آثار خدابيني

وقتي خدا بيني، محور کمال قرار گرفت، انسان سالک نه تنها خود را نمي بيند و به خود اعتماد و اعتنايي ندارد؛ بلکه به ديگران نيز اعتنا ندارد و علوم، اموال و حتي فضايلي که فراهم کرده نيز نمي بيند و به آنها اعتماد ندارد؛ زيرا در اين ديدگاه وسيع تنها شرط کمال، خدابيني است و خدابيني با غيربيني جمع نمي شود. خدابين مجموعه جهان آفرينش را آيات، ابزار و مظاهر فيض خدا مي داند و هر چه يا هر شخصي را که مي بيند به عنوان بنده و مجراي فيض خدا مي بيند. آنچه شاعر مي گويد:

گرچه تير از کمان همي گذرد
از کماندار بيند اهل خرد

اختصاصي به تير و کمان و تيراندازي ندارد و اين سخن بلند مثال است و بدين معناست که هر کار خيري از کسي به انسان برسد، انسان سالک، خدا را منشا آن اثر، و آن شخص را وسيله مي دانسته، مي گويد: «خدا را شکر که به اين وسيله، مشکلم را حل کرده است» و نمي گويد: «اين شخص، مشکل مرا حل کرده» تا «ملحد» شود و نه مي گويد: «اول خدا و دوم فلان شخص، مشکل مرا، حل کرده» تا «مشرک» گردد؛ نه تفکر قاروني دارد تا بگويد: «من خودم زحمت کشيده و اين علم يا مال را فراهم کرده ام» و نه تفکر قبطي و نبطي، که گاهي فرعون و گاهي هامان را مرجع و ملجا حل مشکلها بداند.
[94]
علت اين که خدابيني، شرط کمال و خودبيني، مانع آن است اين است که اگر کسي خودبين نباشد، غير را مي بيند و باز در بين راه مي ماند؛ ولي اگر خدا بين باشد، غير را نمي بيند. چون خداوند، هستي کامل و نامتناهي است و علم، قدرت، جود و سخا، حيات و احيا را به طور نامتناهي دارد. پس هر چيزي که در هر گوشه عالم پيدا شود، آيت و علامت افاضه خداست.
چون سراسر جهان آفرينش، فيض خداست، خدابين همه جهان را مجراي فيض خدا دانسته خود را ابزار دست خدا مي يابد و براي خود، استقلالي قايل نيست، بنابراين، فاني مي شود. البته «فاني» شدن که يکي از کمالات انساني است به معناي نابود شدن نيست؛ بلکه به معناي نديدن ماسواست. انسان فاني، نه خود را مي بيند و نه غير خود را، جهان را نيز فاني شده مي يابد. وقتي خود را در اختيار ذات اقدس خداوند قرار داده، از خود خواسته اي نداشت، همه شئون او را خدا اداره مي کند، و اين مقام منيع همان ولايت الهي است که بنده تحت ولايت مولا اداره مي شود.