فصل ششم: کمينگاههاي شيطانصف آرايي در برابر شيطان[103]

قرآن کريم که عهده دار تزکيه روح و تهذيب جان آدمي است، شيطان را به عنوان دشمن سعادت انسان معرفي کرده، دستور مراقبت و هوشياري در برابر کيد و مکر او داده، ما را به مبارزه اي همه جانبه با او فراخوانده است:
«ان الشيطان للانسان عدو مبين» (1)
«و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لکم عدو مبين» (2)
«افتتخذونه و ذريته اولياء من دوني و هم لکم عدو» (3)
«ان الشيطان لکم عدو فاتخذوه عدوا» (4).
قرآن کريم در آيات فراواني گونه هاي مختلف اغواء، فريبکاري، کيد و مکر شيطان را تبيين و راه حضور در مصاف دشمن قسم خورده بشر را به او نموده است.
در بيانات نوراني اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز آمده است:
«صافوا الشيطان [104] بالمجاهدة و اغلبوه بالمخالفة تزکو انفسکم و تعلو عند الله درجاتکم» (5)
در برابر شيطان که مانع و رهزن سير آدمي به سوي خداست، صف آرايي کنيد و با همه ساز و برگ نظامي خود به جنگ او برويد. اگر چنين کرديد، جان شما تزکيه مي شود و درجات شما بالا مي رود.مشکل ما اين است که ما نه به طور دقيق مي دانيم که او چه مي طلبد و نه اين که اگر بدانيم، توان مخالفت با او را داريم، ولي او روانشناس ماهري است که مي داند ما چه مي طلبيم. از اين رو حرامها و زشتها را به صورت همان مطلوب، در برابر ما تزيين مي کند و به ما ارائه مي دهد و ما هم آن را حق مي يابيم و به آن عمل مي کنيم.
شيطان ابتدا، «مسول» است و سپس اماره به سوء. اول به عنوان دستيار، کمک مي کند و پيشنهاد مي دهد؛ يعني زشت را زيبا و زيبا را زشت جلوه مي دهد و وقتي انسان را اسير کرد، فرمان مي دهد و آنگاه انسان، دانسته و از روي عمد گناه مي کند؛ يعني مي داند اين کار بد است، اما چون به دام شيطان افتاده و مبتلا شده است آن را انجام مي دهد. بنابراين، در مقابل شيطان بايد با تمام نيرو صف آرايي کرد و در اين مصاف، خدا، وحي، فرشتگان و عقل، معين و ناصر انسان هستند و در اين صورت يعني با اعانت و نصرت خدا و اولياي او، اگر انسان ببازد، جاي تعجب است.
حضرت سجاد (عليه السلام) مي فرمود:
اگر کسي هلاک شود، جاي تعجب است. خدايي که اين همه مهربان است که يک گناه را يک کيفر مي دهد ولي يک ثواب را ده برابر پاداش مي دهد، در اين صورت،
«ويل لمن غلبت آحاده اعشاره... فنعوذ بالله ممن يرتکب في يوم واحد عشر سيئات و لا تکون له حسنة واحدة فتغلب حسناته سيئاته» (6)
واي به حال کسي که يکيهاي او بر دههاي او غالب شود!
[105]
هيچ کس نمي تواند بگويد من کاري به مسائل اخلاقي ندارم. برخي حکيمان سخن بسيار عميقي در باره برخي مسائل فلسفي دارند، که در باره مسائل اخلاقي نيز جاري است. آنان مي گويند: «بعضي مي گويند: ما با مسائل فلسفي کاري نداريم، ولي بايد به آنان ياد آور شد که گرچه شما با آن مسائل کاري نداريد ولي آنها با شما کار دارند» . در مسائل اخلاقي نيز چنين است؛ ممکن نيست در خاطرات و اوصاف نفساني ما فرشته يا شيطان، نفوذ نداشته باشند. آن سرمايه اوليه، يعني
«فالهمها فجورها وتقويها» (7)
که الهامات الهي است، درنهان ونهاد هرکسي ذخيره شده و فرشته ها و انبيا مي کوشند آن را شکوفا کنند:
«و يثيروا لهم دفائن العقول» (8).
نقش انبيا و فرشتگان، شناسايي گنجهاي معدني دل و عرضه به بازار معرفت و معدلت است و کار شياطين دفن کردن آنهاست:
«و قد خاب من دسيها» (9).
اعتقاد به جدايي دين از سياست، آتش بس مظلومانه و يک طرفه افراد ناآگاه، منزوي و يا رفاه طلب است؛ زيرا سياستمداران يا سياست بازان قهار نمي گويند: سياست از دين، جداست. آنها همه امور را در کام خود مي کشند و حتي دين را به سود خود تفسير مي کنند.
