ميلاد و زندگي جديد

ما دو مشکل داريم: اول اين که واقعا مرگ را فراموش کرده ايم. گويا اصلا مخاطب به رحلت نيستيم و بلندگوي مرگ با ما سخن نمي گويد! با اين که مرتب مي بينيم روزانه عده اي به گورستان مي روند، اصلا خيال نمي کنيم که ما هم بايد برويم. دوم اين که خيال مي کنيم مرگ رهايي از دنياست؛ در حالي که مرگ، تنها رهايي از دنيا نيست، بلکه ميلادي جديد و هجرتي نو است. انسان در جهان آخرت، زنده است و زنده نياز به غذا و لباس دارد و غذا و لباس آن جا را بايد در دنيا فراهم کرد و
[130]
گرنه در آن جا لباس و غذايي کسب نمي شود. مشکل اين است که در آن جا اين نيازها هست، بازاري هم نيست و کالايي را به کسي عرضه نمي کنند. بنابراين، انسان بايد همه چيز را به همراه خود ببرد. اگر مسافرت به سرزميني باشد که چيزي در آن جا نيست، انسان عاقل با دست خالي به آن جا نمي رود. به هر تقدير، اگر اين دو مطلب را باور داشته باشيم، آنگاه مي فهميم اميرالمؤمنين (عليه السلام) چرا موضوع مرگ و هجرت به آخرت و لزوم تجهيز براي رفتن را هر شب تکرار مي کردند.
برخي مي پندارند ياد مرگ عامل رکود است؛ در حالي که ياد مرگ عامل حرکت است و آن کس که به ياد مرگ است، تلاش و کوشش دارد؛ چون کار نافع براي جامعه انساني عبادت است. در بعضي از نصوص آمده که ساعت بيکاري انسان از حالاتي است که مورد عنايت فرشته ها نيست.پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: در قيامت، اعمال انسان را به صورت بيست و چهار مخزن براي او مي گشايند و او اين مخازن را مي بيند که بعضي خالي، بعضي پر از نور و سرور و بعضي تاريک و بدبو است:
«انه يفتح للعبد يوم القيامة علي کل يوم من ايام عمره اربعة و عشرون خزانة عدد ساعات الليل و النهار فخرانة يجدها مملوءة نورا و سرورا... و هي الساعة التي اطاع فيها ربه ثم يفتح له خزانة اخري فيراها مظلمة منتنة مفزعة... و هي الساعة التي عصي فيها ربه. ثم يفتح له خزانة اخري فيراها فارغة ليس فيها ما يسره و لا ما يسوؤه و هي الساعة التي نام فيها او اشتغل فيها بشي ء من مباحات الدنيا... » (17).
اين بيست و چهار خزانه همان بيست و چهار ساعت شبانه روز است. در آن ساعتي که ما به عبادت و کار حلال، خدمت به نظام اسلامي و مردم و حل مشکلات آنان مشغوليم، مخزن پر از غذاهاي شيرين، و ساعتي که به بطالت يا به گناه مي گذرانيم پر از غذاهاي سمي است.
ياد مرگ، عامل حرکت است. چون توجه به آن، احساس آدمي را بر تهيه زاد و[131]توشه برمي انگيزد. انساني که به ياد معاد خود باشد، با کسب حلال، مشکل مردم را حل و مال پاکي فراهم و مقداري از آن را صرف خود و عايله مي کند، و بقيه را نيز در راه خدا، صرف مي کند. در مقابل کسي که از جامعه منزوي و از خدمت به امت شانه تهي کرده و پيوسته در کناري مشغول عبادت است، به ياد مرگ نيست و گرنه کار مي کرد. انزواي از خلق و اشتغال به عبادت ظاهري در مراکز عبادي و بيکار بودن و روزي خود را از دست مردم گرفتن، فراموش کردن مرگ است.
امام صادق (عليه السلام) در باره مردي که در خانه به عبادت پرداخته بود پرسيدند:
زندگي او را چه کسي تامين مي کند؟ عرض کردند: دوستان او. فرمود: به خدا سوگند کساني که هزينه زندگي او را تامين مي کنند از او عابدترند:
«انه سئل عن رجل فقيل: اصابته الحاجة. قال: فما يصنع اليوم؟ قيل: في البيت يعبد ربه، فقال: فمن اين قوته؟ قيل: من عند بعض اخوانه، فقال (عليه السلام) : والله، الذي يقوته اشد عبادة منه» (18).
اگر مرگ، خوب تفسير شود ما از آن نمي ترسيم، ولي چون بعد منفي مرگ براي ما معنا شده، مي پنداريم که بايد از مرگ ترسيد؛ در حالي که چه ما بترسيم و چه نترسيم مرگ قطعي است. نه ترس ما از مرگ، آن را از ما دور و نه اشتياق ما به آن، آن را به ما نزديک مي کند:
«هو الذي خلقکم من طين ثم قضي اجلا و اجل مسمي عنده» (19)،
«و ما تدري نفس باي ارض تموت» (20)
کسي نمي داند در چه زمين و يا در چه زمينه اي مي ميرد. پس چه بهتر که مشتاق مرگ باشيم و از آن نترسيم؛ زيرا امري يقيني است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:
«و اعلموا ان ملاحظ المنية نحوکم دانية و کانکم بمخالبها و قد نشبت فيکم» (21)
گوشه چشم مرگ هميشه به طرف شما و چنگالهاي آن بر شما اشراف دارد.
[132]
در تشييع جنازه فکر تشييع کنندگان فقط به «دنبال» جنازه است که چه افرادي در تشييع او، شرکت کرده اند؛ اما ميت به فکر «جلو» جنازه است که چه تعداد فرشته به استقبال او مي آيند. اين هم از خيالات دامنگير بشر است که شخصيتها و افراد معنون، براي تشييع جنازه بيايند و همين اوهام انسانها را گرفتار کرده است.
علي (عليه السلام) مي فرمايد:
هنگامي که کسي مي ميرد، مردم درباره او مي گويند: چه بر جاي گذاشته؟ ولي ملائکه مي گويند: چه پيش فرستاده است. مقداري از مال خود را پيش خدا فرستيد تا در پيشگاه خدا برايتان باقي بماند و همه را وامگذاريد که پاسخ گويي قيامت را براي شما خواهد داشت:
«ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکة ما قدم؟ لله آباؤکم! فقدموا بعضا يکن لکم قرضا، و لا تخلفوا کلا فيکون فرضا عليکم» (22).
مشکل ما اين است که نمي دانيم بعد از مرگ، ارتباط ما از همه امور دنيا قطع مي شود جز با عملي که پيش فرستاديم يا «باقيات الصالحات» که به يادگار گذاشتيم. باقيات صالحات عبارت است از فرزند صالحي که به فکر ما باشد، صدقات جاريه مانند «وقف» که خير مالي آن به ديگران برگردد، کتاب خوبي که نفعش به همه برسد يا سنت خوبي که در جايي از خود به يادگار بگذاريم که مردم به آن سنت حسنه عمل کنند و خودشان فيض ببرند و ما هم مستفيض شويم، و بالاخره اثري سودمند، مادي يا معنوي که از ما به جا مانده باشد تا بر اساس آيه کريمه:
«و نکتب ما قدموا و آثارهم» (23)
ثمره جاودانه آن عايد ما گردد.
17. بحار، ج 7، ص 262.18. فروع کافي، ج 5، ص 78.19. سوره انعام، آيه 2.20. سوره لقمان، آيه 34.21. نهج البلاغه، خطبه 204.22. نهج البلاغه، خطبه 203.23. سوره يس، آيه 12.