محورهاي اصلي فکر

فکر، نوعي حرکت است و حرکت گر چه به شش امر، متکي است؛ اما محور اصلي بحث در سير باطني فکري، سه چيز است: متحرک، مسافت و هدف. سير باطني نيز سه گونه است:
1. اين که اين سه امر جداي از يکديگر باشد؛ مثلا در جايي که انسان درباره نظم جهان براي پي بردن به توحيد خالق مي انديشد، «روح انديشمند» او متحرک، «نظم جهان» ، مسافت، و «پي بردن به توحيد خالق» ، هدف است؛ يعني، او نظم جهان را بررسي مي کند و به اين مقصد مي رسد که هر حرکتي محرک، طلب مي کند و محرک کل، خداي واحد است.
گاهي نيز مسافت سير دروني انسان متفکر، نظم يا حرکت عالم نيست؛ بلکه «حدوث جهان» است؛ يعني، روح سالک در باره حدوث جهان مي انديشد و به محدث جهان که خداست پي مي برد و گاهي هم در باره «امکان جهان» مي انديشد؛ يعني، مسافت تفکر که سير علمي است، امکان ماهوي يا فقري است؛ که جهان، «ممکن» است و هر ممکني «واجب» مي طلبد، پس جهان، محتاج به خالقي است که واجب و «لا شريک له» باشد. در اين گونه از حرکتها[273]متحرک، غير از مسافت حرکت است، چنانکه متحرک و مسافت، غير از هدف است.
2. اين که متحرک ومسافت يکي، وهدف، جدا باشد؛ مانند انساني که در راه معرفت نفس، تلاش و کوشش مي کند و از راه «خودشناسي» به «خداشناسي» مي رسد. البته گاهي از راه:
«عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم» (4)
به آن مي رسد؛ وگاهي به راههاي دقيقتر دروني ومشاهده ذات خويش، پي به خدا مي برد که در اين صورت، متحرک و مسافت خود نفس، و هدف، نيل به توحيد خداست و به اين طريق او پي به خالق مي برد و اين دومين قسم معرفت است.
3. اين که نفس از راه بررسي عميق، هدف را از راه خود هدف مي شناسد؛ مانند کساني که بر اساس «برهان صديقين» با تامل در حقيقت هستي پي مي برند که حقيقت هستي، خداست؛ چنانکه اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) در دعاي «صباح» به خداي سبحان عرض مي کند:
«يا من دل علي ذاته بذاته» (5)
يا در دعاي «عرفه» ، وارد شده است:
«ا يکون لغيرک من الظهور ما ليس لک» (6).
در اين قسم از انديشه و حرکت، مسافت و هدف، يکي و متحرک، جداست؛ يعني روح متحرک و انديشمند در خود خدا نظر مي کند و از خود خدا پي به وجود او مي برد.
از باب تشبيه معقول به محسوس مي توان گفت گاهي انسان نگاه مي کند مي بيند هوا روشن است و از اين روشني فضا و هوا پي مي برد که آفتاب طلوع کرده است که در اين جا متحرک، روح انسان است و مسافت حرکت، روشني فضا، و هدف علم به طلوع آفتاب است؛ اما گاهي به خود خورشيد مي نگرد و همين که خورشيد را مي بيند مي فهمد خورشيد، طلوع کرده است؛ نه اين که از روشني هوا پي به طلوع آفتاب ببرد. موحدان ناب، کساني هستند که با تفکر، در حقيقت هستي پي
[274]مي برند که اين حقيقت هستي، خداست و هر هستي محدود را او آفريده است. به هر تقدير، حرکت فکري از اولين وظايف ضروري سائران و سالکان کوي حق است.
4. نهج البلاغه، حکمت 250.5. مفاتيح الجنان، دعاي صباح؛ بحار، ج 87، ص 239.6. مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.