در هر صورت اگر شما با شيطان کاري نداشته باشيد، او با شما کار دارد و طولي نمي کشد که شما را مي ربايد و تصاحب مي کند. در مسائل علمي نيز بعضي مي گويند: ما کاري با معارف الهي، فلسفه و عرفان نداريم و به همان ايمان سنتي اکتفا مي کنيم، که بايد گفت: گرچه شما با شبهات، کاري نداريد، ولي آنها با شما کار دارند. شما چه بخواهيد يا نخواهيد در درون جانتان سؤالي پديد مي آيد، ممکن است سخني نگوييد ولي آن شبهات، شما را جذب مي کند و آگاهانه يا ناآگاهانه بر اساس آنها مي انديشيد.
[106]
پس چاره اي جز اين نيست که انسان در معارف دين، بنيان مرصوصي داشته باشد و در فضايل اخلاقي نيز سدي بسازد که نفوذ در آن ميسور کسي نباشد:
«و ما استطاعوا له نقبا» (10)
ديوار فلزي که «ذوالقرنين» براي صيانت از ياجوج و ماجوج ساخت، به قدري مستحکم و مرتفع بود که نه کسي مي توانست بر بالاي آن برود ونه از ميان آن، نقبي بزند. ما هم ناچاريم بنيان مرصوصي در نهان خود بنا کنيم که شيطان از هيچ طرف به آن راه نيابد.
خداوند براي اين که انسان را درست بپروراند و او را به «کون جامع» برساندوشامل همه «حضرات» کند، گذشته از «تعبد» او را به «تعقل» و «شهود» رهبري مي کند. تعبد آن است که انسان در مقام عمل، بنده خدا باشدوکارهاي خود را براساس وحي الهي انجام دهد. تعقل نيز آن است که انسان درمقام فکر و انديشه، معارف الهي را با برهان تحليل کند و با يقين بفهمدوبپذيردو شهود بدين معناست که حقايق جهان ربوبي و خلقي را آن گونه که هست، با دل و بدون وساطت لفظ و مفهوم و دليل مفهومي و بدون استمداداز پاي چوبين استدلال مشاهده کند. قرآن کريم، اين سه راه را فراسوي انسان نصب کرده است و شيطان راهزن در همه اين مقاطع سه گانه در کمين انسان است:
نخست در بخش عبادات و «حوزه تعبد» ، در کمين است تا انسان را از تعبد خارج سازد و انسان اعمالش را بر اساس وحي انجام ندهد، بلکه به ميل خود عمل کند.
دومين مقطع راهزني شيطان، «حوزه تعقل» است. او کاري مي کند تا انسان در هنگام اقامه برهان و دليل به دام مغالطه بيفتد. اين که انسان برهان نما را به جاي دليل و برهان واقعي مي نشاند، بر اثر رهزني شيطان است که در محدوده انديشه
[107] متفکر راه پيدا مي کند تا او را از تعقل ناب محروم سازد(11).
مقطع سوم و نهايي، رهزني در «مقام شهود» است تا انسان واقع را آن طور که هست نبيند يا چنين راهي را انکار کند يا بر اثر سختي آن بعد از قبول از اصل راه، آن را طي نکند.
ابراهيم خليل (سلام الله عليه) درباره معارف الهي، به ويژه بخش توحيدي فرمود:
«و انا علي ذلکم من الشاهدين» (12)
من از شاهدانم؛ يعني نه تنها در مسائل ديني عابد و عاقلم، که در جهان بيني نيز عارف و شاهدم و ملکوت اشيا را به ارايه الهي مي بينم.
اين سه مقطع، گرچه ترتيب آن به صورت «تعبد» و «تعقل» و «شهود» ذکر گرديد، ولي واقعيت آن است که نخست شهود و آنگاه انديشه و بعد عمل قرار دارد؛ زيرا انسان با سرمايه شهود، خلق شده و خداي سبحان، قلب انسان را بينا و بيدار آفريده است. از اين رو در بعضي از احاديث آمده است که خداوند سبحان به موساي کليم (سلام الله عليه) فرمود: بهترين کار نزد من دوست داشتن کودکان و نوجوانان است؛ زيرا آنان بر فطرت توحيدي باقي هستند و هنوز فطرتشان آلوده نشده است:
«قال موسي بن عمران: يا رب اي الاعمال افضل عندک؟ فقال: حب الاطفال فان فطرتهم علي توحيدي... » (13).
به هر تقدير، در نهان و نهاد آدمي، چشمي هست که حق را مي بيند و دلي که گرايش به حق پيدا مي کند. اولين کار شيطان، اين است که با غبار دنيا دوستي، آن چشم نهادينه الهي را نابينا مي کند. او نخست، انسان را «احول» ، بعد «اعور» و آنگاه «اعمي» مي سازد، گاهي انسان يک چيز را دو چيز مي بيند يا آن را منحرف مي نگرد و گاهي هم به جايي مي رسد که اصلا چيزي را نمي بيند.
