جلسه 794
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:794
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف فرمود اگر مرئه اربعة ايام خون ببيند و روز پنجمى نقاح براى او حاصل بشود و روز ششمى دوباره خون را ببيند و بعد از روز ششمى دوباره قطع بشود خون، و در ماه ثانى هم همين جور است، چهار روز خون ديده است، بعد از او نقاح براى او حاصل شده است، بعد روز ششمى خون ديده است و قطع شده است. اين زن اگر فى ما بعد استحاضه شد كه بايد رجوع به عادتش بكند، عادتش ستة ايام است، ايام الدم است، يا اينكه اين ايامش فقط ايام دم است نه ايام آن نقاحى كه در وسط هست، او از ايام دم حساب نمىشود. پنج روز را بايد حيض قرار بدهد يا اينكه نه آن چهار روز متصل كه در اول بود. خودش اختيار مىفرمايد بر اينكه پنج روز را حيض قرار مىدهد وقتى كه مستحاضه شد. براى اينكه در آن نقاحى كه حاصل شده است متوسط است، او طهر است. زن در آن روز طهر است بايد نمازش را اتيان كند در آن روز. ايشان فتوايش همين است. اينكه در روايات است لا يكون الطهر من عشرة ايام، طهر بين حيضتين است نه ما بين اجزاء حيض واحد. اين فتواى ايشان بود.
بدان جهت عرض كردم ابتدا كلام در جهت اولى است كه آيا نقاحى كه بر زن حاصل مىشود در اين ايام دمش در آن زمان نقاح پاك است يا در زمان نقاح پاك نيست؟ كلام در اين است. يك نقضى بگوييم به مرحوم سيد عروه، بنا بر كلام سيد يزدى قدس الله نفسه الشريف زن چهار روز خون ديده بود، روز پنجمى شب خوابيد صبح بلند شد ديد خبرى نيست. بايد نماز صبحش را بخواند. باز ظهر خبر شد كه نه خون آمد. ظهر را خون آمد، دم شد. آن حيض است. بعد از ظهر كه يك ساعت گذشت نگاه كرد ديد خبرى نيست. باز بايد سيد ملتزم بشود قدس الله نفسه الشريف اين در آن روز به صلاة ظهر و عصرى كه هست مكلف نبود، چونكه خون ديده بود. به صلاة صبح مكلف بود چونكه طهر ما بين اجزاء حيض طهر واقعى است فرق نمىكند آن طهر واقعى سه ساعت بوده باشد يا يك روز بوده باشد يا نصف روز بوده باشد. بايد ايشان ملتزم بشود كه اين زن صبح طاهر است، ظهر و مغرب حائض است. قبلا هم كه قبل از صبح بود حائض بود. اين در صلاة صبح طاهر بود بايد صلاة صبحش را بخواند. گمان نمىكنم كسى از فقها اينجور بگويند كه طهر ولو ساعة بوده باشد ما بين الدما و ترَ فى الدم آن طهر، طهر واقعى است و زن مكلف است. كما سيعطى انشاء الله.
على كل تقدير ايشان فقيه هستند، وفاقا لجمعى ملتزم شدهاند كه نقاح ما بين ايام الدم آن نقاح طهر است. يك كلمهاى بگويم كه واضح بشود محل الكلام. اين را مىدانيد حيضى كه اقلش ثلاثة ايام است، آن ثلاثة ايامى كه هست بناء على المختار و المشهور بايد ثلاثة ايام پر از خون باشد. والاّ اگر در ثلاثة ايام خونى ديد مثلا در هر روز نصف روز يا در هر روز تمام روز را الاّ روز اخيرى، كه آن روز اخيرى نصف روز ديد. گفتيم آن حيض نيست. لا يكون من الحيض اقل الثلاثة ايام آن سه يوم كه بياض النهار است، آن سه يوم بايد پر از خون بوده باشد. آن اجزاء يوم پر بشود از رؤيت الدم. ولو در فضاء الفرج. منتهى اين مسلم است عند الكل ولكن مشهور مىگفتند سه روز بايد پشت سر هم باشد، ايشان گفت نه منفصل هم شد يك روزش عيبى ندارد. اما آن سه روز بايد پر خون بوده باشد. يعنى هر لحظهاى قطنهاى گذاشت درآورد ديد كه آلوده مىشود به دم. بايد اينجور بشود. اما در زايد بر سه روز، اينجور خون داشتن زن معتبر نيست. بدان جهت
