دعوت قرآن به معرفت

قرآن، راههاي اخلاقي را از همان معارف اولي شروع و به رفتار، گفتار و نوشتار ختم مي کند. يکي از مهمترين علل و عوامل اخلاقي، شناخت و پيروي از معروف است. يک فرد يا جامعه وقتي متخلق به اخلاق الهي خواهد بود که هم در شناخت حق از باطل وهم در پيروي از حق، انجام کار حسن، پرهيز از باطل و ترک کار قبيح، مستقيم باشد. اگر انساني در اين گونه از امور مستقيم و استوار نباشد، در هر بخشي نتيجه خاص آن بخش را به عنوان اثر سوء به همراه دارد؛ مثلا، اگر کسي در جهان بيني و شناخت هست و نيست، مستقيم و استوار نباشد و تماشاگر [345] صحنه نبرد انديشه ها باشد و قدرت داوري و قضاء بين آنها را نداشته باشد، سرانجام اهل سفسطه خواهد شد؛ زيرا مي بيند آراء جهان بينان در نفي و اثبات، متناقض است و او هم قدرت تشخيص و داوري ندارد و بنابراين، متحير خواهد شد و اين تحير، محصولي جز سفسطه سوء نخواهد داشت. سوفيستها نوعا از اين تحير، سر از سفسطه در آورده اند.
همچنين اگر کسي در معرفت، استوار و مستقيم نباشد، در مسائل تاريخي وقتي نقلهاي متناقض و متضاد را مي بيند، چون قدرت تحليل و داوري ندارد و فاقد نيروي تشخيص است، گرفتار تحير خواهد شد و اين تحير مايه بي اعتمادي او مي شود. همچنين در مسائل فقه، حقوق و مانند آن چون از يک طرف، آراء متضارب و متناقض را مي بيند و از طرف ديگر، قدرت تحليل ندارد، نسبت به مسائل حقوقي و فقهي بي اعتنا مي شود و مي گويد اختلاف انديشمندان حقوق و فقه نشانه آن است که اين علم، به واقعيتي تکيه نکرده است؛ در نتيجه نسبت به حلال، حرام، واجب، مستحب و مکروه خدا و هم چنين نسبت به حقوق بي اعتنا مي شود.همچنين در مسائل اخلاقي وقتي قدرت داوري و تشخيص حسن و قبح نداشته باشد و آراء متنوع را از صاحبان فن اخلاق بشنود و اعمال گوناگون را از افراد مختلف ببيند، نسبت به مسائل اخلاقي بي تفاوت مي شود؛ مخصوصا اگر ببيند کساني که در جامه زهد و کسوت تقوايند دستشان به گناه و دامنشان به تباهي، آلوده است؛ يعني از يک طرف، افراد «صالح» را مي نگرد و از طرف ديگر، افراد «طالح» را مي بيند و قدرت تشخيص هم ندارد. غرض آن که گرايش به سفسطه در جهان بيني، بي اعتمادي در مسائل تاريخي، بي اعتنايي در مسائل فقهي و حقوقي و اخلاقي و در رشته هاي گوناگون ديگر، همه وهمه، ناشي از ضعف داوري و فقدان قدرت تشخيص است [346] دين که عهده دار تهذيب نفوس و تزکيه ارواح است و مهمترين هدف آن، انسان سازي است براي پرهيز از اين سوء تشخيص، در طليعه همه فضايل ما را به سوي معرفت دعوت کرده است. در قرآن کريم، خطر سفسطه يا سوء ادراک بازگو و راه نجات از آن هم کاملا ارائه شده است. از اين رو ذات اقدس خداوند علم و معرفت و پرهيز از جهل را لازم کرده و در تصديق و تکذيب، معيار را معرفت صادق و صالح دانسته است. از اين رو گاهي خطاب به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:
«فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبک» (6)
و اين گونه، دستور فراگيري علم و آگاهي به رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي دهد تا امت آن حضرت به او که اسوه علم و معرفت است، تاسي کنند و عالم و عارف شوند. گاهي هم دستور عمومي علم آموزي مي دهد:
«و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه» (7)
«اعلموا ان الله يحي الارض بعد موتها» (8)
«اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو» (9).
اين يک سلسله از آيات قرآني است که مستقيما دعوت به علم و معرفت کرده است.
بخش ديگر، آياتي است که مي فرمايد: اگر شما چيزي را محققانه و عالمانه بررسي نکرده ايد از آن پيروي نکنيد و اين هم جزو حکمت الهي است. در سوره مبارکه «اسراء» بعد از بيان بسياري از احکام و حکم، مي فرمايد:
«لا تقف ما ليس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا» (10)
سپس مي فرمايد:
«ذلک مما اوحي اليک ربک من الحکمة» (11).
خداي سبحان خود را به عنوان حکيم و معلم حکمت معرفي مي کند:
«و اذ علمتک الکتاب و الحکمة» (12)
[347]
يا مي فرمايد: رسول من، معلم حکمت است:
«و يعلمهم الکتاب و الحکمة» (13).
برخي از مصاديق حکمت را هم در سوره مبارکه اسراء مشخص مي کند که يکي از آنها «پيروي آگاهانه» و پرهيز از «پيروي جاهلانه» است، چنانکه در بخش ديگري مسئله تکذيب جاهلانه را هم طرد و نهي مي کند و مي فرمايد:
«بل کذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياتيهم تاويله» (14)
اينها چيزي را که نمي دانند و براي آنان، حل نشده است تکذيب کرده اند؛ يعني همان طور که تصديق جاهلانه نابجاست:
«الم يؤخذ عليهم ميثاق الکتاب ان لا يقولوا علي الله الا الحق» (15)
تکذيب جاهلانه نيز ناصواب است و انسان چه در بعد اثبات و تصديق و چه در بعد سلب و تکذيب بايد محقق باشد. قرآن کريم با اين سلاحها يعني از راههاي دعوت به علم و معرفت، نهي از پيروي جاهلانه و منع از تصديق و تکذيب جاهلانه، افراد را محقق تربيت مي کند.
6. سوره محمد صلي الله عليه و آله و سلم، آيه 19.7. سوره انفال، آيه 24.8. سوره حديد، آيه 17.9. سوره حديد، آيه 20.10. سوره اسراء، آيه 36.11. سوره اسراء، آيه 39.12. سوره مائده، آيه 110.13. سوره آل عمران، آيه 164.14. سوره يونس، آيه 39.15. سوره اعراف، آيه 169.