[108]
وقتي شيطان، شهود واقعيت را از انسان گرفت، با الفاظ و مفاهيم مانوس مي شود و پيداست که مفهوم توان ارايه عين واقع را، که منزه از هرگونه صورت است، ندارد. خدا صورت و ماهيتي ندارد تا با علم حصولي در جان کسي ظهور کند. وقتي علم شهودي خدا در جان کسي ظهور نکند، سراسر جهان بدون
«نور السموات و الارض» (14)
ديده خواهد شد و قهرا انسان اشتباه مي بيند و اشتباه مي کند و به بيراهه مي رود.
هنگامي که اولين هدف شيطان، که کور کردن چشم دل است، حاصل شود، در کمين عقل او مي نشيند تا عقل را نيز در مسائل برهاني به دام مغالطه بيندازد تا حتي مفهوم صحيح را نيز درک نکند. وقتي در بخش تعقل، شيطان موفق شود انسان را به دام توهم و تخيل بيندازد و به تعبير قرآن کريم، انسان آلوده را «مختال» يعني خيال زده کند، آنگاه در مقام عمل و عبادت او کاملا نفوذ مي کند. چنين انساني يا اصلا عبادت نمي کند يا عبادت او رياکارانه، منافقانه و سودجويانه خواهد بود.
تعبير قرآن کريم از اين مقاطع گوناگون اين است که شيطان صريحا گفت:
«لاقعدن لهم صراطک المستقيم ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم» (15)
من بر سر راه راست مي نشينم و انسانها را از جلو مي رانم و از پشت تعقيب مي کنم و از طرف راست و چپ گرفتارشان مي سازم(16).
منظور از جلو، پشت سر، طرف راست و طرف چپ، جهات چهارگانه جغرافيايي [109] نيست. زيرا حوزه وسوسه که کار شيطان است، دل آدمي است و دل نيز از اقليم جغرافيايي منزه است. شيطان از راه القائات باطل، گاهي انسان را از آينده مي ترساند، گاهي نسبت به گذشته اندوهگين مي کند و گاهي از جهت «يمين» و قوتش و گاهي از جهت «شمال» و ضعفش، وي را مي فريبد.کسي که مقام و منزلتي در جامعه پيدا کند، که نقطه قوت اوست، شيطان از همين راه او را مي گيرد. از اين رو، چنين شخصي از مقام و جاه خويش، سوء استفاده مي کند در حالي که مقتدرتر از او به کمترين جرم و در کوتاهترين مدت به روز سياه مبتلا شده است. قوت هيچ کسي نبايد وسيله غرور او را فراهم کند. چون قوت، تنها از ناحيه خداست و انسان، امين قدرت حق است و امين نبايد در امانت خود خيانت کند.
ذات اقدس خداوند در قرآن کريم مي فرمايد:
«و ما بلغوا معشار ما اتيناهم» (17)
ما از کساني انتقام گرفتيم وآنان را به گور برديم که سرمايه داران و مقتدران کنوني حجاز، يک دهم قدرت آنان را ندارند. بنابراين، آنان بايد با تاريخ و سيره آشنا شوند و از فضاي بسته، بيرون بيايند و محدوده باز تاريخ را بنگرند و ببينند چه مقتدراني بودند و به چه روز سياهي افتاده اند.
گاهي شيطان، انسان را از نقطه ضعف او مي گيرد؛ مثلا مي گويد: تو که ضعيف هستي چرا امر به معروف و نهي از منکر مي کني؟در حالي که انسان وقتي در مسيرحق قرار گيرد، هيچ ضعفي ندارد؛ زيرا باقدرت لايزال الهي مرتبط است و چنين قدرتي پشتوانه اوست. شيطان حتي در خواب هم انسان را رها نمي کند. خوابهاي باطل شيطاني، و ديدن
«اضغاث احلام» (18)
بر اثر نفوذ و شيطنت شيطان است.
1. سوره يوسف، آيه 5.2. سوره بقره، آيه 168.3. سوره کهف، آيه 50.4. سوره فاطر، آيه 6.5. شرح غررالحکم، ج 4، ص 217.6. بحار، ج 68، ص 243.7. سوره شمس، آيه 8.8. نهج البلاغه، خطبه 1، بند 37.9. سوره شمس، آيه 10.10. سوره کهف، آيه 97.11. شرح اين مطلب در فصل دوم (ص 49) گذشت.12. سوره انبياء، آيه 56.13. بحار، ج 101، ص 105.14. سوره نور، آيه 35.15. سوره اعراف، آيات 16 17.16. نقل شده است: هنگامي که شيطان به خداوند گفت من از چهار طرف (جلو، پشت، راست و چپ) انسان را گرفتار و گمراه مي کنم، فرشتگان پرسيدند: شيطان از چهار سمت بر انسان مسلط است، پس چگونه انسان نجات مي يابد؟ خداوند فرمود: راه بالا و پايين باز است؛ راه بالا نيايش و راه پايين سجده و بر خاک افتادن است. بنابراين، کسي که دستي به سوي خدا بلند کند يا سري بر آستان او بسايد، مي تواند شيطان را طرد کند (بحار، ج 60، ص 155) .17. سوره سبا، آيه 45.18. سوره يوسف، آيه 44.