ممكن است بر اينكه سه روز خون ديد، همين جور مفصل روز چهارم يك لك ديد، روز پنجم هم يك لك ديد روز ششم هم يك لك ديد به اوصاف الحيض. اين شش روز حائض است. وقتى كه روز ششمى لك ديد آن وقت نديد، آن وقت طهرش شروع مىشود. لازم نيست در زايد بر ثلاث زن يومش پر از خون بوده باشد. بدان جهت كسى كه مىگويد نقاح بين الدما طهر است مثل صاحب العروه بايد ملتزم بشود كه زن ما بين اين لكها كه مىبيند به صفت الحيض بايد احكام طهر را رعايت بكند. وقت نماز است، نمازش را بخواند. اين حرف را عرض مىكرديم. آيا از رواياتى كه ما داريم در يدمان اين معنا استفاده مىشود، كه اين عشرة ايام كه اكثر الحيض است اگر در زايد بر ثلاثه در اين عشر دم ديد قطع شد، هيچ. اگر دم ديد در اين عشرة ايام بعد دوباره دم ديد، تمام اينها يك حيض هستند. زن از اول تا آخر زمان قعودش است. مكلف است به احكام حائض و صلاتى براى او واجب نيست كه طهر نقاح متخلل ما بين الدما، نقاحى كه متخلل ما بين الدما است اين نقاح محكوم است به حيضيت.
كلام عبارت از اين است كه بنا بر مسلك مشهور اين نقاحهاى متخلله از زمان قعود زن است، مكلف به صلاة نيست ولكن به خلاف قول سيد كه همين جور است. خوب از روايات چه استفاده مىشود؟ مىگوييم بايد انسان فتوا بدهد كه نقاح متخلل ما بين اين دما ملحق به حيض است و زن قعود دارد. عمده دليل در ما نحن فيه دو وجه است. وجه اول كما ذكرنا سابقا امام عليه السلام فرمود لا يكون القرح، يعنى لا يكون الطهر اقل عشرة من ايام. طهر كمتر از ده روز نمىشود. مىدانيد كه طهر در روايات به دو معنا اطلاق مىشود. طهر گفته مىشود و مراد از او نقاح است. اين در روايات هست. يك معناى ديگرى از طهر اين است كه زن حائض نيست ولو دم داشته باشد. دم استحاضه داشته باشد. دم استحاضه طهر است. زن در ايام استحاضه طهر دارد. طهر مقابل حيض است. حيض ندارد. اين كه در اين روايت فرموده است لا يكون الطهر اقل من عشرة ايام، مراد از اين طهر عدم الحيض است، نه نقاح. چونكه ممكن است زن حائض بشود ما بين دو حيض هم همهاش استحاضه داشته باشد. فرض كنيد ايام عادتش كه پنج روز است، خون ديد كه حيض است. ده روز فاصله شد كه ده روز همين جور خون مىديد. با آن چهار روز شد چهارده روز. آن بعد از چهار روز را استحاضه قرار مىدهد. همين جور ده روز استحاضه شد بعد از استحاضه شد. بعد فرض كنيد بعد از اينكه استحاضه شد، اين استحاضهاش همين جور مستمر شد، تا ماه دوم رسيد. در ماه دوم دوباره همين جور خون ديد. آن چهار روزى كه ايام عادتش است حيض است. ما بين اين حيض و حيض سابقى اصلا نقاح حاصل نشده است بر اين زن. اين كه مىگوييم و مىگويند لا يكون الطهر اقل من عشرة مراد عدم الحيض است نه نقاح از دم است. پس امام عليه السلام كه در اين روايت مىفرمايد لا يكون الطهر اقل من عشرة اين به معنا عدم الحيض است. يعنى هر وقت كه حكم بكنيد زن حائض نيست، بايد ده روز پشت سر هم باشد.
