نکات تکميلي

براي روشنتر شدن حد توکل فائده استعانت به توکل، ترغيب قرآن و عترت طاهرين (عليهم السلام) به توکل، استمرار سنت و سيرت انبيا و مرسلين (عليهم السلام) بر توکل و مانند آن، چند نکته در پايان مبحث توکل ارائه مي شود.
يکم: توکل بر خدا همراه با اعتقاد توحيدي به حسيب و کافي بودن اوست؛ يعني، متوکل راستين بر خدا، معتقد است که تنها مبدا کفايت او خداوند است، چنانکه از آيه:
«فان تولوا فقل حسبي الله لا اله الا هو عليه توکلت» (27)
از جهت تقديم خبر بر مبتدا، حصر حسيب و کافي بودن خداوند استنباط مي شود و در چنين فضاي توحيدي، توکل، مطرح مي شود، و آن نيز به صورت حصر؛ زيرا از تقديم کلمه، «عليه» بر «توکلت» چنين برمي آيد که تنها تکيه گاه موحد ناب همانا خداي حسيب است،
از اين رو امام علي (عليه السلام) فرموده اند:
«لا شهيد غيره و لا وکيل دونه» (28).
دوم: چون خداوند تنها حسيب و کافي است، از اين رو در جهاد (اصغر و اکبر) تنها پشتوانه مجاهد نستوه توکل بر خداوند خواهد بود. بر اين اساس حضرت نوح در مصاف و هماوردي با قوم تبهکار خويش دستور يافت تا بگويد:
«فعلي الله[371] توکلت فاجمعوا امرکم و شرکائکم» (29).
و خداوند نيز درباره وارستگان از سلطه وسوسه گر و سيطره اغواگر و هيمنه اضلال کننده، يعني ابليس فرمود:
«انه ليس له سلطان علي الذين آمنوا و علي ربهم يتوکلون» (30).
پس مهمترين عامل رهايي از دشمن در جهاد اصغر و اکبر، همان توکل به خداوند در سايه ايمان به او خواهد بود.
سوم: حضرت امام صادق (عليه السلام) حد توکل را، مقام يقين، معرفي کرده، چنين فرمودند:
«ليس شي ء الا و له حد» ،
آنگا ابوبصير عرض کرد: حد توکل چيست؟ فرمود:
«الا تخاف مع الله شيئا» (31)
يعني حد يقين که مرحله نهايي توکل مي باشد اين است که انسان متوکل و متيقن با ادراک همراهي خداوند از هيچ چيز هراسناک نيست، نه از دشمن کوچک و نه از عدو بزرگ؛ زيرا تنها کساني که از خداوند مي ترسد عالمان الهي هستند:
«انما يخشي الله من عباده العلماء» (32)
و اين گروه که همان مبلغان راستين پيامهاي خداوند هستند، تنها از او مي ترسند نه از شخص يا چيز ديگر:
«الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله» (33).
بنابراين، مستفاد از مجموع اين دو حصر اين است که، عالمان الهي که اهل توکل و يقين هستند فقط از خداوند هراسناکند و از هيچ شي يا شخص ديگري ترس ندارند و چون، يقين به عنوان حد توکل، مطرح است همه مزايا و کمالهاي وجودي که از لوازم يقين شمرده مي شود، بر توکل مترتب خواهد بود؛ زيرا آن کمالها حد توکل است که مقام توکل به آن فضايل محدود مي گردد.
[372]
چهارم: از جهت سير صعودي که براي مراحل سالکان کوي حق ذکرمي شود، توکل پايينتر از رضا و نيز پايينتر از تفويض است، ليکن در برخي ازجوامع روايي همانند کافي، يک عنوان براي هر دو ذکر شده؛ يعني، مرحوم کليني چنين فرموده است: «باب التفويض الي الله و التوکل عليه» . البته چنين کاري وقتي مصحح دارد که روايات تفويض و نيز احاديث توکل يکجا جمع آوري شده باشد، گر چه آن هم با نظم صناعي مناسب نيست؛ زيرا، لازم است حديث هر عنواني جداي از احاديث عناوين ديگر گردآوري گردد. ليکن برخي ازصاحب نظران اخلاقي، مرحله نهايي توکل را با مرحله ابتدايي تفويض هماهنگ مي دانند، از اين رو هر دو عنوان ياد شده را، در يک، باب، ذکر مي کنند.مشابه اين التقاط و اختلاط نا هماهنگ، در بعضي از مطالب فقهي نيز راه يافته است، چنانکه در مبحث خيارات مکاسب شيخ انصاري (ره) و ديگران، وکيل در عقد به چند قسم منقسم شده است که بعضي از آنان وکيل مفوض، نام گرفته اند؛ يعني وکيلي که موکل، همه اختيارهاي خود را به او تفويض کرده است. چنين وکيلي، احکام بايع و مشتري را داراست.البته سر نامگذاري، باب، به عنوان تفويض و توکل، همان طور که از روايات باب مزبور استظهار مي شود، اشتمال همان روايات بر دو عنوان تفويض و توکل است، چنانکه از حضرت ابي الحسن اول (عليه السلام) سؤال شد، معناي آيه
«و من يتوکل علي الله فهو حسبه» (34)
چيست، فرمودند: توکل بر خداوند داراي درجاتي است و يکي از آن درجات اين است که در همه کارهاي خودت بر خداوند توکل کني، هر چه درباره تو کرده است از او راضي باشي، بداني که هيچ خيري را از تو باز نداشته و کوتاهي نکرده، و بداني که حکم تنها در اختيار خداست. پس با [373] تفويض همه کار به خداوند، بر او توکل و در آنها به خدا اعتماد کن(35).
در اين حديث عنوان رضا و تفويض و توکل با هم ياد شده است با اين که از لحاظ طبقه بندي منازل سالکان در مصطلحات علم اخلاق، عنوان رضا بالاتر از توکل و پائينتر از تفويض است.
پنجم: آنچه از حديث مذکور در نکته سابق برمي آيد اين است که توکل داراي درجات است، البته اين مطلب همچون مطالب ديگري که در نصوص اين باب آمده، صحيح و سودمند است، توکل که يکي از منازل اخلاق و يکي از دستورهاي ديني است، گاهي از جهت مبدا فاعلي و زماني از لحاظ ساختار دروني و گاهي نيز از جهت مبدا غايي، قابل بررسي است و تفاوتهايي نيز از اين لحاظ، پديد مي آيد؛ همان طور که نماز و روزه گاهي براي خوف از عذاب خداست و زماني براي شوق به بهشت اوست و گاهي نيز براي شکر نعمت او و نيل به لقاي او، توکل نيز از لحاظ مبدا غايي مراتب گوناگون دارد که برترين آن توکل عارفان است؛ زيرا هدف اصيل آنان تنها لقاي خداست که در دعاي کميل، چنين آمده است:
«يا غاية آمال العارفين» (36).
ششم: توکل بر خداوند گذشته از آن که مايه تحقق مطلوب است، خود توکل نيز، صبغه عبادي دارد و خالي از ثواب نيست، و عزت و بي نيازي در موطن توکل مي آرمد و هرگز متوکل را رها نمي کند،
حضرت امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«ان الغني و العز يجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا» (37)
بي نيازي که بالاتر از استغناء است و همچنين عزت و بزرگواري و کرامت در جولان و گردش سريعند تا جايگاه استقرار خود را که جايگاه توکل است بيابند، وقتي که به آن دسترسي يافتند در آن مي آرمند
پس انسان متوکل بر خداوند، گذشته از نيل به مقصود محدود [374] خويش به مقام منيع بي نيازي و عزت نيز بارمي يابد.
شايد همين فايده و منفعت را بتوان از آيه اي که دلالت دارد بر اين که خداوند، حسيب متوکل است استنباط کرد؛ زيرا خداي غني عزيز، اگر کفايت کار کسي را بر عهده گرفت، حتما چنان شخصي از بي نيازي و عزت نسبي، برخوردار خواهد شد.
حسيب بودن خداوند براي متوکل در لسان حديث به عنوان امري قطعي تلقي شده است؛ زيرا امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
اگر به کسي سه چيز عطا شد از سه چيز ديگر ممنوع نمي شود: کسي که توفيق دعا يافت، اجابت دعا را دريافت مي کند و جواب مثبت به او داده مي شود، و کسي که توفيق شکرگزاري بهره او شد، زياده نعمت و افزودن کمال وجودي، نصيب او مي گردد، و کسي که توکل بر خدا به او داده شد کفايت امور به او عطا مي شود:
«من اعطي ثلاثا لم يمنع ثلاثا: من اعطي الدعاء اعطي الاجابة و من اعطي الشکر اعطي الزيادة و من اعطي التوکل اعطي الکفاية» (38).
آنگاه امام صادق (عليه السلام) به راوي فرمودند: آيا قرآن تلاوت کرده اي، خداوند مي فرمايد:
«من يتوکل علي الله فهو حسبه» (39)
«لئن شکرتم لازيدنکم» (40)
و
«ادعوني استجب لکم» (41).
مشابه همين سه مطلب را شخصي که براي امام سجاد (عليه السلام) متمثل شد، به عرض آن حضرت رساند و سپس از منظر غايب شد(42).
هفتم: آنچه راجع به اصول کلي و جامع توکل از قرآن و سنت معصومين (عليهم السلام) استفاده مي شود، مورد ارزيابي حکماي اسلامي در تبيين حکمت [375] عملي به ويژه در مبحث توکل است؛ حکيم سبزواري (قدس سره) در باره توکل مي گويد:
توکل ان تدع الامر الي
وليس هذا ان تکف عن عمل

