محبت راستين و دروغين

محبت بر دوگونه است: محبت صادق و محبت کاذب.
محبت صادق آن است که انسان کمال را درست تشخيص بدهد و البته وقتي به کمال آگاهي پيدا کند، به آن دل مي بندد مانند محبت به خداوند، متقابلا کمال هم جاذبه دارد و محب را به سمت خود جذب مي کند و در حقيقت محبت صادق، دو جانبه است؛ اما محبت کاذب آن است که انسان، نقص را کمال بپندارد و بر اساس چنين پندار باطلي به آن [327] کمال موهوم علاقمند گردد؛ مانند محبت غير خدا، مخصوصا محبت عالم طبيعت، محبت کاذب و جاذبه اي است که عين دافعه است؛ چنانکه افعيها با نفس کشيدن، برخي از حشرات را جذب مي کنند؛ اما نه براي پرورش و کمال بلکه براي هضم و نابود کردن. بنابراين، جذب آنان، جذب کاذب است.
زرق و برق دنيا نيز چنين است. انسان اگر به دنيا دل ببندد، دنيا جاذبه دارد و او را به سوي خود جذب مي کند؛ اما براي اين که او را درهم بکوبد و نابود و سپس به صورت زباله دفع کند، ولي ذات اقدس خداوند نه تنها محبوب مؤمنان است بلکه محب آنان نيز هست و آنان را به سمت خود جذب مي کند تا آنها را بپروراند و احيا کند. از اين رو، همان گونه که گفته شده:
الا کل شي ء ما خلا الله باطل و کل نعيم لا محالة زائل(3)
در مورد محبت نيز بايد گفت هر محبتي غير از محبت خدا باطل و دروغين است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:
دنيايي که شما را ترک مي کند، پيش از اين که شما را ترک کند، شما آن را ترک کنيد: «و آمرکم بالرفض لهذه الدنيا التارکة لکم» (4) در مثلها نيز آمده است: «عزل» از مقام به منزله طلاق مردان و حيض کارگزاران است: «العزل طلاق الرجال و حيض العمال» (5). انسان هم سرانجام روزي از دنيا و لذايذ و مقامهاي آن عزل و محروم مي شود؛ از اين رو قرآن دنيا را خانه فريب و نيرنگ معرفي مي کند.
البته منظور از دنيا آسمان و زمين نيست؛ زيرا اينها آيات الهي و نعمت خداست. ذات اقدس خداوند دنيا را چنين معرفي کند: مثل دنيا اين است که باراني [328] ببارد و سرزميني، سبز و خرم شود، ولي پس از مدتي خزاني در پي آن بيايد و آن را به صورت کاهي زرد در آورد و از بين ببرد:
«کمثل غيث اعجب الکفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يکون حطاما» (6).
چون «مثل» غير از «ممثل» است، معلوم مي شود امور طبيعي مانند فصول چهارگانه، «دنيا» نيست. اينها آيات منظم و خوب است؛ يعني پاييز در جاي خود به همان اندازه خوب و زيباست که بهار در جاي خود؛ چون اگر پاييز و زمستاني نباشد، هرگز بهاري نخواهد بود، ولي آن «من» و «ما» که چند صباحي خرمي و آنگاه پژمردگي را به دنبال دارد، «دنيا» است و چنين چيزي جاذبه اي دروغين دارد و هر محبتي که در کنار جاذبه دروغين باشد و يا محبت آن محبوبي که انسان را خوب جذب مي کند تا از بين ببرد، محبتي کاذب است و اصولا هر محبتي که به غير خدا تعلق بگيرد چنين است، ولي در محبت الهي خداي سبحان لطف و فيض منبسط خود را گسترده است تا محب خود را به فضاي باز درآورد و به او پروبال بدهد تا پرواز کند. از اين رو قرآن کريم مي فرمايد:
«و الذين آمنوا اشد حبا لله» (7).
بنابراين، اگر محبت کسي به دنيا و آخرت يا به خدا و غير خدا يکسان باشد، او به اين معنا، مؤمن نيست؛ زيرا معرفتش تام نيست و از همين جا معلوم مي شود که محور بحثها معرفت است، نه محبت چنانکه در مرحله بعد تبيين مي شود. چون خود محبت از فروعات بحثهاي محوري معرفت است.نظامي گنجوي در پايان داستان «ليلي و مجنون» مي گويد: ليلي در اواخر عمر بيمار شد و طراوتش از بين رفت. او به مادرش وصيت کرد: پيام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستي محبوبي برگزيني، دوستي مانند من مگير که با يک تب، همه طراوت خود را از دست بدهد و با يک بيماري، همه نشاط او فرو بنشيند؛ دوستي بگير که زوال پذير نباشد. بنابراين، معرفت، محبت حقيقي مي آورد و[329] غفلت، محبت کاذب. در قرآن کريم در باره محبت کاذب آمده است:
«کلا بل تحبون العاجلة و تذرون الاخرة وجوه يومئذ ناضرة الي ربها ناظرة و وجوه يومئذ باسرة تظن ان يفعل بها فاقرة» (8)
شما متاع زودگذري را دوست داريد و کساني که چنين متاعي را به عنوان محبوب، برگزيده اند، در روز قيامت، چهره آنها افسرده است، ولي کساني که خدا را به عنوان محبوب راستين پذيرفته اند، در آن روز چهره اي شادمان دارند.
نيز مي فرمايد:
«و تحبون المال حبا جما» (9)
شما مال را خيلي دوست داريد. کسي که به مال، خيلي علاقه مند باشد، در هنگام مرگ فشار بيشتري مي بيند؛ زيرا بايد هنگام مرگ همه علاقه هاي دنيوي را رها کند. گاهي ممکن است اصل مال کم باشد، ولي علاقه به آن زياد باشد. آنچه در اين آيه آمده، اين نيست که شما مال زيادي را دوست داريد، بلکه مي فرمايد شما به مال، خيلي دل بسته ايد. آنچه که مربوط به جمع مال و «اکتناز» است در سوره «توبه» و بعضي از سور ديگر آمده است. در سوره توبه مي فرمايد:
«و الذين يکنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم» (10).
در سوره «همزه» نيز مي فرمايد:
«ويل لکل همزة لمزة الذي جمع مالا و عدده يحسب ان ماله اخلده» (11)
او مالي را جمع و شمارش کرده است و هر روز کوشيده تا بر ارقام ثروت اندوخته اش در بانکها، افزوده شود. او از داشتن مال وافر لذت مي برد؛ بدون اين که بتواند از آن استفاده کند و در حقيقت، انباردار ديگران است. چنين انساني تلاش مي کند و مشکل قيامت را خودش تحمل مي کند ولي لذت بهره وري از مال را عده اي ديگر مي برند و اين، خسارت بزرگي است. انساني که اهل معرفت نباشد در انتخاب محبوب، خطا مي کند.
3. اسد الغابة، ج 4، ص 483.4. بحار، ج 86، ص 237.5. الصوارم المهرقة، ص 125.6. سوره حديد، آيه 20.7. سوره بقره، آيه 165.8. سوره قيامت، آيات 20 - 25.9. سوره فجر، آيه 20.10. سوره توبه، آيه 34.11. سوره همزه، آيات 1 - 3.