يعنى هر وقت طهر مثل ساير الفاظ ظهور در واقع دارد. هر وقتى حكم شد زن طهر واقعى دارد كمتر از ده روز متصل نمىشود. چونكه عشرة ايام ظهور در متصل دارد. مثل عشرة ايام در اقامه. انفصال احتياج به دليل دارد. اين طهرى كه شروع شده است براى زن، هيچ وقت طهر واقعى كمتر از ده روز نمىشود. اين مقتضايش اين است كه نقاح متخلل ما بين ايام دم الحيض اين نقاح، نقاح طهر نباشد. اين لازمهاش همين است. اين نقاحى كه ما بين ايام الدم است طهر نباشد. يعنى حائض بوده باشد، چونكه طهر مقابل حيض است. وقتى كه طهر نشد يعنى حائض نشد، مىشود حائض. زن اگر وقتى كه حائض نشد مىشود حائض. همين جور است، چونكه امر داير ما بين نفى اثبات است. بدان جهت اين روايت مباركه كه لا يكون الطهر عشرة اقل ايام ظهور دارد، ظهور تمام اطلاق دارد، هر جايى كه حكم شد كه زن طهر دارد، يعنى حيض نيست او كمتر از ده روز نمىشود. بدان جهت لازمهاش اين است كه اگر خون بعدى معلوم بشود حيض است، معلوم مىشود كه اين طهر، طهر نيست. مثل آنيكه در عشرة ايام مىبيند. وقتى كه در عشرة ايام مىبيند، عشرة ايام حيض تمام نشده است، خون ديد، يقينا آن حيض است. معلوم مىشود اين حيض نيست. و اما جايى كه معلوم بشود طهر است، چونكه زن حائض شده بود. بعد از حائض نقاح پيدا كرد نه روز. پنج روز حيض داشت، نه روز نقاح پيدا كرد روز دهمى دوباره خون ديد. اين نه روز كه نقاح پيدا كرده است اين يقينا بايد طهر بشود. چرا؟ چونكه آن حيض گذشته است، چيزى به او لاحق نمىشود. دم بعدى اگر بشود حيض است. چونكه طهر نمىتواند كمتر از ده روز بشود آن دمى كه ديده است روز دهمى آن حيض نيست. نتيجه مىدهد كه حيض نيست. او لاحق به چه چيز است؟ لاحق به حيض است. يعنى وظيفه استحاضه را بايد در آن روز دهمى عمل كند.
اطلاق عبارت از اين است كه هر وقت زن طهر واقعى، يعنى عدم حيض را داشت حائض نبود، او كمتر از نه روز نمىشود. اين مقتضايش اين است كه نقاح متخلل حيض است. اين را حمل كردن به طهر بين الحيضتين قيد ندارد در روايت. در روايت دارد لا يكون الطهر، طهر نمىشود كمتر از ده روز. ظهور ده روز هم در ده روز متواصل است. وقتى كه ده روز متواصل شد، اينجور شد لا يكون القرح فى اقل من عشرة ايام فماذا. در ناحيه كثرت حدى ندارد. ممكن است زن خون حيضش قطع بشود، ديگر بعد از اين خون حيض نبيند. چونكه سنش به مقامى رسيده است كه بايد بعد از اين احترامش كرد. از آن سن حيضى افتاده است، طهرش الى الابد است. تا آخر است. اين قرح كمتر از ده روز نمىتواند بشود. فرق نمىكند بين دو حيض بشود، يا هر وقتى كه بخواهيم حكم بكنيم اين زن طاهر است. كمتر از ده روز نمىشود. نتيجهاش اين مىشود كه آن طهر نمىشود. مثل اينكه مىگويند قصد اقامه در كمتر از ده روز نمىشود. يعنى اگر اين زن قصد كرد كه نه روز اينجا بماند او قصد اقامه نيست. او حكم تمام را ندارد. اينجا هم اگر نقاح حاصل شد، نه روز يا ده روز كمتر آن نقاح نيست. طهر نيست.