مخصصات فاعل مقدس
مقدر الامور جل وعلا

اذ رب امر بوسائط حصل
وان تجد فکف في الهواجس(43)

يعني توکل آن است که کار را به خداوند، که تقديرکنند امور است واگذار کني و معناي آن اين نيست که خود را از کار بازداري؛ زيرا بسياري از کارها به وسايط و وسايل، پديد مي آيد، تمام و همه آن وسايل، تنها مجاري فيض خدايي است که منزه از حصر و مبراي از قيد و حد است و هيچ يک از آن وسايط، جنبه فاعليت الهي و حقيقي ندارد و اگر تو مي خواهي کار نيکي انجام دهي، هرگز از اسباب و وسايل پرهيز نکن، بلکه فقط در غبارروبي هواجس و خواطر نفساني که حظوظ شخصي در آن مطرح است کوشش کن، نه آن که در مشتهيات نفساني و براي تکاثر و افزون طبي جديت کني و يا از کار بازماني.
27. سوره توبه، آيه 129.28. نهج البلاغه، نامه 26، بند 1.29. سوره يونس، آيه 71.30. سوره نحل، آيه 99.31. اصول کافي، ج 2، ص 57.32. سوره فاطر، آيه 28.33. سوره احزاب، آيه 39.34. سوره طلاق، آيه 3.35. اصول کافي، ج 2، ص 65.36. مفاتيح الجنان، دعاي کميل.37. اصول کافي، ج 2، ص 65.38. اصول کافي، ج 2، ص 65.39. سوره طلاق، آيه 3.40. سوره ابراهيم، آيه 7.41. سوره غافر، آيه 60.42. اصول کافي، ج 2، ص 64.43. شرح منظومه، بخش حکمت، مقصد هفتم، ص 352.