خوف و حزن ممدوح و مذموم

خوف و حزن همانند طمع و بسياري از عناوين ديگر بر دو گونه است: مذموم و ممدوح؛ مثلا، طمع، ذاتا بد يا خوب نيست و بستگي به متعلق آن دارد؛ اگر طمع، به لهو و لعب و نيرنگ و فريب، يعني به دنيايي که متاع غرور و فريب است تعلق گيرد، مذموم است که از آن به عنوان «بخل» و «شح» ياد شده و قرآن مي فرمايد:
«و من يوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون» (12)
کسي که از دست بخل و شح برهد، به مقصد مي رسد و رستگار مي شود، ولي اگر طمع به مغفرت الهي، قرب خدا و «لقاء الله» تعلق گيرد، خوب است و قرآن از آن به نيکي ياد مي کند:
«يدعون ربهم خوفا و طمعا» (13).
اندوه و ترس هم ذاتا بد يا خوب نيست؛ بلکه به لحاظ متعلق، گاهي خوب و گاهي بد است. قرآن کريم گاهي مي فرمايد:
«الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (14):
اولياي الهي ترسي ندارند و اندوهگين هم نيستند. از سوي ديگر در سوره مبارکه «حديد» مي فرمايد همه پديده هاي عالم، آزموني بيش نيست، انسان گاهي در حضيض تهي دستي و گاهي در اوج توانايي است، گاهي ايستاده، گاهي نشسته و گاهي افتاده است و همه اينها امتحان الهي است:
«لکيلا تاسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتيکم» (15)
براي اين که روزي که يکي از اين قدرتها به دستتان رسيد فرحناک و وقتي که از اختيار شما خارج شد، اندوهناک نباشيد. کسي که در کلاس امتحان نشسته، در صورتي غمگين است که احتمال عدم موفقيت بدهد و در
[286]صورتي خوشحال و آرام است که احتمال موفقيت بدهد و چون متاع دنيا فريب و نيرنگ است، ثبوت و سقوط آن زمينه اي براي نشاط يا اندوه ندارد.
قرآن کريم مي فرمايد:
«و لمن خاف مقام ربه جنتان» (16)
يا «اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنة هي الماوي» (17)
و به عنوان صفتي برجسته، اولياي الهي را اهل ترس مي داند؛ چنانکه در باره اندوه و غم نيز چنين است؛ يعني در عين حال که حزن را از اولياي الهي نفي مي کند، مي فرمايد:
«تري اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق» (18)
برخي از اولياي الهي، وقتي آيات خدا را مي شنوند و حق براي آنها روشن مي شود، از اين که تاکنون به آن نرسيده اند و نيز از اين که هم اکنون نيز توفيق نصيبشان نمي شود تا به لقاي الهي باريابند، محزونند از اين رو نه تنها اشک چشمشان مي ريزد بلکه اشک، شبکه چشمشان را پر مي کند و يکسره سرازير مي شود که گويا «چشم» مي ريزند نه «اشک» .
پس اگر غم و اندوه براي از دست دادن فضيلتي عقلي و کمالي الهي باشد، فضيلت است؛ زيرا همين غم و اندوه، زمينه را براي تدارک فضيلت از دست رفته فراهم مي کند.
بعضي از غمها زمينه ها را از بين مي برد و مانع نفوذ آفتاب است. اصولا واژه غم از «غمام» (ابر) گرفته شده، ابر چون جلو آفتاب و نور را مي گيرد و فضاي باز را مي بندد، به آن «غمام» مي گويند. اندوه نيز اگر در صحنه دل پيدا شود، جلو نور علم و انديشه را مي گيرد، فضا را مي بندد و انسان احساس مي کند در مداري بسته زندگي مي کند از اين رو، مغموم است. اين غم از آن جهت که جلو آفتاب، نور و حرارت را مي گيرد مذموم است؛ ولي گاهي ابري زمينه اي براي تبديل به باران و تلطيف هوا و سرسبزي مزرع و مرتع پديد مي آورد. براي تابش بهتر نور و تلطيف هوا[287]چنين ابري مطلوب و اميدبخش است.
