سوء ظن به خود

پس از نجات از غفلت، بايد نسبت به آنچه انسان را دوباره به غفلت مي کشاند، هشيار بود و از اين رو انسان بايد هم نعمتهاي خدا را بشناسد و هم بداند که در همه حالات، در مشهد و محضر الهي است و هم نسبت به خود، خوش گمان نباشد؛ زيرا خوش گماني باعث مي شود که انسان کارهاي خود را حمل بر صحت و آنها را توجيه کند و توجيه کردن تبهکاريها غفلت زاست و با تهذيب روح، سازگار نيست. چنين کسي، ديگر به توبه و مانند آن راه نمي يابد تا تبهکاريهاي گذشته را ترميم کند؛ زيرا کارهاي خود را، زشت نمي پندارد تا از آنها توبه کندانسان نسبت به ديگران نبايد سوء ظن داشته باشد؛ مگر اين که شواهدي بر آن دلالت کند، ولي نسبت به خود بايد سوء ظن داشته باشد. انسان وقتي نسبت به خود بد گمان باشد، اصل را بر اين قرار نمي دهد که انسان خوبي است و کارهاي خوب مي کند، بلکه اصل را بر اين قرار مي دهد که ممکن است گناه و خلاف بکند. از اين رو کارهاي خود را فورا حمل بر صحت نمي کند بلکه مي کوشد با ترازوي الهي آن را ارزيابي کند.اين حالت سوء ظن، زمينه اي خواهد شد تا انسان يافته هاي خود را بررسي کند. گاهي خدا واقعا به انسان نعمت مي دهد؛ اما گاهي خدا کسي
راامتحان مي کند نه اين که بر او انعام روا بدارد و چنين نعمت دادني «فتنه» ، يعني آزموني است تا آشکار شود که انسان ناب و خالص است يا آلوده و مخلوط. اگرکسي به خود، حسن ظن داشت، فورا يافته هاي الهي را حمل بر اکرام الهي مي کند:«فاما الانسان اذا ما ابتليه ربه فاکرمه و نعمه فيقول ربي اکرمن» (66)مي گويد خدا مرا گرامي داشته است و من نزد خدا کريم هستم؛ در حالي که خدااورا آزموده است؛ نه اين که به او اکرام کرده باشد. انسان غافل که به خود حسن ظن دارد، خود را برتر مي بيند و از بزرگوراي و کرامتهاي دروني ديگران نيزخبري ندارد. حسن ظن به خود و غفلت از زشتيها و نواقص خويش مايه فخرفروشي است و فخرفروشي باعث تحقير ديگران است.در حالي که امام صادق (عليه السلام) فرموده اند کسي که به برادر مؤمنش «اف» بگويد، از ولايت اوخارج مي شود: «اذا قال المؤمن لاخيه اف، خرج من ولايته» (67).بنابراين، انسان حق «اف» گفتن به برادر مؤمن خود را ندارد. چون همان گونه که منافقان ازيکديگرند:«المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض» (68)
مؤمنان نيز اولياي يکديگرند:«المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض» (69)اين ولايت متقابلي است که بين مؤمنان برقرار است و انسان، با اهانت به برادر ايماني از آن بيرون مي آيد.پس غفلت نه تنهارابطه بين انسان وخداراتيره مي کند، بلکه رابطه بين انسانها رانيز تاريک مي کند. باتيرگي رابطه بين انسان و خدا و تاريکي رابطه انسان با ساير انسانها، هرگز کسي مهذب و مطهر نخواهد شد. ارتباط مؤمنان با يکديگر به قدري در نزاهت روح، نقش مؤثري دارد که در روايات آمده است:«ربح المؤمن علي المؤمن ربا» (70)سودي که در تجارت، مؤمن از مؤمن ديگر مي برد به منزله رباست.از سوي ديگر، همان گونه که در جهاد اصغر، بيان نوراني اميرالمؤمنين (عليه السلام) به مردم مصر اين است که«و من نام لم ينم عنه» (71)يعني اگر کسي بخوابد، هرگز دشمن بيدار نمي خوابد و شبيخون مي زند، درباره دشمن درون نيز اين مطلب، صادق و بلکه روشنتر است. اگر کسي به سبات عقل مبتلا گردد و از نظر روح بخوابد، دشمن درونش بيدار است و هرگز نمي خوابد و روشن است که تهاجم به انسان خوابيده و پيروزي بر او آسان است. انسان غافل، خوابيده است و چون توجه ندارد، دشمن متوجه بر او مي تازد. اصولا دشمن از راهي که انسان او را نمي بيند حمله مي کند:«انه يريکم هو و قبيله من حيث لا ترونهم» (72).مطلب ديگر، آن است که اگرکسي رابطه خود را با خدا از طريق غفلت زدايي، مستحکم کند، مشمول مهر خداوند خواهد بود و او دلهاي جامعه را نيز به سمت وي متوجه خواهد کرد. اين که حضرت ابراهيم خليل به خدا عرض کرد:«فاجعل افئدة من الناس تهوي اليهم» (73)
يعني، خدايا! دلهاي عده اي از مردم را به سمت فرزندان من متوجه کن براي همين است که اگر کسي رابطه اش را با خدا محکم کند، او دلهاي ديگران را هم به سمت وي متوجه مي کند و اين تنها در نتيجه اجابت دعاي ابراهيم (سلام الله عليه) نيست؛ بلکه به عنوان يک اصل کلي در قرآن کريم آمده است:«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا» (74)
خداوند، مودت مؤمناني که داراي اعمال صالحند، در دلهاي ديگران مستقر مي کند.
66. سوره فجر، آيه 15.67. بحار، ج 72، ص 146.68. سوره توبه، آيه 67.69. سوره توبه، آيه 71.70. بحار، ج 100، ص 82؛ محاسن برقي، ج 1، ص 186.71. نهج البلاغه، نامه 62، بند 13.72. سوره اعراف، آيه 27.73. سوره ابراهيم، آيه 37.74. سوره مريم، آيه 96.