سرانجام خودبيني و خودستايي

ذات اقدس خداوند خودستايي را وصف گروهي از اسرائيليها دانسته، مي فرمايد:
«الم تر الي الذين يزکون انفسهم بل الله يزکي من يشاء و لا يظلمون فتيلا» (47)
آيا نمي نگريد کساني را که خودپسند و مغرورند و خويش را مي ستايند!
مدح و خودستايي سه حالت دارد: گاهي انسان دروغ مي گويد و ادعاي بي جايي دارد. چنين کسي که در باره او گفته شده:
«هلک من ادعي و خاب من [98] افتري» (48)
گذشته از خودبيني مذموم، سخنش کذب و حرام است؛ اما گاهي سخن و ستايش او کذب نيست؛ يعني حقيقتا درجه اي علمي يا کمالي عملي دارد؛ اما همين عجب و غرور، زشت است. خودستايي به اين معنا که من اين کمال را دارم، تکبر، غرور، عجب است و مذموم.گاهي کسي کمال علمي يا عملي را دارد و ضرورت هم اقتضا مي کند که خودرا به داشتن آن معرفي کند که ازباب عجب و خودستايي و خودپسندي نيست؛ بلکه از باب اتمام حجت و از باب «اما بنعمة ربک فحدث» (49)
است، چنانکه اميرالمؤمنين (عليه السلام) گاهي در نامه هايي که براي امويان مي نگارد خود را به عظمت معرفي مي کند و آنگاه مي فرمايد:
«لولا ما نهي الله عنه من تزکية المرء نفسه لذکر ذاکر فضائل جمة» (50)
اگر خداوند ازخودستايي نهي نکرده بود، فضايل فراوان خود را برمي شمردم. غرض آن که، اگرانسان توفيق خدمتي يافت و آنگاه آن را به رخ ديگران کشيد، عمدا سعي خودراهدر داده است و اگر خدا به ما توفيقي داده، علمي آموخته و عملي اندوخته ايم بايد معتقد باشيم نعمت الهي است و آن را به خدا نسبت بدهيم نه به خود.
خودستايي، کار اسرائيليها و برخي از ترسايان است که به دروغ گفتند:
«نحن ابناء الله و احباؤه» (51)
يا گفتند:
«لن يدخل الجنة الا من کان هودا او نصاري» (52)
بهشت مخصوص يهوديها يا ترساهاست که اين نيز دروغ است؛ يا گفتند:
«لن تمسنا النار الا اياما معدودة قل اتخذتم عند الله عهدا فلن يخلف الله [99]عهده ام تقولون علي الله ما لا تعلمون» (53)
ما در قيامت، بيش از چند روز معذب نيستيم. خداوند مي فرمايد: آيا شما از خداوند عهد و ميثاقي گرفته ايد؟ اين خودستاييها براي چيست؟
خودبيني و خودستايي، بسيار زشت است و اگر به صورت بيماري واگيرداري درآيد و به جامعه ستايي و گروه ستايي تبديل گردد، بلاي عظيمي مي شود و خطر نژاد پرستي مانند نژاد پرستي اسرائيليها، را در پي دارد؛ از اين رو قرآن و سنت معصومين (عليهم السلام) خودستايي فردي را تحريم و منع کرده اند تا به نژاد پرستي منجر نشود.
47. سوره نساء، آيه 49.48. نهج البلاغه، خطبه 16، بند 8.49. سوره ضحي، آيه 11.50. نهج البلاغه، نامه 28، بند 10.51. سوره مائده، آيه 18.52. سوره بقره، آيه 111.53. سوره بقره، آيه 80.