درجات و مراتب شکر

شکر درجاتي دارد: گاهي انسان نعمتهاي خدا را زاهدانه به رسميت مي شناسد و آنها را بجا مصرف مي کند تا در قيامت نسوزد و يا به بهشت باريابد. خداي سبحان مي فرمايد:
«اذکروا نعمتي التي انعمت عليکم» (1)
به ياد نعمت من باشيد؛ وقتي به ياد نعمت من بوديد شاکر نعمتيد و «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» :
«لئن شکرتم لازيدنکم» (2).
ولي گاهي انسان خدا راعارفانه شکر مي کند؛ يعني مي گويد: خدايا! هستي و کمالات من و جهان، نعمت توست و تنها ولي نعمت تويي؛ «بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود» در کنار سفره هر مدرس، گوينده و [310] اندرز دهنده اي که بنشينيم در حقيقت، خدا گوينده، اندرز دهنده و مدرس است و به طور کلي انسان بر سر هر سفره غذاي ظاهر و باطني بنشيند خدا رزاق است؛ در اين صورت چنين شکري عارفانه مي شود و در اين گونه موارد، شاکر عارف از توجه به نعمت به توجه به ولي نعمت مي رسد.
گاهي به کسي ميوه اي مي رسد و او بر اثر آن خوشحال مي شود ولي گاهي از اين مرز بالاتر مي رود و مي گويد بسياري از اين ميوه ها را حيوانات و حشرات نيزمي خورند و همچنين از گوشت حيوانات، مقدار کمي نصيب ما مي شود. اوگرچه اينها را نعمت حق مي داند و شاکر است، ليکن نعمت باطني را برتر از نعمت ظاهري مي داند. در زمينه علم و معرفت و اخلاق نيز اگر نعمتي نصيب کسي شود، خدا را شاکر است که به او علم، معرفت، اخلاق، قسط و عدل، نوع دوستي و نوع پروري داده است و البته اينها نعمتهاي برتر است؛ اما گاهي از اين حد نيز بالاتر مي رود و مي گويد بسياري از اين اوصاف را ملائکه نيز دارند و من که «خليفة الله» هستم نبايد در حد فرشتگان به سر ببرم؛ آنگاه از همه اينها مي گذرد و مي گويد خدايا! اينها نعمت است، ولي بهترين نعمت، خود ولي نعمت است؛ چنانکه خداي سبحان بهترين معروف و برترين معبود و مشکور و مذکور است:
«يا خير معروف عرف، يا افضل معبود عبد، يا اجل مشکور شکر، يا اعز مذکور ذکر» (3).
در اين صورت، چيزي آنها را جز علاقه به حق و لقاي او راضي نمي کند.
گاهي علاقه هاي مجازي در کسي پيدا مي شود و او بي تاب و مضطرب است و قدرت تحمل آنها را ندارد. گاهي انسان در بعضي از مراسم، حتي مراسم نشاط آور، مانند جشنها با آن که زود گذر است مشتاقانه مضطرب است. حال اگر به جمال خدا دل ببندد بايد خيلي بي تاب باشد؛ چنان که گفته شد:
«عجبا للمحب [311]کيف ينام» (4)
دوست حق به خواب نمي رود.
در نتيجه چنين کسي نعمت الهي را در خود حق، خلاصه مي بيند و آنگاه او را شکر مي کند؛ يعني، محبت، معرفت و عطش لقاي او را در دل مي پروراند.
در اين حالت است که
«لئن شکرتم لازيدنکم» (5)
به بهترين وضع شامل او مي شود؛ يعني چون شما شکر نعمت را در حد معرفت حق مي دانيد، خدا هم هستيتان را اضافه مي کند، نه اين که فقط نعمتتان را اضافه کند. اگر کسي شکرگزار نعمت حق باشد، خدا «نعمت» او را اضافه مي کند؛ ولي اگر کسي شکرگزار خود حق باشد، خدا «خود» او را افزون مي کند، يعني درجات هستي او را برتر و ذات او را کاملتر مي کند؛ به اين معنا که، اگر قبلا جزو «عملوا الصالحات» بود، اکنون جزو «صالحين» و اگر جزو صالحين بود، اکنون از «کملين» اهل صلاح است.
ممکن است کسي شکر گزار نعمت حق باشد، ولي «حق شناس» نباشد؛ يعني همه تلاش و کوشش او اين باشد که نعمت خدا را شناسايي کند و آن را بجا مصرف کند؛ واجب و مستحب را انجام دهد و حرام و مکروه را ترک کند؛ براي اين که از جهنم برهد و به بهشت برسد؛ در اين صورت او در حقيقت، کفران نعمت مي کند؛ يعني، منعم و ولي نعمت خود را نمي بيند، ولي سوداگرانه يا اجيرانه سپاسگزار حق است که برگشت اين گونه شکر به اين است که او نعمت را بجا مصرف مي کند تا نعمت بهتري دريافت کند.
1. سوره بقره، آيه 40.2. سوره ابراهيم، آيه 7.3. مفاتيح الجنان، دعاي جوشن کبير، بند 86.4. بحار، ج 67، ص 160 (بيان) .5. سوره ابراهيم، آيه 7.