ، قوي هستيم و اگر تو در رياضيات، مسائلي را طرح مي کني، ما در رياضتها مباحثي را ارائه مي دهيم.
1. نهج البلاغه، حکمت 107.2. تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق، ص 12.