اقسام خوف

خوف گاهي در مقابل «حزن» ، گاهي در مقابل «رجاء» و گاهي در مقابل «امن» مطرح مي شود:
1. خوف در مقابل حزن، چنين تفسير مي شود که خوف نسبت به آينده و حزن نسبت به گذشته است؛ يعني اگر کسي در گذشته مطلوبي را از دست داده يا نامطلوبي دامنگير او شده باشد، هم اکنون محزون و غمگين است و اگر احتمال بدهد که در آينده، مطلوبي را از دست خواهد داد يا نامطلوبي دامنگيرش خواهد شد، هم اکنون خائف و هراسناک است. پس خوف، نسبت به آينده و حزن نسبت به گذشته است.
حزن، نسبت به آينده نيز تصور مي شود و آن در صورتي است که انسان يقين داشته باشد که در آينده، مطلوبي را از دست مي دهد يا نامطلوبي دامنگيرش[281]مي شود. چنين شخصي هم اکنون غمگين است نه خائف؛ مثلا اگر به يکي از دوستان شخص بيمار، بگويند بيماري دوست شما خطرناک است و او در آينده نزديک خواهد مرد، در اين صورت آن دوست، محزون مي شود نه خائف. خوف ندارد چون يقين دارد که اين بيمار رفتني است؛ اما غمگين است که دوستي را از دست خواهد داد.
2. خوف در مقابل رجاء اين است که انسان از يک طرف، خائف و از طرف ديگر، اميدوار باشد؛ يعني خوف به گونه اي نباشد که زمينه ياس را فراهم کند، بلکه به گونه اي باشد که احتمال «عدم زوال مطلوب» يا احتمال «عدم حدوث نامطلوب» در ذهن ظهور کند که در نتيجه زمينه رجاء را هم فراهم آورد. گفته اند خوف «سالک الي الله» نبايد خوف صرف باشد؛ بلکه بايد اميدوار هم باشد که در اين صورت، خوف در مقابل رجاء قرار مي گيرد و در بحثهاي اخلاقي اين دو با هم ذکر مي شود.
3. خوف در مقابل امن، بسيار خوب است، ولي امن در مقابل خوف، بسيار بد است. کسي که خائف است در صدد جبران و تدارک گذشته است؛ اما کسي که اهل نظر و فکر نيست و قلبش قسي و لاهي و سرگرم است خود را در امان مي پندارد. قرآن کريم در اين مورد مي فرمايد:
«فلا يامن مکر الله الا القوم الخاسرون» (6)
تنها تبهکارانند که خود را در امان و قلعه امن مي پندارند و نمي دانند که کار کيفر و عفو به دست ديگري است؛ چنانکه در آيه ديگر آمده است:
«ذلک يخوف الله به عباده» (7).
بنابراين، در آينده نزديک يا دور ممکن است نعمت او از دستش برود يا مشکلي دامنگيرش شود؛ پس او نبايد خود را در امان بداند.
امنيت هم بر دو گونه است:
الف: امنيت مذموم که در مقابل خوف قرار دارد و شرح آن گذشت.
[282]
ب: امنيت ممدوح، و آن امنيتي است که نصيب «ابرار» و «مقربين» مي شود و خداي سبحان آن را به عده اي وعده داده است:
«الذين امنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» (8)
آنها که مؤمن شده و دين خود را به ستم، نيالوده اند در امانند. سالکان کوي حق به اميد اين امنيت به سر مي برند، نه «امن فعلي» که خود را در امان ببينند و هراسناک نباشند؛ چون در هر لحظه احتمال غفلت و زوال نعمت در باره هر کسي هست.