سؤال؟ آن وقت مىشود، آن وقت در اينكه در اين روايات بعد از اينكه اين معنا شد، اينكه در روايات داشت بر اينكه لا يكون من الحيض اكثر من عشرة ايام، ايام قعودش مىشود. بعد از اينكه نقاحى كه محكوم به حيض شد، به مقتضاى اين صحيحه مباركه كه طهر كمتر از ده روز نمىشود، پس عشرة ايام اكثر الحيض است، يعنى اكثر القعود است. كما اينكه به اين معنا در آن مرسله يونس ابن عبد الرحمان تسريع كرده بود كه اگر سه روز خون ديد تا ده روز منتظر مىشود. اگر قبل از تمام ده روز خونى ديد كه سه روز تمام بشود، حيض است والاّ آن حيض نيست. بايد ده روز بوده باشد تمام قعود از وقتى كه شروع مىشود. روى على هذا الاساس مسلك صاحب الحدائق را ابطال كرديم و گفتيم روايتى كه مىگويد... آن حيض به معنا دم است. آنى كه مىگويد و اكثره عشرة ايام يعنى اكثر زمان القعودش عشرة ايام است. بعد از عشرة ايام زمان طهر شروع مىشود. اين وجه اول بود. وجه ثانى در ما نحن فيه كه آن وجه عمده است، اگر كسى آن را حمل كرد به قرح بين الحيضين كه گفتيم قرينه ندارد، اين دومى را ديگر نمىتواند قرينه به او اقامه كند. يا ادعاى انصراف كند مثل آنجا. اين كدام روايت است؟ مثل صحيحه محمد ابن عمار كه در ابواب الاستحاضه روايت اولى است. محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن اسماعيل، اين محمد ابن اسماعيل كه كلينى است، عن الفضل ابن شازان عن حماد ابن عيسى و ابن ابى عمير. دو نفر نقل مىكنند. فضل ابن شازان از حماد ابن عيسى و از ابن ابى عمير. عن معاوية ابن عمار، آنجا دارد عن ابى عبد الله عليه السلام، قال المستحاضة تنظر ايامها فلا تصلى فيها. زنى كه مستحاضه شد خون مستمر ديد اين منتظر مىماند ايامش را. فلا تصلى فيها. آن ايامش را نماز نمىخواند و لا يقربها بعلها. بعلش هم با او مقاربت نمىكند. فاذا جازة ايامها. وقتى كه ايامش گذشت، يعنى ايام عادتش گذشت آن وقت شروع مىكند به نماز خواندن.
اگر اين زن چهار روز خون ديده است روز پنجمى پاك شده است، روز ششمى دوباره خون ديده است، پاك شده است در ماه اول. اگر در ماه دوم هم چهار روز خون ديده است، پاك شده است. روز ششمى دوباره خون ديده است هر دو على نسخ واحد است. امام عليه السلام مىگويد بعد كه در ماه بعدى دم مستمر پيدا كرد تا مادامى كه اين ايام دمش نگذشته است حكمش، حكم حيض است. اين مستحاضهاى كه در ماه سوم مستحاضه شده است، تا مادامى كه اين ايام دم نگذشته است، يعنى روز ششمى، چونكه ايام دمش روز ششمى بود. مادامى كه آن ايام روز ششمى نگذشته است، حكمش، حكم حيض است. مىفرمايد بر اينكه المستحاضة تنظر ايامها فلا تصلى فيها و لا يقربها بعلها و اذا جازة ايامها و رأة الدم، آن وقت مستحاضه است نماز مىخواند. اذا جازة ايام الدم. خوب اگر ايام دم اين است كه روز ششم بگذرد ظاهرش عبارت از اين است كه بلا اشكال، چونكه تا مادامى كه روز ششم است از زن بپرسد ايامت گذشته است، مىگويد نه نگذشته است، يك روز مانده است. اذا جازة ايامش آن وقت شروع م يكند به نماز خواندن وقتى كه همين جور شد، اين معنايش اين است كه اين نقاح متخلل كه يوم پنجمى است در آنجا اين زن احكام حائض را عمل مىكند. حيض است، شارع حكم كرده است كه در آن روز پنجمى حيض است. روز ششمى هم حيض است بعد از روز ششمى مستحاضه است. شارع حكم كرده است كه آن يوم متخلل ما بين روز چهارم و پنجم حيض است. صاحب العروه آمده است چه جور معنا كرده است اين روايت را؟ فرموده است كه آن روز ششمى نيست، روز پنجمى را مىزنند كنار. روز ششمى را مىچسبانند به روز چهارمى مىشود پنج روز. فاذا جازة ايام حيضها، يعنى پنج روز از اول بگذرد. وقتى كه مستحاضه شد از حين استحاضه پنج روز بگذرد. پنج روز متصل. چونكه ايام وقتى كه ايام دم شد آورده است متصل كرده است، آن روز ششمى را به آن چهار روز شده است پنج. بدان جهت در عبارت عروه هم فتوا داده است كه اين زن وقتى كه مستحاضه شد پنج روز مستمر را حيض قرار مىدهد بقيه استحاضه است، اين فتوا از اينجا درآمده است. و حال اينكه ظاهر اين روايت عبارت از اين است كه فاذا جازة ايامها، آن ايامى كه قبلا داشت. آن ايامى كه قبلا داشت آن ايام بگذرد. آن ايام يك روز منفصل است. روز ششم منفصل است در آن ايام. يعنى آن ايام منفصل هم بگذرد. اين معنايش اين است كه شش روز بگذرد و ظاهر اين عبارت اين است كه در اين مستحاضه در اين شش روز حائض است، محكوم به حيض است. حمل كردهاند اين را كه، فاذا جازت ايامها يعنى بيا او را متصل كن به چهارمى يعنى آن پنج روز بگذرد. اين متفاها عرفى نيست از اين روايت. ما متعدد هستيم به ظواهر روايات اخذ كنيم. مادامى كه قرينه بر خلاف قائم نشده است و بما اينكه ايامها ندارد، ايام الدمها. ايامها يعنى ايام قعودها. چونكه گفتيم ايام قعود اكثرش عشر است. اين زن كه ايام قعود داشت شش روز بود او وقتى كه گذشت اين شروع مىشود به استحاضه. خود اين روايت، ظاهرش اين است كه تا اين شش روز در ماه سومى كه مستحاضه شده است، تا روز هفتمى كه شش روز بگذرد حائض است. بنا بر كلام ايشان نه، اين روايت مىگويد كه بعد از پنج روز مستحاضه است.
