جلسه 863
* متن
*
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:863
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مىفرمايد حائض كه صومش فوت شده است بواسطه ايام حيضش اين صوم را بايد قضا كند. بلا فرق ما بين اينكه صوم، صوم شهر رمضان بوده باشد يا صوم، صوم ديگرى بوده باشد كه واجب است. و بواسطه حيض او را ترك كرده است؛ و بعد مىفرمايد و اما الصلوات. صلواتى كه از حائض فوت شده است اگر صلاة يوميه است آنها قضا ندارد و اما اگر صلوات غير يوميه است، احوط بلكه اقوا اين است كه آنها را قضا كند. اين كلامى است كه ايشان فرموده است در مقام. كلام در اين مقام در دو جهت واقع مىشود. جهت اولى اين است كه حائض بايد صومش را كه بالحيض ترك كرده است او را قضا كند و اينكه صوم شهر رمضان بواسطه حائض بودن زن از زن فوت شده است آنها را بايد قضا كند اين اتفاق علماء الاسلام است ما بين عامه و خاصه متفق عليه است كه حائض صوم شهر رمضان را قضا مىكند و اين اتفاق را مىشود به دست آورد. از اينكه ائمه عليهم السلام رد كردهاند قياس در دين را با اهل عامه، كه قياس در دين باطل است. على ترون كه حائض تقضى صومها و لا تقضى صلاتها. صومى كه بواسطه حيض فوت شده است، و صلاتش را قضا نمىكند. اين معلوم مىشود كه نقض بايد به چيزى بشود كه متسالم عليه بشود عند...
از اين روايات معلوم مىشود عند العامه هم متسالم عليه بود كه حائضى كه هست بايد صومش را قضا كند. اين را مىدانيد اگر صوم، صوم شهر رمضان بوده باشد گفتيم اختلافى در او نيست كه بايد قضا بشود. و اما اگر صوم، صوم غير شهر رمضان شد، مقتضاى اطلاقات كه الحائض تقضى صومها. مقتضاى اطلاقات اين است كه اين صوم را هم بايد قضا كند. مثلا من باب المثال، زنى مشرف به حج شده است و حج، حج تمتعى است و بما اينكه تمكن از هديه ندارد از ضبح و نحر تمكنى ندارد صيام را مىگيرد. صوم بدل الهدى است. آن صوم بايد سه روزش در حج اتيان بشود و هفت روزش هم بعد از رجوع به وطن اتيان بشود. زن بواسطه حيضش اين صوم در ايام حج را ترك كرد. چونكه حائض بود و متمكن از هدى هم نبود. برگشت به وطن و هنوز ذى الحجه تمام نشده است. كما هو مفروض در زماننا هم همين جور است. ذى الحجه هنوز تمام نشده است برگشت به وطنش. آن سه روزى كه در حج ترك كرده است لحيضها، او را بايد قضا بكند. بدان جهت در ما نحن فيه فرقى نمىكند صوم وقتى كه بر مرئه واجب شد و او را لحيضها ترك كرد بعد آن صوم ولو موقت بود به آن ايام حج، ولكن بما انّه اين زن نتوانسته است لحيضها بگيرد او را قضا مىكند. ان الحائض تقذى صومها. صومش را قضا مىكند. اطلاق دارد من حيث شهر رمضان و غير شهر رمضان. ببينيد اين اطلاقها درست است كه مردم مىگويند؟
يكى از رواياتى كه در ما نحن فيه هست، يكى از روايات صحيحه ابان ابن تَقلِب است در باب چهل و يك از ابواب قضاء الحائض و النفسا از صوم دون صلاة اذا طهرة روايت اولى است. محمد اين يعقوب، عن محمد ابن اسماعيل عن فضل ابن شازان عن صفوان ابن يحيى عن عبد الرحمان ابن حجاج عن ابان ابن تقلب عن ابى عبد الله عليه السلام. قال ان السنة لا تقاس. سنت به قياس به دست نمىآيد. على تَرى ان المرئه تقضى صومها و لا تقضى صلاتها. يعنى مرئه حائض به حيضش كه صوم و صلاة فوت شده است، صومش را قضا مىكند و صلاتش را قضا نمىكند. به اطلاق اين
روايت تمسك شده است. عرض مىكنم بر اينكه در صحيحه زراره اينجور است، روايت دومى عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، عن ابن ابى عمير عن ابن ازينه عن زراره، قال سألت ابا جعفر عليه السلام، عن قضاء الحائض الصلاة ثم تقضى الصيام. حائض صلاتش را قضا مىكند و ثم صيامش را هم قضا مىكند. قال ليس لها ان تقضى الصلاة. قضاء صلاة بر او واجب نيست و عليها ان تقضى صوم شهر رمضان. صوم شهر رمضان را قضا كند. اين صوم شهر رمضان موجب نمىشود كه از اطلاق رفعيت بشود. براى اينكه غالبا آن صومى كه عادتا زن مبتلا به او مىشود، صوم شهر رمضان است. اينكه تقييد فرموده است و تقضى صوم شهر رمضان اين تقييد نيست كه اين قضا مختص به شهر رمضان است. اين به جهت غالبى است. چونكه صوم شهر رمضان امر اتفاقى است كما اينكه گفتيم. يك حجى برود آنجا هم پول نداشته باشد، روزه بگيرد. آنجا حائض بشود امر اتفاقى است. بدان جهت قيد وقتى كه قيد غالبى شد، موجب نمىشود از اطلاق رفعيت بشود كما ذكرنا مرارا. كه تقضى صومها از اطلاق او رفعيت بشود. به او اخذ مىشود. اگر اطلاق تمام بوده باشد به اطلاق تمسك مىشود. روايات ديگرى هم هست كه الحائض تقضى الصلاة فقال لا، قلت تقضى الصوم، قلت نعم. اين روايات متعدد است اين روايات ولكن من حيث السند اينها ضعف دارند. آنهايى كه من حيث السند تمام بودند عمدهاش همان دوتايى بودند كه عرض كردم.