اندوه از اين که چرا فلان مقام به دست نيامد؟ ابر خشکي است که هيچ سودي ندارد و فقط جلو آفتاب، نور و حرارت را مي گيرد، فضا را مي بندد و بوستاني را پژمرده مي کند. در مقابل، عده اي وقتي حق را مي شناسند از گذشته، متاثر و اندوهگين هستند که چرا تا کنون فيض نصيبشان نشده، اشک از چشمانشان سرازير مي شود. اينها از اولياي الهي بوده، از بند شيطان رهايي يافته اند. چون«انما ذلکم الشيطان يخوف اولياءه» (19)
شيطان دوستان خود را مي ترساند.
ذات اقدس خداوند، عده اي را در قيامت، غمگين معرفي مي کند:
«انه کان في اهله مسرورا» (20)
کسي که در دنيا شادمانه زندگي مي کرد، هم اکنون غم مستمر دامنگير او شده است. چون نشاط باطل غم صادق را در درون خود دارد؛ زيرا هر دروغي، راستي را در کنار خود دارد؛ اگر لذت و نشاط دنيا دروغ بود، غم صادقي در پشت پرده آن هست؛ مثلا، در دنيا اگر کسي بيجا به پست ومقامي برسد نشاطي کاذب و غمي صادق دارد؛ اما غمش مستور و نشاطش مشهور است و چون جهان بر محور قسط و عدل و صدق و حق مي گردد، طولي نمي کشد که اين نشاط کاذب برطرف شده، نالايق بودنش آشکار مي گردد و آن پست و مقام از او گرفته مي شود و آنگاه غم صادق، خود را نشان مي دهد. بنابراين، سرور و نشاط اختصاصي به دنيا ندارد و در مورد مسائل معنوي و آخرت نيز هست. ذات اقدس خداوند در آيه کريمه:
«صفراء فاقع لونها تسر الناظرين» (21)
سرور را درباره مسائل دنيايي بکار برده چنانکه مي فرمايد:
«انه کان في اهله مسرورا» .
نيز در ارتباط با فرح در زمينه مسائل معنوي مي فرمايد:
«لله الامر من قبل و من[288]بعد و يومئذ يفرح المؤمنون» (22)
روزي که موحدان پيروز مي شوند مسلمانان خوشحال خواهند شد. اين آيه دو پيام دارد: يکي اين که وظيفه ماست هرجا بشنويم مسلمانان، موحدان و خداشناسان، پيروز شده اند خوشحال باشيم و زمينه پيروزي آنها را نيز فراهم کنيم. آن روز، سخن از ايران و روم بود و جنگ مسلمانان با غير مسلمين يا اعراب با ديگران نبود، ولي در عين حال قرآن مي فرمايد: همين که موحد بر غير موحد پيروز شود، مؤمنان خوشحال مي شوند از اين جا معلوم مي شود قرآن ما را به داشتن نشاط در پيروزي توحيد فرا مي خواند.اين در جنگ بيرون يعني جهاد اصغر است و مهم جنگ درون است که اگر در نبردهاي دروني بين رذايل و فضايل، توانستيم از عهده امتحان کامياب بدرآييم مسرور خواهيم بود. مبتلاي به حسد اگر توانست آن را سرکوب کند يا جاهل و معصيت کار اگر موفق شد جهل و گناه را به علم و اطاعت تبديل کند بايد مسرور شود. وقتي پيروز شدن در جهاد اصغر يا جبهه بيرون خوشحالي دارد، پيروز شدن در جهاد اکبر و جبهه درون بايد به گونه بهتر خوشحالي داشته باشد و اين سرور و نشاط است که دايمي خواهد بود؛ زيرا تجرد روح و دوام و ثبات آن سبب دوام اوصاف نفساني مي گردد.
قرآن درباره سرور و نشاط مؤمنان در بهشت مي گويد:
«فوقيهم الله شر ذلک اليوم و لقيهم نضرة و سرورا» (23)
ذات اقدس اله بهشتيان را از شر قيامت نجات داده و آنها را براي هميشه مسرور و فرحناک کرده است. نيز قرآن کريم مي فرمايد: هنگامي که نامه اعمال را به دست راست پرهيزکار وارسته مي دهند به نزديکان خود يا ساير مؤمنان ملحق مي شود در حالي که مسرور است:
«و ينقلب الي اهله مسرورا» (24).
[289]
خوف هم بر دو گونه است. خوف از خدا، بسيار خوب و خوف از دنيا بسيار بد است. خوف اگر براي مقام رب باشد، ستودني است؛ چنانکه خداي سبحان فرشته ها را به خوف مي ستايد:
«يخافون ربهم من فوقهم و يفعلون ما يؤمرون» (25).