بدان جهت اين دو وجه موجب شده است كه ما ملتزم شدهايم كه زن وفاقا للمشهور، كه ظاهر اينها عبارت از اين است، وقتى كه آن ايام دم نگذشته است به آن نحوى كه بود يعنى روز ششمى، اين شخص محكوم است به حائض بودن. باز يكى از اين رواياتى كه دلالت به اين معنا مىكند، دلالتش به اين معنا مثل اين روايت است صحيحه محمد ابن مسلم است. صحيحه محمد ابن مسلم در باب حيض روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، اين يك سند و عن محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان اين دو سند جميعا عن حماد ابن عيسى عن حريض، عن محمد ابن مسلم، قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن المرئه ترَ السفرة فى ايامها. از زنى كه در ايام عادتش صفرة مىبيند كه اوصاف استحاضه است. ان اين دليل هم اين است، عن المرئة على اصفرة فى ايامها. فقال لا تصلى حتى تنقضى ايامها. نماز نخواند، حتى اينكه ايام بگذرد. ترَ الصفرة. نخواند تا اينكه ايام بگذرد. ايامى كه داشت خوب روز ششمى بود، روز ششمى دم منفصل بود. ظاهرش اين است كه تا روز ششمى نگذشته است ظاهرش اين است كه اين زن حائض است. ولو اصفر ببيند. و اين به اين مىشود كه روز پنجم هم از ايام حيض باشد. چونكه صفرة در ايام الحيض، حيض است. پس اين روايت دليل مىشود مادامى كه اين شش روز نگذشته است ظاهر اين روايت اين است كه احكام حائض بر او مترتب مىشود. و آنى كه سابقا مىگفتيم او دليل نيست، ولكن مىشود او را حساب دليل كرد بعد از اينكه اينها مأنوس شد ما تراه المرئة قلبة عشره من الحيض. مىگفتيم حيض امر مستمر است. يعنى آن حيض واحد مستمر تا اين دم باقى است و بما اينكه گفتيم بعد از ثلاث لزوم ندارد كه باقى بماند. چونكه فطرات كافى است در غير سه روز. اين معنايش اين است كه يعنى قعودش باقى است. بدان جهت گفتيم كه در آن روايت ما ترَ العشرة فهو من الحيض يعنى اين از ايام قعود است و زن تا آن زمان محكوم به حيض است.
