شانزدهم: معرفت[339]

محقق طوسي در «اوصاف الاشراف» ، محور يک سلسله از فضايل اخلاقي را «محبت» مي داند؛ در حالي که محور «معرفت» است، نه «محبت» . سخن شريف ايشان اين است که خداوند چون کريم و غفور است و اوصاف جمال و کمال دارد، زمينه اميد فراهم مي شود و با توجه به اين که قهر و عذاب دارد، زمينه هراس و خوف و با توجه به اين که کاري جز خير انجام نمي دهد، زمينه حصول «رضا» را فراهم مي کند و انسان به مقام رضا مي رسد، و با توجه به اين که او خير محض و خير خواه صرف است، شايسته نيست که ما بگوييم: هر چه را او مي پسندد ما مي پسنديم، بلکه بايد بگوييم: ما از خود، پسند و نظري نداريم که اين همان «تسليم» است، و چون او مصالح و مفاسد ما را بهتر از خود ما مي داند و مي تواند آنها را برآورد، بهتر است که بر او توکل کنيم که اين محبت، زمينه توکل را فراهم مي کند.اين سخنها حق است، ولي در تحليل نهايي مي بينيم محور همه اين احکام معرفت است، نه محبت. معرفت خدايي که داراي رافت، رحمت و کرم و بخشش است، زمينه اميد را فراهم مي کند و وقتي بدانيم که او قهر، غضب و جهنم دارد و تبهکار را مجازات مي کند، اين «معرفت» زمينه ترس را فراهم مي کند و اين ترس، [340] نعمت بسيار خوب و سازنده اي است و تنها مربوط به عذاب جهنم نيست. انسان وقتي بداند همه کارها به دست «رب العالمين» است و اگر به بيراهه برود، مجازات مي شود، به بيراهه نمي رود. پس چنين ترسي، عامل نجات در دنيا نيز هست.
از آن جا که جهان بر اساس نظم حرکت مي کند و همه موجودات به سمت حقند:
«الي الله المصير» (1)
گناه و طغيان در جهت خلاف، شنا کردن است؛ زيرا هيچ موجودي در جهان، گناه نمي کند و همه در مسير اطاعت حقند، چنانکه قرآن کريم مي فرمايد:
«فقال لها و للارض ائتيا طوعا او کرها قالتا اتينا طائعين» (2)
خداوند به آسمان و زمين فرمود: خواه ناخواه به دستور من، حرکت کنيد و به طرف من بياييد. آنها گفتند: ما خواهانيم و با طوع و رغبت مي آييم.
بنابراين، همه ذرات عالم به سمت کمال در حرکت هستند و مسير امر الهي را مي پيمايند و انسان وارسته هم همراه با اين قافله جهاني به سمت حق اقتفال و ارتحال مي کند. از اين رو در نماز هم مي گويد:
«اياک نعبد و اياک نستعين» .
معناي اين «نعبد» که «متکلم مع الغير» است تنها اين نيست که من و ساير انسانها تو را عبادت مي کنيم، بلکه به اين معناست که من و ساير موجودات جهان تو را عبادت مي کنيم.
پس اگر کسي بخواهد گناه کند، يعني بر خلاف مسير همه موجودات حرکت کند، همه موجودات عليه او قيام مي کنند و از اين رو ممکن نيست کسي خلاف بکند و به مقصد برسد و چون چنين است انساني که به اين نظم معتقد است و مي داند همه در مسير اطاعت از «رب العالمين» حرکت مي کنند، به بيراهه نمي رود؛ زيرا مي ترسد بالاخره سرکوب شود. به اين ترتيب اين «معرفت» ، زمينه پيدايش خوف را فراهم مي کند.
همچنين اگر کسي بداند که اولا خودش به بسياري از امور احتياج دارد و ثانيا [341] نمي داند به چه چيز محتاج است و ثالثا بر فرض هم متعلق نياز خود را بداند همه علل و اسباب در اختيار او نيست و از فراهم کردن آنها عاجز است و رابعا بر فرض هم که غير خدا عاجز نباشد ولي گاهي در انجام کار بخل مي ورزد، با آشنايي به اين اصول، يک سالک عارف کارهاي خود را به کسي واگذار مي کند که همه مصالح او را بهتر از او مي داند؛ توان تحصيل همه آنها را دارد؛ عجز و جهل در او نيست و بخل هم ندارد و آن خداست.
پس معرفت خدا با اين اوصاف و اسماء، زمينه توکل را فراهم مي کند و چون مي داند خداوند، تنها رب او نيست بلکه رب العالمين است و بايد کل جهان را تنظيم و اراده کند، در نتيجه ممکن است بعضي از حوادث در ذائقه او تلخ بيايد، ولي چون معتقد است که:
«ففي نظام الکل کل منتظم» (3)؛ يعني «که هر چيزي به جاي خويش نيکوست» . از اين رو راضي به قضاي الهي است و اين معرفت، زمينه رضا را فراهم مي کند. همچنين رجاء، اراده، شوق، محبت، عشق، تسليم و... همه محصول معرفت است. بنابراين، آنچه را که محقق طوسي (قدس سره) در محور «محبت» ذکر کرده اند بايد در محور «معرفت» ذکر شود؛ البته تاثير معرفت در احکام مزبور وقتي است که به نصاب محبت برسد و گرنه بر صرف علم بدون ايمان و مجرد معرفت بدون محبت چنان آثاري يا اصلا مترتب نمي شود يا بر فرض ترتب، چندان سودمند نخواهد بود.
1. سوره آل عمران، آيه 28.2. سوره فصلت، آيه 11.3. شرح منظومه سبزواري، بخش حکمت، ص 128.