يکم: ايمان(1)[227]

انسان سالک بايد، معتقد باشد خدا، قيامت، وحي و راهي هست و بايد اين راه را پيمود و اگر اين راه، درست پيموده شود، به بهشت و گرنه به دوزخ، منتهي خواهد شد.ايمان که شرط آغازين تحصيل زاد و توشه است، مراتبي دارد. البته ايمان زباني مانند سخني که انسان در حال خواب بگويد، ارزش و نقشي ندارد و چنين ايماني تحصيل زاد و توشه محسوب نمي شود. از اين رو ذات اقدس خداوند در قرآن کريم مي فرمايد:
«قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبکم» (2)
اعراب گفتند ما ايمان آورده ايم؛ يعني «شهادتين» را بر زبان جاري کرده ايم؛ به آنها بگو شما ايمان نياورده ايد ولي بگوييد ما اسلام[228]آورده ايم؛ زيرا هنوز ايمان در جان شما رسوخ نکرده است. پس ايمان زباني، هيچ سودي ندارد و در اخلاق و سير و سلوک نيز بي تاثير، و از بحث خارج است.
بنابراين، ابتدايي ترين درجه ايمان، ايمان قلبي تقليدي است که انسان بر اساس تقليد از بزرگان مکتب خاص يا کسان ديگري که به آنها اطمينان دارد ايمان مي آورد و مطمئن مي شود که جهان، مبدئي به نام خدا، پاياني به نام معاد، رهبراني به نام انبياي الهي و کتابي مثلا به نام قرآن دارد.
قرآن کريم، ايمان غير مشوب را شرط لازم موفقيت در سير معنوي مي داند:
«الذين امنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» (3)
آنها که ايمان آورده اند ولي ايمانشان را با ستم، نياميخته اند، از منيت برخوردارند. ستم بر دو گونه است: يکي ستم در اموري مانند ارث، مال و ناموس و ديگري ستم نسبت به حريم اعتقادات، که قرآن کريم تعدي به اعتقادات را شرک عظيم مي نامد:
«لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظيم» (4)
و شرک اين است که چيزي که اختصاص به خدا دارد، يعني کمال و جمال به غير خدا و چيزي که مخصوص غير خداست، يعني نقص و عيب، به خدا اسناد داده شود؛ مثلا، اگر کسي در امور خود و يا در نيل به کمالات به غير خدا تکيه کند، در حقيقت، مشرک است و ايمانش را به ظلم، آلوده کرده است و در نتيجه از امن الهي برخوردار نيست.
البته خداي سبحان براي ايمان، مراتبي ذکر کرده است و اولين شرط سلامت ايمان، همان عمل صالح است. از اين رو در قرآن کريم نوعا به همراه ايمان، عمل صالح نيز ذکر مي شود:
«الذين امنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم و حسن ماب» (5).
بالاتر از ايمان، مرحله اي است که انسان به مقام «کان» و از اين مرحله بالاتر،[229]اين است که به مقام «ان» بار يابد و به «شهود» برسد؛ مانند ايمان پيغمبر اکرم و اولاد او (صلوات الله عليهم) و شاگردان مخصوص آنان. خداي سبحان در باره اينان مي فرمايد: وقتي نام خدا برده مي شود دلهاي آنان به شوق مي تپد و آنگاه مي آرمد:
«انما المؤمنون الذين اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم اياته زادتهم ايمانا و علي ربهم يتوکلون» (6)
که اين انس، بعد از آن هراس است، و در حقيقت آن هراس، زمينه براي اين انس است.
ترس نفسي، از اين حقيقت سرچشمه مي گيرد که انسان مي داند کار به دست رب العالمين است و انسان از خود مطمئن نيست و مي ترسد به سبب خلافي که کرده ست خدا او را در دنيا يا آخرت و يا در هر دو نشئه، گرفتار کند؛ يا مي ترسد اگر خلاف کند، به جهنم گرفتار شود يا از بهشت محروم شود. انساني که از خود مطمئن نيست، در صورتي مي تواند بدون خوف باشد که بگويد: مبدئي در عالم نيست و يا هست و کاري به جهان ندارد و يا هست و کار دارد ولي کار او به روش مستقيم نيست؛ در حالي که هر سه مطلب، باطل است.در نتيجه وقتي که ياد و نام حق مطرح مي شود مؤمن مي ترسد ولي بعد کم کم مي بيند خدا به او توفيق داد تا او در مسير، مستقيم حرکت کند و از اين جهت خدا را شاکر است تا مشمول نعمت حق واقع شده به بيراهه نرفته است و آنگاه بر اساس اين شکرگزاري قلبش آرام مي گيرد:
«الله نزل احسن الحديث کتابا متشابها مثاني تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الي ذکر الله» (7)
البته اينها مراحل ابتدايي و متوسط خوف است و مرحله بالاتر اين است که انسان مي ترسد از ياد حق محروم بماند:
«و هبني صبرت علي حر نارک فکيف اصبر عن النظر الي کرامتک» (8).
1. محقق طوسي ايمان را اولين مرحله سير و سلوک مي داند و اين جاي نقد دارد؛ زيرا ايمان عبارت از آن است که انسان در مهد امن قرار گيرد، ولي تا انسان احساس خطر نکند و نداند که مامني هست از خطرگاه به جاي امن پناه نمي برد. پس نقطه آغاز سلوک الي الله، «معرفت» است، نه ايمان؛ اما مي توان گفت: چون معرفت به عنوان يک اصل پذيرفته شده است، از اين جهت محقق طوسي از ايمان شروع کرده است.2. سوره حجرات، آيه 14.3. سوره انعام، آيه 82.4. سوره لقمان، آيه 13.5. سوره رعد، آيه 29.6. سوره انفال، آيه 2.7. سوره زمر، آيه 23.8. مفاتيح الجنان، دعاي کميل.