از اينجا ديگر كلام معلوم شد كه چه بايد گفت در جهت ثانيه. جهت ثانيه است كه اگر گفتيم طهر است در آن وسط ملتزم شديم كه طهر است. نگاه متخلف طهر است. وقتى كه زن ماه پنجم اين دم را ديد، مستمرا مستحاضه شد، چهار روزش را حيض قرار بدهد كه آن ايام متصله را، كه متصلا دم ديده بود در آن دو ماه. يا پنج روز متصل را كه يك روز از شش روز مىآورد به چهار روز مىچسباند پنج روز مىشود. يا اينكه نه شش روز بايد حيض قرار بدهد. گفتيم ظاهر روايت همين جور است كه فاذا مذة ايامها يعنى يوم منفصل بگذرد. اين كه در عبارت عروه داريم پنج روز متصل بگذرد اين معناى روايت نيست. ولو قائل بشويم طهر است، معنايش اين است كه فاذا جازة ايامها، يعنى آن ايامى كه در آن ايام حائض بود آن ايام بايد بگذرد. او روز ششمى بود. در روز ششمى سابقا حائض بود. بايد روز ششمى بگذرد بدان جهت، جهت ثانيهاى كه در مقام هست حكمش واضح مىشود. يك مسئلهاى هست انصافش است كه در باب الحيض مسئلهاى است از مسائل مشكله مسئله حيض است. و آن مسئله اين است كه زن در اين دو دفعه خون ديدن كه ايامش مساوى شد، ذى العاده مىشود در عدد الايام دو ماه يكى است. مثل اينكه روز اول، دوم، سوم و چهارم خون ديده است در يك ماه. ولكن دفعه دومى كه هست، دفعه دوم باز اول و دوم و سوم و چهارم خون ديده است ولكن در روز چهارمى آن وقتى كه خونش قطع شد عند الغروب بود. آن وقتى كه غروب شمس مىشد از يوم رابع دم حيض قطع شد. ولكن در آن دفعه دوم اذان ظهر را مىگفتند نگاه كرد ديد كه خشك شده است، بعد هم دم نيامد. هر چهار روز را خون ديده است. ولكن خون در يكى نصفه روز است در يكى تمام روز است. يا فرض كنيد اوضحتر از اين بگويم چهار روز خون ديد. در يك ماه يك ساعت به غروب شمس مانده بود، روز چهارمى خشك شد دمش ولكن دفعه دومى عند الغروب كه اذان مىگفتند خشك شد. مىبينيد ايام عددش سوا است. چهار روز خون ديده است. ولكن اين چهار روز با همديگر اختلاف دارند. به حسب مثل يا به حسب ثلث يا به حسب ساعات، مثل مثال اخيرى.
ايشان قدس الله نفسه الشريف در عروه مىگويد وقتى كه دمها با همديگر، اول ذات عاده عدديه را مىگويد. مىگويد ذات عاده عدديه اگر خونى ديد چهار روز. بعد ده روز نقاح حاصل شد. بعد دوباره خون ديد، چهار روز. ولكن آن چهار روز با آن چهار روز نصف روز اختلاف داشتند كما بالمثال. يا فرض بفرماييد ثلث اختلاف داشتند اين دو تا دمها. ربع اختلاف داشتند. مىفرمايد اين ذات عادت نمىشود. ذات عادت عدديه نمىشود. اين ذات عدديه آن وقتى مىشود كه ما بين عددهاى دم اينجور اختلافى نباشد. بعد مىگويد ذات عادت وقتيه هم همين جور است كه آن در اول ماه چهار روز خون ديد يك ساعت به غروب خونش قطع شد ولكن در دفعه دوم عند الغروب قطع شد. مىفرمايد ذات عادت وقتيه هم همين جور است، وقتى كه اختلاف پيدا كردند اينجورها ذات عاده نمىشود. بعله، اگر اختلاف، اختلاف يسيرى بوده باشد كه اين حدّ اين يسير كه يكى از اين مشكلات حدّ يسير است. اگر اختلاف به نحو يسير بوده باشد كه عرفا گفته مىشود كه دو تا دم در عدد يا در وقت مثل هم هستند، آن ضررى ندارد. او را امروز اينجور مىگوييم براى اينكه ذهن شما آماده بشود. آن روز اول فرض كنيد كه چهار روز دم ديد، قبل الغروب دمش قطع شد، اما چنان قبل الغروبى كه اصل مهلت بر نماز غروب بخواند، چونكه خون قطع شد. تيمم بكند يا غسل بكند نماز عصر را بخواند ولو يك ركعتش را بخواند، اينجور مهلتى نيست. ولكن قبل الغروب است. ولكن دفعه دوم و ماه دوم عند رأس الغروب و الغروب قطع شد. كه اين تفاوت يسير كه بين الدمين هست، اين تفاوت يسير نبود. اين تفاوت يسير در ما نحن فيه اگر بوده باشد، ضرر ندارد به حصول العاده. عادت يسير را اينجور تهديد كردهاند امروز به نحوى كه بخواهد فريضة الوقت را ادا كند ولو به اقل ميسورش، ممكن نباشد. ولكن يكى روز پر بود، يكى از روز كمتر بود به اين مقدارد. آن عيبى ندارد، آن ذات عاده مىشود. ملاحظه بفرماييد.
|