هشتم: تفکر[271]

چون اخلاق سيري باطني است و باطن با ادراک و عمل دروني حرکت مي کند، از اولين قدمهايي که سائران و سالکان کوي حق بر مي دارند، نظر و فکر است. از اين رو تفکر را براي سير و سلوک، لازم دانسته اند؛ بلکه بايد گفت آواي انسان سالک، همان نظر و فکر اوست.انسان متفکر از راه مشخصي مجهول خود را معلوم مي کند؛ يعني در گام نخست، مطلوب خود را بررسي مي کند و مي بيند براي او مجهول است؛ سپس به سراغ مقدماتش مي رود و آنها را از نظر ماده و صورت، تنظيم مي کند و از راه مقدمات تنظيم شده به مقصد مي رسد؛ پس فکر، عبارت از سير دروني يا حرکت از مقدمات به نتيجه و از معلوم به مجهول است.
«تفکر» در قرآن و روايات قرآن حکيم از دو راه انسانها را به فکر و نظر فرا مي خواند: يکي با ذکر عنوان «تفکر» و «تعقل» و ديگري با طرح بحثهاي قرآني که با تفکر همراه است؛ گاهي در يک آيه از عنوان تفکر و تعقل سخني به ميان نمي آيد، ولي در آن، برهان عقلي و فکري مطرح مي شود. خود استدلال، تشويق به تفکر است و بنابراين، لازم نيست گفته
[272]شود:
«ان في ذلک لايات لقوم يتفکرون» (1).
روايات هم مانند قرآن از دو راه، جامعه بشري را دعوت به تفکر مي کند: هم در خود روايات، عنوان تفکر و تعقل مطرح مي شود؛ مانند:«تفکر ساعة خير من عبادة سنة» (2)يا «ستين سنة» (3).
گاهي نيز معارف برهاني در روايت، ارائه مي شود که ادارک آن بدون فکر و نظر ممکن نيست.
1. سوره رعد، آيه 3.2. بحار، ج 68، ص 327.3. بحار، ج 66، ص 293.