تقواي تن و تقواي دل

برترين مرحله تقوا، تقواي دل و خضوع آن در پيشگاه ذات اقدس خداوند است که از خضوع دل در برابر اوامر و نواهي الهي شروع مي شود و به آ ن جا ختم مي شود که دل فقط در پيشگاه خدا خاضع باشد. وقتي به آن بارگاه امن راه يافت همه آنچه را که خدا تقديس کرده و بزرگ داشته، مقدس و بزرگ مي شمارد. قرآن کريم مي فرمايد:
«و من يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب» (18)
پرهيزکاران از نظر تعظيم شعاير سه گروهند:
گروه اول کساني که در مقام عمل، متقي هستند. اينان از جهنم، نجات پيدا کرده به بهشت مي رسند؛ اما «تقواي دل» چيز ديگري است. گاهي انسان خود را بزرگ دانسته و محبوب مي دارد و براي نجات جان خود از عذاب، دست به آلودگي دراز نمي کند. چنين شخصي گرچه اوامر الهي را انجام داده، و از نواهي پرهيز کرده اما در حقيقت او خود را بزرگ مي دارد؛ نه دستورهاي الهي را. او متقي است اما تقواي بدني دارد نه تقواي دل و در مرحله عمل، با تقوا و طهارت است.
گروه دوم که از گروه اول بالاترند، کساني هستند که شعاير الهي را بزرگ مي شمارند؛ يعني آنچه را که خدا به آن امر کرده، چون فرمان الهي است گرامي[212]مي دارند و به آن عمل مي کنند و از آنچه خدا نهي کرده، چون نهي خداست پرهيز مي کنند. اين گروه نيز از دوزخ مي رهند و به بهشت مي رسند و تقواي آنان نيز «تقواي قلب» است؛ زيرا دستور الهي را، از آن جهت که دستور الهي است، گرامي مي دارند نه از آن جهت که ضامن نجات از دوزخ و مايه وصول به بهشت است.
کسي که براي نجات از جهنم تلاش و کوشش مي کند «عبدالنجاة من النار» و آن کس که براي رسيدن به بهشت کوشش مي کند «عبدالفوز بالجنة» است نه «عبدالله» ! او پس از نجات از جهنم و ورود به بهشت، مانند مزدوري است که اجرتش را بعد از کار از کارفرما مي گيرد، ديگر رابطه اي با کارفرما ندارد.انسان بايد شعاير الهي را، از آن جهت که دستور خداست، بزرگ بشمارد گرچه اجرت مي گيرد ولي احترام امر خدا و تکريم نهي وي مهم است. او مانند اجيرهاي ديگر نيست بلکه بالاتر از آنهاست، ولي بالاخره امر و نهي الهي محدود است. چون بهشت جاي تکليف نيست، و وقتي تکليف و امر و نهي نبود، سخن از تعظيم احکام تشريعي الهي مطرح نيست و در نتيجه آن تعظيم براي چنين شخصي حاصل نيست.
گروه سوم که از گروه اول و دوم بالاترند، کساني هستند که اوامر و نواهي الهي را تکريم مي کنند، واجبها و مستحبها را انجام مي دهند، حرامها و مکروهها را ترک مي کنند؛ نه براي رهيدن از جهنم و رسيدن به بهشت و نه براي اين که امر و نهي خداست، بلکه از اين جهت که خدا محبوب بالاصاله و عظيم و اعلاي بالذات است، آنچه از ناحيه او و به او منسوب باشد نيز از عظمت و حرمت، برخوردار است. چنين انساني که در رکوعش
«سبحان ربي العظيم و بحمده»
و در سجودش
«سبحان ربي الاعلي و بحمده»
مي گويد در حقيقت، به
«الله»
تعظيم مي کند؛ او در دنيا، برزخ و قيامت و مراحل نهايي آن، که بهشت است، بنده داست خدا را بزرگ مي دارد، از اين رو دستورهاي الهي را، «بالتبع» و به عنوان «محبوب بالغير»[213]گرامي مي شمرد تا خود را از هر خطري برهاند.
چون جان انسان، امانت الهي است و نه از آن خود انسان، همان گونه که انسان حق ندارد به جان ديگري آسيب برساند، مجاز نيست به جان خود صدمه وارد کند؛ زيرا هيچ کس مالک جان خود نيست، چنانکه مالک مال خود هم نيست. اگر مالک مال خود مي بود، مي توانست در آن، اسراف کرده آن را در راه باطل مصرف کند. او مالک وقت خود هم نيست؛ بلکه فقط امين و وکيل است و نفوذ او وابسته به محدوده وکالت اوست. ذات اقدس خداوند به هر کسي وکالت خاص داده و محدوده وکالت او نيز مشخص است. از اين رو تصرفش در جان، عمر، مال و مانند آن در محدوده جواز شرعي است. چنين انساني همواره به خدا تعظيم کرده به اوج تقوا مي رسد.
تذکر: کساني مانند جناب خواجه عبدالله انصاري که «منازل السائرين» رانوشته و يا چون مرحوم عبدالرزاق کاشاني که آن را شرح کرده است، معمولا براي سير و سلوک، نوعي «بدايات» و «اوايل» قايل هستند. البته برهان عقلي برضرورت و تحتم اين روش اقامه نشده چنانکه ديگران، منازل راه را به گونه اي ديگر ارايه کرده اند، و محور مهم اين گونه تبويبها، يا مشاهده سالک است که سفرنامه خود را تدوين مي کند، يا «استقراء» و «استحسان» . به هرتقدير، اين راه براي سالکاني باز است که در مراحل ابتدايي از تقواي تن، به تقواي دل برسند و آنگاه به اوج تقواي دل، که فقط تعظيم خداست، راه پيدا کنند. وقتي خدا پيش آنها عظيم بود، غير خدا عظيم بالذات نيست.
حضرت علي (عليه السلام) در باره پرهيزکاران مي فرمايد:
«عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم» (19)
غير خدا هرچه هست در چشمان آنان، عظمتي ذاتي ندارد.
18. سوره حج، آيه 32.19. نهج البلاغه، خطبه 193، بند 5.