فصل چهارم: عقل متعارف عقال عقل

قرآن کريم، براي نزاهت روح، هم راههاي بهداشتي و هم راههاي درماني را ارائه مي کند تا انسان اولا بيمار نشود و آلوده نگردد؛ و ثانيا اگر بيمار و آلوده شد، خود را درمان و تطهير کند.اهل معرفت، چون گناه را سم مي دانند، توبه، کفارات، حسنات و انجام کارهاي خير را «پادزهر» يا «ترياق» معرفي کرده اند که زهر را شستشو مي کند و از بين مي برد. ممکن نيست انسان مسموم بتواند به مقصد خود راه پيدا کند. به همين جهت قبلا با تنظيم کفاره، توبه، حسنات و... ، آن زهرها شستشو مي شود و انسان مطهر و منزه از سم به خداي صمد، راه پيدا مي کند.چون راه سير و سلوک به سوي خدا طولاني است، انسان سالک بايد در هر مرحله اي که در پيش دارد سفر را با شرايط خاص آن مرحله، طي کند و اگر به مقصدي رسيد، «نتيجه» آن مقصد را به همراه خود ببرد؛ نه «حد» آن را وگرنه هرگز توان ترقي نخواهد داشت؛ چنانکه يک پرنده وقتي متولد مي شود، در آشيانه اي زندگي مي کند تا محفوظ باشد، ولي وقتي پر درمي آورد ماندن در آشيانه مايه هلاکت او مي شود بنابراين، نبايد در آن قفس و دام بماند.اهل معرفت، عقل متعارف را براي يک مرحله لازم مي دانند؛ اما در مرحله ديگر، همين عقل، «عقال» مي شود. عقال، بندي است که با آن زانوي شتران سرکش را مي بندند و به «عقل» از اين جهت، عقل مي گويند که جلو غرايز و اميال سرکش را مي گيرد و زانوي شهوت و غضب سرکش را مي بندد و «عقال» مي کند، ولي همين عقل مصطلح که همه تلاش و کوشش آن براي حفظ حيات ظاهر است، در مراحل بالاتر، عقال است و بايد از دست و پا گرفته شود؛ مثلا، انساني که بخواهد به اوج لقاي حق راه پيدا کند عقل متعارف، مانع آن است و مي گويد سلامت خود را از دست مده. اگر بخواهد شهيد بشود، عقل متعارف، مي گويد ديگران هستند؛ تو فرزنداني داري و مسئول تربيت آنها هستي. به علاوه تو مي تواني از راههاي ديگر به جامعه خدمت کني.
اگر ابراهيم (عليه السلام) با عقل عادي مي انديشيد، همين عقل عادي براي او عقال و پايبند بود و هرگز حاضر نبود تن به آتش بسپارد يا هنگامي که دستور يافت فرزندش را ذبح کند، اگر عقل عادي را معيار عمل خود قرار مي داد و مي گفت: قرباني کردن فرزند، مصلحت نيست؛ زيرا اين جوان، فردا کامل مي شود و به سود جامعه اقدام مي کند، چنين برداشت و انديشه عاقلانه اي عقال پاي او مي شد.