مقدمه
فصل پنجم: تقوا[205]

محقق طوسي، راه ديگر مانع زدايي از سير و سلوک را «تقوا» و تقوا را داراي سه ضلع و رکن معرفي کرده است: ترس از خدا و تحاشي از کار زشت و قصد قربت در آن ترس و اين تحاشي. در باره تقوا آمده است:
«بلي من اوفي بعهده و اتقي فان الله يحب المتقين» (1)
متقين، محبوب خدا هستند. البته همان طور که تقوا مراتبي دارد محبوبيت الهي هم درجاتي دارد. مهم، آن است که انسان در تقوا سه رکن آن را رعايت کند:
رکن اول اين که از خدا بترسد و اين خوف، خوف ساده باشد و بر اساس ترس از خدا تحاشي داشته باشد.
رکن دوم «تحاشي» از گناه است، بدين معنا که اگر گناه در وسط باشد، انسان خود را به حاشيه بکشد تا به آن آلوده نشود؛ مثل اين که، گفته مي شود: «از گناه اجتناب کنيد» ؛ يعني، شما دريک جانب قرار گيريد و گناه در جانب ديگر قرار گيرد؛ يعني، سعي کنيد با پروا از متن که گناه است به حاشيه صفا و نجات قدم برداريد.
[206]
رکن سوم اين است که چه در آن ترس و چه در اين حاشيه رفتن، منظور، نزديک شدن به خدا باشد. برخي افراد از ترس زندان يا براي حفظ آبروي خود و هراس از ريختن آبرو، گناه نمي کنند و از آن تحاشي دارند و البته اينها خوب است. چون دوري از گناه، «توصلي» است؛ اما نشانه سير و سلوک نيست. «سالک الي الله» خود را در مسير خدا مي بيند و مسير هم مستقيم و زمام اين سالک در اين مسير مستقيم به دست خداست؛ چنانکه مي فرمايد:
«ما من دابة الا هو اخذ بناصيتها ان ربي علي صراط مستقيم» (2).
کسي که گفت:
«اياک نعبد و اياک نستعين»
قهرا خود را در تحت زمام حق مي بيند:
«يا من بيده ناصيتي، يا عليما بضري و مسکنتي، يا خبيرا بفقري و فاقتي» (3)
و مشابه اين مضمون در «مناجات شعبانيه» چنين آمده است:
«بيدک لا بيد غيرک زيادتي و نقصي و نفعي و ضري» (4).
بنابراين، انسان سالک خود را در راهي مي بيند که زمام راهيان آن به دست خداست. از اين رو پرهيز و ترس او «قربة الي الله» است؛ زيرا اگر چنين نباشد، او براي خود مي ترسد؛ نه براي رضاي خدا و بنابراين، اهل سير نيست.اگر انسان از گناه توبه کند و به جايي برسد که از توبه نيز توبه کند، در فضايل، مخلص است و هرگز ريا نمي کند. تقوا که از بهترين اوصاف انسان سالک است، گاهي انسان آن را به اين انگيزه، تحصيل مي کند که در دنيا و آخرت عزيز باشد. چنين انساني اخلاص ندارد؛ زيرا کار را براي تحصيل رضاي خود کرده است، نه رضاي خدا و در حقيقت او با تقوا نيست؛ زيرا او لباس تقوا را در بر کرده است تا در قيامت، جامه زرين جاه و عزت را بپوشد.
اين که مي گويند صراط مستقيم، از مو باريکتر و از شمشير تيزتر است، نمونه هايش در اين بحثها ظهور مي کند. گاهي تشخيص وظيفه، از تشخيص يک[207]موي باريک، باريکتر است. آنها که موشکافي مي کنند توان اين را دارند که اين مسائل را به طور دقيق ارزيابي کنند.
توضيح و تحليل مطلب اين است که مراتب اهل تقوا متفاوت است؛ زيرا:
1. گاهي کسي براي عزت و جاه مند شدن نزد جامعه، جامه تقوا را در بر مي کند. اين صبغه ريائي دارد و از بحث خارج است.
2. گاهي براي عزيز شدن نزد خدا و اولياي الهي پرهيزکار مي شود، اين عمل نيز، خوب ولي ابتدايي يا متوسط است و بنابراين، بايد آن را هم رها کرد.
3. گاهي انسان مي داند که خدا او را عزيز مي کند ولي او براي عزيز شدن با تقوا نمي شود. اين هم کمال خوبي است. چون او براي عزيز شدن، جامه تقوا را در بر نکرده است.
4. گاهي اين دانستن را هم از ياد مي برد؛ بلکه به عنوان وظيفه بندگي، با تقواست؛ يعني عزيز شدن نه تنها «مطلوب» او نيست، بلکه «معلوم» او هم نيست و اين خود، فضيلت است و تملک دل طلب مي کند و چنين انساني بنده خالص خداست.
1. سوره آل عمران، آيه 76.2. سوره هود، آيه 56.3. مفاتيح الجنان، دعاي کميل.4. مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.