نمونه اي از پندارهاي رهزن

يکي از پندارهايي که مانع و رهزن سير و سلوک آدمي است، آن است که خود را«مالک» و «ملک» مي داند و معرفت والا و گرانقدري که دين به ما مي آموزد و در زمينه حسن خلق و تهذيب روح، سهم مؤثري دارد اين است که آنچه در دست ماست «عاريه» است و ما مالک و ملک چيزي نيستيم:«لا يملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حيوة و لا نشورا» (21)«قل من يرزقکم من السماء والارض امن يملک السمع و الابصار و من يخرج الحي من الميت و يخرج الميت من الحي و من يدبر الامر فسيقولون الله فقل افلا تتقون» (22).به چيزي که در دست کسي است و مال او نيست از اين جهت عاريه گفته اند که آن شخص از آن عريان است. کسي که مالک چيزي نباشد و آن را از ديگري بگيرد، در حقيقت، خود از آن عريان و برهنه است. همه عناوين حقيقي عاريه است. با قدري تامل بيشتر، مي بينيم نه تنها اموال، اولاد و اعضاي خانواده ما عاريه اند، بلکه اصل زندگي و «بود» ما نيز عاريه است. حافظ مي گويد:اين جان عاريت که به حافظ سپرده دوست روزي رخش ببينم و تسليم وي کنماصلا اين جهان، جهان عاريه است. در اين جا جز خليفة الله کسي مظهرمليک و مالک نيست مگر در حد بسيار ضعيف؛ ولي در بهشت جاودان، خداوند، مؤمنان صالح را مظهر مليک و مالک مي کند. آن جا ديگر انسان، عريان يا عاري نيست. وعده اي که به بهشتيان داده شده اين است:«الا تجوع فيها و لا تعري» (23)انسان در بهشت نه گرسنه است و نه عريان و انسان مؤمن نه تنها عاري نيست و همواره جامه در بر دارد، بلکه مظهر مليک و مالک است.عده اي مظهر«تبارک الذي بيده الملک» (24)هستند و اينان «متوسطان» ازمؤمنانند و عده اي مجلاي«فسبحان الذي بيده ملکوت کل شي ء» (25)که اينها «اوحدي» از مؤمنان هستند. از اين رو در بهشت، انسان هر چه بخواهد براي او حاصل است:«لهم ما يشاؤون فيها و لدينا مزيد» (26).در دنيا هر چه بخواهيم، نصيبمان نخواهد شد خواه متعلق درخواست، متاع دنيا باشد يا آخرت:«ليس بامانيکم و لا اماني اهل الکتاب» (27).
بسياري از تمنيات ما حاصل نشده و نمي شود. ما در راه به ثمر رسانيدن بسياري از کارها تلاش و کوشش مي کنيم ولي به مقصد نمي رسيم، ولي در بهشت، خواستن همان و تحقق مقصود، همان. خواسته خداوند هميشه محقق است؛ زيرا هيچ مانعي در برابر حکم او نيست:«لا راد لقضائه» (28)و در بهشت چون مؤمنان، مظهر «هو المليک» و «هو المالک» و مظهر
«تبارک الذي بيده الملک» (29)و«فسبحان الذي بيده ملکوت کل شي ء» (30)هستند، ملک و ملکوت هر چيزي به دست آنهاست. چنين عالمي در انتظار ماست. آنگاه ما خود را به زباله دنيا، سرگرم مي کنيم!مرداري که در گوشه اي افتاده، شامه اي را نمي رنجاند، ولي شامه اي رهگذر از بوي بد مرداري رنجور مي شود که بادي وزيده، بوي بد آن را به شامه رهگذر مي رساند. فرستادن بادها به دست خداست:«و هو الذي يرسل الرياح» (31)و ذات اقدس اله گاهي در جوامع انساني تحولي پيش مي آورد که مانند باد بوي بد مردار درون انسان رياکار و سمعه گرا را آشکار مي کند و چنين انساني، يکباره بي حيثيت مي شود. قرآن کريم مي فرمايد: غيبت، خوردن گوشت برادر مرده است. انسان وقتي مردار خوار شد، در درون او انباشته مي شود. آنگاه بادي مي وزد و آن بوي بد را ظاهر مي کند و شخص مردارخوار رسوا مي شود.با همه بديهايي که داريم خدا آبروي ما را نمي برد.اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:انسان بد، لحظه اي از لطف خدا بيرون نيست: «بل لم تخل من لطفه مطرف عين في نعمة يحدثها لک، او سيئة يسترها عليک او بلية يصرفها عنک» (32).اين کلام کسي است که درون بين است و از باطن ما خبر دارد.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:«و الله لو شئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جميع شانه لفعلت» (33)به خدا سوگند اگر بخواهم همه اسرار شما، يعني سرگذشت و سرنوشت، ورود و خروج و آغاز و انجام هر يک از شما را بگويم، مي توانم. گاهي انسان بر اثر احضار و ارتباط با ارواح يا حشر با جنيان خبرهايي مي شنود. البته اين خبرها قطعي نيست و کذب و اشتباه در آنها فراوان است؛ اما گاهي انسان از زبان مطهر معصوم عليه السلام، سخني مي شنود که يقين آور است. او که از درون انسانها باخبر است، مي فرمايد: با اين که شما بد هستيد، لحظه اي از لطف خدا بيرون نيستيد ولي از او حيا نمي کنيد.انسان در بسياري از موارد بر اثر نعمت بسيار خوب حيا بدي را ترک مي کند، چنانکه فرزند جوان به مادر و پدر پير خود احترام مي گذارند و از آنان اطاعت مي کنند با اين که از آنان ترسي ندارند. حوادث تلخ بسياري در کمين ماست و ما نمي توانيم آنها را برطرف يا کنترل کنيم؛ اما به لطف خدا از ما برداشته مي شود ولي ما احيانا خود را طلبکار تلقي کرده و مي گوييم کار خيري کرده ايم که فلان حادثه پيش نيامده، در حالي که آن کار خير هم مشمول لطف خدا بوده اما خودخواهي نمي گذارد که بگوييم خدا ما را حفظ کرده است. اگر ذات اقدس اله ما را اين گونه مشمول نعمتهاي خاص خود قرار داده است که هر آن، لطفي نسبت به ما روا مي دارد برخلاف حيا و ادب است که انسان از لطف عميم و ستر صميم او غفلت کرده گناه کند.
در کتابهاي اخلاقي بابي با عنوان «الادب مع الله» هست که از رعايت ادب با خدا در خلوت و جلوت بحث مي کند.اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:دنيا شما را فريب نداده و راستگوست؛ زيرا آنچه را ديگران داشتند به شما عرضه و آنگاه تهديد کرده که: نيروي چشم، گوش، بازو، پست و ميز و مقام را از شما مي گيرم و گرفت و انسان هر چه بر عمرش افزوده مي شود قواي خود را يکي پس از ديگري از دست مي دهد، ولي متوجه نمي شود که اين قوا عاريه است و چون مي گيرند معلوم مي شود از آن او نيست:«ام متي غرتک؟ ابمصارع آبائک من البلي، ام بمضاجع امهاتک تحت الثري؟... ان الدنيا دار صدق لمن صدقها ودار عافية لمن فهم عنها ودار غني لمن تزود منها ودار موعظة لمن اتعظ بها... فمن ذا يذمها وقد آذنت ببينها ونادت بفراقها ونعت نفسها واهلها فمثلت لهم ببلائها البلاء... » (34)«و حقا اقول: ما الدنيا غرتک ولکن بها اغتررت ولقد کاشفتک العظات وآذنتک علي سواء ولهي بما تعدک من نزول البلاء بجسمک والنقص في قوتک، اصدق واوفي من ان تکذبک او تغرک... ولئن تعرفتها في الديار الخاوية والربوع الخالية لتجدنها من حسن تذکيرک وبلاغ موعظتک بمحلة الشفيق عليک والشحيح بک... » (35).
21. مفاتيح الجنان، تعقيب نماز عصر.22. سوره يونس، آيه 31.23. سوره طه، آيه 118.24. سوره ملک، آيه 1.25. سوره يس، آيه 83.26. سوره ق، آيه 35.27. سوره نساء، آيه 123.28. بحار، ج 4، ص 160.29. سوره ملک، آيه 1.30. سوره يس، آيه 83.31. سوره اعراف، آيه 57.32. نهج البلاغه، خطبه 223، بند 9.33. نهج البلاغه، خطبه 175، بند 3.34. نهج البلاغه، حکمت 131.35. نهج البلاغه، خطبه 223، بند 10.