ترس اميد آفرين

ترس از خدا که خوف ممدوح است، آثار فراواني دارد؛ از جمله اين که ترسي است اميدآفرين. اگر ما اين پيام را در درون خود احساس کرديم که هر گونه قهري از خدا در سايه مهر او تنظيم مي شود و همه وعيدهاي الهي با وعده او تدوين مي گردد،
[291]معلوم مي شود خدا همواره به ياد ما بوده و اگر خدا همواره به ياد ماست، ما هم بايد بکوشيم که همواره به ياد خدا باشيم. گرچه ذات اقدس خداوند، تعبيرهاي مشفقانه و تشويق آميز فراواني در قرآن نسبت به ما دارد و مي فرمايد: به ياد خدا باشيد تا خدابه ياد شما باشد:
«فاذکروني اذکرکم» (34)
يا
«اذکروا نعمتي التي انعمت عليکم» (35)
اما بنده هر وقت به ياد خدا باشد، معلوم مي شود اول، خداوند يادي از بنده اش کرده، پس هر توجهي که نصيب بنده مي شود مسبوق به عنايت الهي است.
لطف خدا نخست، شامل حال بنده مي گردد و ميل و گرايشي در او پيدا مي شود، آنگاه او به طرف خدا حرکت مي کند.
اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) در باب ذکر و ياد حق مي فرمايد:
«الذکر ليس من مراسم اللسان و لا من مناسم الفکر و لکنه اول من المذکور و ثان من الذاکر» (36)
ذکر گرچه با زبان انجام مي گيرد و با فکر آميخته و از آن نشئت مي گيرد ولي حقيقت ذکر از زبان و فکر نيست، اول از مذکور و بعد از ذاکر است. مذکور، خداست که ما به ياد او هستيم ولي اول، او به ياد ماست و لطفش شامل حال ما مي شود که در نتيجه آن ما متنبه مي شويم و آنگاه به ياد او مي افتيم و آنگاه او اين ياد ما را گرامي مي دارد و به ما پاسخ مي دهد.
پس خدايي که مذکور است اول يه ياد بنده و بنده اي که ذاکر است بعد به ياد خداست. نوع انسانها اين گونه هستند و کمتر کسي است که در خود اين گرايش را احساس نکند، اما افراد عاقل، از اين گرايش و نسيم سعادت، بهره مي برند و غافلانه از آن نمي گذرند. وقتي حالتي در آنها پيدا شود از آن بهره مي برند و بر اساس همان حالت پديد آمده حرکت مي کنند و به دعا، مناجات، توبه، و يا به کار خير ديگري مي پردازند و به اين نداي الهي پاسخ مثبت مي دهند؛ اما عده اي پس از
[292]پيدايش اين حالت احيانا سري تکان مي دهند و احساس نشاط موقت مي کنند، ولي به آن ترتيب اثر نمي دهند.
گاهي بر اثر تشييع جنازه يا مشاهده بيماري يا هنگام شرکت در مجلس ترحيم يا شنيدن موعظه يا شعر خوبي، حالتي به انسان دست مي دهد؛ بشر غافل زود از آن مي گذرد و بر اين حالت پديد آمده، يعني بر ياد خدا اثري مترتب نمي کند؛ اما عده اي چنين حالي را مغتنم مي شمارند. اگر حالتي براي اينها پيش بيايد مي فهمند خدا به ياد آنها بود و از اين حالت حد اکثر بهره را مي برند. بنابراين، بيان نوراني علي (عليه السلام) که فرمودند: حقيقت ذکر از مذکور نشئت مي گيرد، به عنوان اصلي جامع، قابل تبيين است. اگر خداوند به ياد کسي بود، در او گرايش به حق پيدا مي شود. آنگاه انسان به ياد اوست و قهرا از سراب، نجات پيدا مي کند و خودش شجره طوبا مي شود.
