منشا وابستگي به غير خدا

نکته قابل توجه در اين بحث آن است که منشا همه اينها از درون، زرق و برقهاي شيطان يا نفس اماره و از بيرون، دنياست. البته از نظر تحليل مسائل اخلاقي، هر دو منشا، دروني است. قرآن کريم با نقل داستان آموزنده انبيا (عليهم السلام) به ما تعليم مي دهد که در درون انسانهاي عادي، فرمانده فاسدي هست. از زبان يوسف صديق (عليه السلام) مي گويد:

«و ما ابرء نفسي ان النفس لامارة بالسوء» (31)

من جان خود را تبرئه نمي کنم و نمي گويم از آلودگي مبرا و منزه است؛ زيرا نه تنها از آلودگي مبرا نيست، بلکه به آلودگي، امر مي کند؛ او «امارة بالسوء» يا «امير الفحشاء» است و در نهان همه انسانها به جز مهذبين هست.
[137]

تا نبرد و جنگ مستمر وجود نداشته باشد و ما فرمانده زشتي و گناه را به اسارت نگيريم، همواره گرفتار آن هستيم؛ هر روز از عمر ما کوتاه و برگذشته ها افزوده مي شود و چيزي هم در دست نداريم. اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد: انسان، با هر نفسي يک قدم به مرگ نزديکتر مي شود:

«نفس المرء خطاه الي اجله» (32).

اگر هر نفس کشيدن، يک قدم به مرگ نزديکتر شدن است، ما گذشته را که بررسي کنيم مي بينيم چيزي نياموخته و نيندوخته ايم. آينده نيز چنين است و هر لحظه نگرانيم. از اين رو از مرگ مي ترسيم و علتش سختي سفر با دست خالي است. پس، از درون، گرفتار فرمانده زشتي هستيم و از بيرون هم جاذبه دنيا ما را به سمت خود مي کشاند، گرچه جاذبه هاي بيروني از راه عامل نفوذي خود (نفس اماره) اثر مي گذارند.
31. سوره يوسف، آيه 53.32. نهج البلاغه، حکمت 74.