خشوع راهزن و راهگشا

انسان در نهان و نهاد خود از بعضي قدرتها مي ترسد و به آن با عظمت مي نگرد و اين خوف آميخته با تعظيم «خشوع» ناميده مي شود و از مقامات سالکان و سائران به سوي خداست. خشوع در برابر قدرت باطل زيانبار و در برابر قدرت حق سودمند است. ترس از قدرت باطل در حقيقت، ترس از ستم او و ترس از قدرت حق در حقيقت ترس از عدل اوست. پس، ترس از ظلم، رهزن و ترس از عدل، رهگشاست. نبايد از ظلم و ظالم ترسيد، زيرا قدرت او باطل است، بلکه بايد در برابرش ايستاد تا از پاي درآيد. قرآن کريم مي فرمايد:
«بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق» (44)
ولي ترس از مقتدر حق، سودمند است؛ زيرا در حقيقت از عدل او مي ترسد. چون او عادل است و براساس عدل، داوري و قضا دارد، شخص سالک مي کوشد کاري نکند تا مشمول قهر عادلانه آن مقتدر شود. از اين رو
[295]در تعديل خود، تلاش و کوشش مي کند.
اصولا، آنچه در طول راه سالک است، به سود او و آنچه که در عرض آن است، رهزن است. آنچه که از عرض جاده عبور مي کند، مزاحم کسي است که مي خواهد در طول آن حرکت کند. به اين گونه از حرکتها که در عرض مسير و مسلک است «عوارض» مي گويند؛ ولي آنچه که در طول راه حرکت مي کند اگر جلوتر باشد «قائد» و راهنما و اگر پشت سر باشد «سائق» و معين اوست. انسان، نيازمند است که کساني در پيشاپيش او حرکت کرده به آنان اقتدا کند و قائدان صراط مستقيم «امام» انسانند. برخي پشت سر امام حرکت کرده مايه شيوع فکر وي هستند آنها « شيعيان» ائمه اند. به شيعه از اين جهت شيعه گفته اند که پشت سر امامانشان حرکت مي کنند و مايه شيوع عقايد، افکار، اخلاق، اعمال و سنت و سيرت آنان مي شوند.
خشوع از اين قبيل است: نسبت به خداي سبحان، در طول مسير مستقيم قرار دارد و سودمند است و نسبت به غير خدا، در عرض مسير قرار گرفته و رهزن و راه بند است. کسي که دريابد قدرت خدا حق و در قبال آن هرچيزي فرض شود باطل است:
«فماذا بعد الحق الا الضلال» (45)
و بفهمد که عاجز است، چون مقهور خداي قهار است:
«و هو القاهر فوق عباده» (46)
در برابر غيرخدا خشوع، يعني ترس آميخته با تعظيم ندارد. از اين رو در خشوع و نيز در خشيت خود، موحد است؛ به اين معنا که، فقط از خدا مي ترسد و خدا را گرامي مي دارد.
از اين رو قرآن مي کوشد اين فضيلت را نصيب نمازگزاران کند:
«قد افلح المؤمنون الذين هم في صلوتهم خاشعون» (47).
اگر قرآن بگويد بايد در همه [296]حالات خاشع باشيد، دشوار است و باطريقه سهل اين سازگار نيست؛ چون دين، سهل و آسان است؛ چنانکه شريعتي که رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم حامل آن است، شريعت «سمحه سهله» است:
«بعثني بالحنيفية السهلة السمحة» (48)
اما اگر به انسان دستور داده شود در نماز خاشع باشد سخت نيست؛ چون نماز بيش از چند دقيقه طول نمي کشد؛ مانند طهارت و حضور قلب که از حالات سودمند سالک است و در طول مسير مستقيم قرار داشته و در نماز به آنها توصيه شده است.
قرآن کريم مي فرمايد:
«حافظوا علي الصلوات و الصلوة الوسطي» (49).
مؤمناني که مخاطب اين خطاب و مامور به اين امرند وقتي امر خدا را امتثال کردند، خدا از آنها چنين ياد مي کند:
«و الذين هم علي صلواتهم يحافظون» (50)
آنها محافظ نمازها هستند. چون در هر نماز خشوع هست و آنها نيز مواظب همه نمازها هستند در همه نمازها خشوع دارند، بنابراين، خشوع آنان از مقطعي بودن صرف، بيرون مي آيد و دوام نسبي پيدا مي کند.
در همين مورد قرآن کريم مي فرمايد:
«الذين هم علي صلاتهم دائمون» (51):
مردان الهي دائما در نمازند.
چون مدام در طهارت، حضور قلب و ذکرند و يا بسياري از اوقات را به نمازهاي واجب و مستحب مي گذرانند. اگر کسي طهارت و ياد حق را در دل و نام حق را بر لب داشته باشد، مانند آن است که به نماز اشتغال داشته باشد: «خوشا آنان که دائم در نمازند» .
در چنين فضايي است که قرآن مي فرمايد:
«الم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله» (52)
و اين، اختصاصي به حالت نماز ندارد؛ زيرا مي فرمايد: مؤمن
[297]بايد هميشه خاشع و به ياد و نام حق باشد؛ يعني، همان گونه که نام حق را تسبيح مي کند:
«سبح اسم ربک الاعلي» (53)
براي نام حق هم خاشع باشد(54).
44. سوره انبياء، آيه 18.45. سوره يونس، آيه 32.46. سوره انعام، آيه 18.47. سوره مؤمنون، آيات 1 2.48. بحار، ج 22، ص 264.49. سوره بقره، آيه 238.50. سوره مؤمنون، آيه 9.51. سوره معارج، آيه 23.52. سوره حديد، آيه 16.53. سوره اعلي، آيه 1.54. اسم خداوند در اصطلاح اهل معرفت امري تکويني است نه اعتباري، و آن «ذات حق با تعين خاص» است و الفاظي که بر اين «اسم تکويني» دلالت دارد، «اسم الاسم» ، بلکه «اسم اسم الاسم» است؛ زيرا الفاظ بر معاني و مفاهيم دلالت دارد و از اين رو اسم آنهاست و معاني و مفاهيم نيز منطبق بر اعيان تکويني است و اسم آنهاست و اعيان تکويني اسماي حقيقي پروردگار است و اساس حرمت از آن اسم تکويني است و همان گونه که اسم تکويني حق، را بايد تسيح کرد، اسم مفهومي و لفظي او را نيز بايد با خشوع گرامي داشت.