شاگرد و استاد شيطان

ممکن است شاگردي در اوايل امر، نزد استادي درس فرا گيرد، ولي سرانجام از استاد خود ماهرتر گردد. انسان در دو حوزه خير و شر و در دو قوس صعود و نزول، از معلمان خود برتر مي شود.بيان مطلب اين است که غير انسان يا اصلا حرکتي ندارند يا سقف حرکتش محدود است. مرحله تجرد فرشتگان که معلم علوم و اعمال خير انساني هستند و از راه الهام و امداد غيبي به او کمک مي کنند، ثابت است:
«و ما منا الا له مقام[119]معلوم» (41)
ولي انساني که خليفة الله است، در ابتداي امر از معلمان فرشته خوي خود، مدد مي گيرد تا از ملک پران شود؛ زيرا ملک مقامي دارد و انسان مقامي برتر و مي تواند از قلمرو فرشته ها بگذرد؛ يعني نسبت به او در پيشگاه خداوند مقربتر گردد. شيطان نيز چون جن است، مکر و حيله اش در محدوده خيال و وهم است نه در محدوده عقل، ولي انسان مي تواند از نظر عقل نظري خردمند و فرزانه، ولي از نظر عقل عملي منحرف باشد چنين انساني معلم شيطان خواهد بود.
بنابراين، انسان از يک سو به جايي مي رسد که فرشتگان از او علم مي آموزند و خدمتگذار اويند:
«و ان الملائکة لخدامنا و خدام محبينا» (42)
و از سوي ديگر به جايي مي رسد که شيطان مقلد او مي شود و از او مکر مي آموزد. برتر شدن انسان از فرشته که «غنيمت گيري» است، مکرر در نظم و نثر فارسي و عربي آمده، اما سقوط انسان که «غرامت دهي» است، کمتر مطرح شده است؛ که گاهي انسان در قوس نزول، چنان تنزل مي کند که از ابليس بدتر مي شود.
انسان از آن جهت که داراي گوهر روح متحرک است، اگر عقل و هوش فراهم کند ولي عقل نظري وي با عقل عملي، هماهنگ نباشد بدين معنا که دانشهاي گوناگوني فراهم کند و علوم بسياري بيندوزد، ولي فضيلتي نيندوزد، اين علوم بي شمار در اختيار وهم، شهوت و غضب او قرار مي گيرد و روح او را به طرف نزول و درکات مي کشاند. در اوايل امر، شيطنت او در حد «حال» است و سپس در حد «ملکه» و او جزو «شياطين الانس و الجن» (43)
مي شود و آنگاه کاري مي کند که شيطان نکرده است و نمي کند.
شيطان يا همان ابليس معروف، به خدا معتقد بود. او گرچه ديگران را به بت پرستي فرا مي خواند ولي خود، بت پرست نبود. از اين رو به خدا عرض کرد:
[120]
«فبعزتک لاغوينهم اجمعين» (44)
به عزت تو سوگند، من فرزندان آدم را فريب مي دهم(45)؛
از اين که شيطان به عزت حق، سوگند ياد کرد معلوم مي شود به خدا و عزت او معتقد است؛ ولي کساني که شاگردي شيطان را به عهده گرفته اند، چون داراي روح قوي و قابليتي بيش از قابليت شيطانند، در تنزل و سقوط از شيطان هم پايينتر مي روند. از اين رو به جايي مي رسند که ملحد خواهند شد و اصلا خدا را قبول نخواهند داشت تا به او سوگند ياد کنند. پس از نظر غرامت، انسان به جايي مي رسد که از شيطان پايينتر مي رود و سقوط مي کند.به همين جهت اختلاف مراتبي که در بين انسانها راه دارد در انواع ديگر وجود ندارد؛ مثلا، بين سيبهاي خوب و بد فاصله محدودي وجود دارد و به طور کلي در گياهان، جمادات و حيوانات، تفاوت ميان دو طرف خوب و بد، محدود و کم است؛ اما فاصله ميان دو نبش انسانيت از بي کران تا بي کران است و چون موجودي ابدي است، اگر فاتح شود غنيمت ابدي و اگر ببازد غرامت ابدي در انتظار اوست.
41. سوره صافات، آيه 164.42. نورالثقلين، ج 4، ص 511.43. سوره انعام، آيه 11244. سوره ص، آيه 82.45. اصطلاح «دشمن قسم خورده» از همين جا نشئت گرفته است. او نسبت به آدم و حوا (عليهماالسلام) سوگند ياد کرد که جزو نصيحت کنندگان باشد: «و قاسمهما اني لکما لمن الناصحين» (سوره اعراف، آيه 21) با اين وجود، با آنان کاري کرد که معروف است؛ در اين صورت با ما که سوگند ياد کرد تا فريبمان دهد، چه خواهد کرد؟!