ترس ملائکه ترس ممدوح است. آنها ترس فقدان مال و اولاد و جاه ندارند، اين ترس ممدوح و خوب را اولياي الهي هم دارا هستند و آيه مذکور درباره آنان نيز صادق است. چون آنان نيز:
«يدعون ربهم خوفا و طمعا» (26)
براي رضاي خدا کار مي کنند و تنها از او مي ترسند.
اهل بيت (عليهم السلام) فرموده اند:
بهترين عبادت، عبادت احرار، محبان و شاکران است که عبادتي شاکرانه دارند نه خائفانه، ولي همان احرار، خوف دارند و خوفشان از هجران خداست.
در دعاي کميل آمده:
«هبني صبرت علي حر نارک فکيف اصبر عن النظر الي کرامتک» (27)
خدايا! گرچه بتوانم بر آتش تو صبر کنم مي ترسم که به لقاي تو، راه پيدا نکنم. اين گونه خوفها، خوفهاي ظريف وممدوح عقلي است، نه خوف نفسي.
«اشفاق» نيز ذاتا بد يا خوب نيست، بلکه به لحاظ متعلق آن، گاهي خوب و گاهي بد است، چنانچه قرآن کريم عده اي را که از قيامت، مشفق هستند نيز به نيکي ياد مي کند:
«و هم من الساعة مشفقون» (28)
و عده اي را مرعوب مي کند که بايد از جهنم ترسيد که در حقيقت، تهديد الهي و «انشاء» است نه خبر، ولي گاهي سخن از وصف مردان الهي است، مانند آنچه در اواخر سوره «انبياء» آمده:
«لا يحزنهم الفزع الاکبر» (29)
و اين وعده الهي است که اينها را از گزند فزع و ترس [290]قيامت مصون مي دارند.
اميد نيز ذاتا بد يا خوب نيست. اگر انسان به مرکز قدرت اميدوار باشد، خوب است؛ چنانکه مي فرمايد: مؤمنان به تجارتي پايدار و بي «بوار» اميدوارند:
«يرجون تجارة لن تبور» (30).
اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) نيز به پنج چيز وصيت مي کند و از جمله مي فرمايد:
«لايرجون احد منکم الا ربه» (31):
جز به خدا اميدوار نباشيد.
اگر معبود، خداي قدير و مهربان مطلق است، دليلي ندارد که انسان به غير خدا اميدوار باشد. چون از غير خدا کاري ساخته نيست، چنانکه دليلي ندارد انسان از غير خدا بترسد. چون غيرخدا منشا اثر مستقل نيست.
رغبت و رهبت يا گرايش و گريز هم از عناويني است که ذاتا خوب يا بد نيست. قرآن کريم از آنها که گرايش و رغبتشان به دنياست، مذمت و نکوهش مي کند:
«و تاکلون التراث اکلا لما و تحبون المال حبا جما» (32)
با علاقه شديدي به مال نگاه مي کنيد، در حالي که مال وسيله اي بيش نيست؛ اما همين انسان در سايه تعليم الهي به جايي مي رسد که نه تنها طمعي در مال ديگران ندارد، بلکه مال خود را هم به طور رايگان به ديگران اعطا و ايثار مي کند:
«يؤثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصة» (33).
ايشان اهل رغبت راستين هستند.
12. سوره حشر، آيه 9.13. سوره سجده، آيه 16.14. سوره يونس، آيه 62.15. سوره حديد، آيه 23.16. سوره الرحمن، آيه 46.17. سوره نازعات، آيات 40 41.18. سوره مائده، آيه 83.19. سوره آل عمران، آيه 175.20. سوره انشقاق، آيه 13.21. سوره بقره، آيه 69.22. سوره روم، آيه 4.23. سوره انسان، آيه 11.24. سوره انشقاق، آيه 9.25. سوره نحل، آيه 50.26. سوره سجده، آيه 16.27. مفاتيح الجنان، دعاي کميل.28. سوره انبياء، آيه 49.29. سوره انبياء، آيه 103.30. سوره فاطر، آيه 29.31. نهج البلاغه، حکمت 82.32. سوره فجر، آيات 19 20.33. سوره حشر، آيه 9.