حاصل اين که: عده اي چون وعده و وعيد دروغ شيطان، کليد افکار و انديشه هاي آنهاست، مجموعه حيات آنها را سراب تنظيم مي کند و از اين رو بي وزن هستند؛ اما کليد افکار و انديشه هاي عده اي را وعده و وعيد الهي تنظيم مي کند که بر اثر آن اين مجموعه، طوبا، طيب، روح و ريحان مي شود و هم از اين روست که خداوند از قرآن، به عنوان متاعي وزين ياد کرده است:
«انا سنلقي عليک قولا ثقيلا» (37)
و ما مي دانيم که قرآن و عترت «ثقل» يعني وزنه وزيني هستند و کسي هم که از اين معارف، طرفي بسته وزين است و در قيامت ترازوي سنجش عقيده و عمل او بسيار سنگين خواهد بود.
در برخي روايات آمده است که: اگر در يک کفه ترازو «لا اله الا الله» و در کفه ديگر، مجموعه نظام کيهاني را بگذارند، «لا اله الا الله» سنگينتر است:
«فلو وضعت السماوات و الارضون السبع في کفة و وضع لا اله الا الله في کفة اخري [293]لرحجت بهن و لو وضعت عليهن امثالها» (38)
زيرا مجموعه نظام آسمان و زمين، امري جسماني و مادي است و بالاخره روزي فرسوده و ومتلاشي مي شود و از بين مي رود:
«اذا الشمس کورت و اذا النجوم انکدرت» (39)
«کلا اذا دکت الارض دکا دکا» (40)
«و الارض جميعا قبضته يوم القيمة و السماوات مطويات بيمينه» (41)
اما توحيد، همچنان ثابت و پايدار است. همين معنا در باره حمد نيز آمده است که:
«الحمد لله رب العالمين»
با همه آسمانها و زمين برابري مي کند بلکه سنگينتر از آنهاست
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:
«لو ان الدنيا کلها لقمة واحدة فاکلها العبد المسلم، ثم قال: «الحمد لله» لکان قوله ذلک، خيرا من الدنيا و ما فيها» (42).
البته اين از باب تشبيه معقول به محسوس است.
بنابراين، مؤمن، وزين و سنگين است. با اين بيان، خوف ما هم تنظيم مي شود که از چه کس و چه چيزي بايد بترسيم. فقط از خدا بايد ترسيد و «لاغير» چه بهتر که ما ترسي داشته باشيم و اين ترس که از وعيد نشئت مي گيرد ما را به وعده که رحمت الهي است نزديک کند. البته ترس اميدوار کننده نه ترس هراسناک کننده که اين نعمت است و ثمراتي دارد.
بسياري از مردم علاقه دارند زندگي طولاني داشته باشند و از مرگ مي ترسند. به يکديگر وعده عمر طولاني مي دهند و دعاي عمر طولاني مي کنند. بديهي است اگر عمر طولاني همراه با اطاعت و خدمت به امت اسلامي باشد، نعمت است، و گرنه با بسياري ازمشکلات روبروست. کسي که عمري طولاني دارد با مرگ بستگان و عزيزانش روبرو مي شود و بايد اين مصيبتها را يکي پس از ديگري تحمل کند و [294]زندگي گرم و با طراوت را به زندگي سرد و بي فروغ تبديل سازد.
کساني که از مرگ، نگران و به عمري طولاني اميدوار هستند، نه عمر طولاني را رست بررسي کرده و نه حقيقت مرگ را درک کرده اند. آنان خيال کرده اند مرگ به معناي نابودي است و انسان با مردن از بين مي رود؛ در حالي که مرگ هجرتي بيش نيست و خود، حيات جديد است، حياتي که نسبت به حيات دنيا قابل قياس نيست. مرگ، انسان وارسته را از زندگي مادي و محفوف به انواع بلا به بوستان منتقل مي کند و او «فروح و ريحان و جنة نعيم» (43)
مي شود. براي مؤمن هيچ لذتي گواراتر از لذت مرگ نيست؛ زيرا در آن حال، ائمه (عليهم السلام) و فرشتگان رحمت را با لطف و صفاي خاص مي نگرد. پس نوع اين ترسها بر اساس جهلي است که شيطان بر جاهل تحميل کرده است.
34. سوره بقره، آيه 152.35. سوره بقره، آيه 40.36. شرح غرر الحکم، ج 2، ص 134.37. سوره مزمل، آيه 5.38. بحار، ج 90، ص 203.39. سوره تکوير، آيات 1 2.40. سوره فجر، آيه 21.41. سوره زمر، آيه 67.42. بحار، ج 90، ص 216.43. سوره واقعه، آيه 89.