امنيت برتري نيز وجود دارد که نصيب هر سالکي نمي شود و آن اين است که انسان وقتي به مقام رضا يا بالاتر از رضا برسد، نه ترسي دارد و نه حزني. و سر اين که ترس ندارد آن است که چيزي را در آينده از دست نخواهد داد؛ چون محبوب او جز حق، چيز ديگر نيست؛ و خدا هم از بين رفتني نيست. انسان وقتي مي ترسد که مطلوبي زوال پذير داشته باشد؛ مثلا اگر کسي اموال، پدر، مادر، برادر يا فرزندي داشته و به آنها علاقه مند باشد، چون محبوب او بر اساس آيه شريفه:
«ما عندکم ينفد و ما عند الله باق» (9)
زوال پذير است، مي ترسد که مبادا در آينده اين محبوب از کف او رها بشود؛ ولي اگر کسي به اين امور، دل نبندد و قلبش فقط «متيم» به حب خدا باشد و جاي غير خدا در آن دل نباشد او محبوبي جز خدا ندارد. وقتي محبوبي جز خداي بي زوال نداشته باشد، محبوب او از بين نمي رود. از اين رو، او ترسي ندارد. محبوب او نه گمان يا احتمال از بين رفتنش وجود دارد تا او خائف باشد و نه يقين زوال دارد تا او محزون باشد، بلکه به طور قطع محفوظ است. از اين رو، او در مقام امين است.
نسبت به گذشته نيز چنين است. او در گذشته چيزي را از دست نداد؛ براي اين که در گذشته هم محبوب او خدا بود. قهرا چنين کسي به مقام ولايت مي رسد و
[283]
اولياي الهي خوف و حزني ندارند:
«الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (10).
اين در صورتي است که مفاد اين آيه شريفه «خبر» باشد؛ نه وعده و «انشاء» و اگر وعده و انشاء باشد، ربطي به موضوع بحث کنوني ندارد و داخل در مطلب قبلي است که به آن اشاره شد و آن اين که خداوند به عده اي وعده داده است که اينها در روز قيامت اندوه و ترسي ندارند و يا اين که در دنيا نيز غمناک و هراسناک نخواهند بود.
به هر تقدير، برتر از همه اينها کسي است که به مقام «رضا» باريابد. کسي که به اين مقام مي رسد گرچه چيزهايي را از دست مي دهد و مصائبي نيز دامنگير وي مي شود، ولي او چون راضي به رضاي حق است چيزي را بد نمي داند. زوال و حدوث چيزي براي او درد آور نيست. گوارا و ناگوار بودن براي کسي است که خود، چيزي طلب مي کند، تصميم مي گيرد و خواسته اي دارد، ولي اگر خواسته کسي فاني در خواسته حق بود و او از خود، هيچ خواسته اي نداشت، نگراني او از رخت بربستن مطلوب ويا نگراني از پيشامد حادثه نامطلوب معنا ندارد.
بنابراين، اگر او به اين مقام برسد،
«الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»
درباره او خبر مي شود و تنها انشاء نيست و شامل دنيا و آخرت هم خواهد بود. البته اين درجه عالي براي کساني که در اوايل سير و سلوک قدم بر مي دارند نيست؛ بر عکس براي آنان داشتن خوف و حزن، فضيلت است، بلکه براي متوسطان آنان نيز جمع بين خوف و رجاء کمال است تا برسند به جايي که مطمئن باشند اين پيوند با خداوند صبغه الهي گرفت و همان طور که خداوند
«خير و ابقي» (11)
است پيوند با اوهم از خير و بقاء سهم کامل دارد و گرنه انسان سالک با احتمال زوال[284]
چنين مقام و پيوندي رنجور خواهد شد و صرف بقاء خداوند کافي نيست؛ زيرا مادامي که پيوند حبي بين عبد محب و مولاي محبوب برقرار است، عبد محب از بقاي محبوب لذت مي برد ولي با زوال چنين پيوندي هرگز بقاي خداوند براي تامين امنيت او کافي نيست.
6. سوره اعراف، آيه 99.7. سوره زمر، آيه 16.8. سوره انعام، آيه 82.9. سوره نحل، آيه 96.10. سوره يونس، آيه 62.11. سوره طه، آيه 73.