بعضىها خواستهاند بگويند كه قضاء صوم مختص است به قضاء شهر رمضان. چرا؟ براى اينكه در ما نحن فيه يك روايتى هست، آن روايت را صدوق عليه الرحمه در عيون الاخبار به سندش از فضل ابن شازان عن الرضا عليه السلام نقل كرده است. در عيون الاخبار اين روايتى را كه نقل كرده است كانّ امام رضا سلام الله عليه فرقى گذاشته است كه چرا حائض صلاة را قضا نمىكند و صوم را قضا مىكند؟ آنجا دارد بر اينكه اين وجهش اين است كه انه ليس من وقت يجب الا تجب عليها فيه صلاة جديده فى يومها. هر وقتى كه مىشود صلاة واجب مىشود. صلاة امر دائمى است. و ليس الصوم كذالك. صوم اينجور نيست. صوم در سال يك مرتبه است. اين تعليل كانّ مقتضى اين است كه اين صلاة يوميه ناظر است، اينكه قضا در صلاة يوميه نيست ولكن در صوم شهر رمضان قضا هست. كسانى كه اين توهم را كردهاند اين درست نيست. چرا؟ براى اينكه اولا اين روايت علت نيست، علت منحصره نيست در اين روايت. چونكه در صدرش دارد كه انما صارت الحائض تقضى الصيام و لا تقضى الصلاة لعلل الشتا. علل يعنى حكمت است. حكمتهاى كثيره دارد. يكى از آنها اين است كه و منها از آن حكم و علل يكى اين است. خوب لافرض اين حكمت در صلاة يوميه و در صوم شهر رمضان جارى شد. لافرض اين باعث نمىشود كه قضا منحصر بشود به صوم شهر رمضان و عدم قضا به صلاة يوميه. چونكه حكمتهاى ديگرى جارى مىشوند. حكمتهاى ديگرى كه در بين هست، لعلل شتا، يكى ممكن است در صوم غير شهر رمضان و در صلوات غير يوميه هم جارى بشود. اين علت نيست. فضلا از اينكه علت منحصره باشد. اين اولا و ثانيا فرض كرديم اين علت منحصره است، اين علت منحصره بوده باشد اختصاص نمىدها قضاء صوم را به قضاء صوم شهر رمضان. چونكه اينجا دارد كه و ليس الصوم كذالك لانه ليس كل ما حدث عليها يوم و جبريه الصوم. اين تعليل در ناحيه صوم هم در شهر رمضان مىآيد هم در صوم كفاره. چونكه آنها هميشه واجب نمىشود. اين اگر تعليل بشود و علت منحصره بشود اختصاص نفى قضا صلاة را به صلاة يوميه مىدهد.
اما اينكه صوم قضائش واجب است چه صوم شهر رمضان بشود چه غير صوم شهر رمضان، اشكالى ندارد. وجه ديگر هم اين است كه اين روايت من حيث السند ضعيف است. غايت الامر اين روايت را چونكه از فضل ابن شازان از عيون الرضا نقل مىكند به چيزى كه هست در علل احكام است صدوق عليه الرحمه در من لا يحضر الفقيه غايت امر اين است كه بگوييم عللى را كه از امام رضا عليه السلام نقل كرده است بواسطه فضل سندى ذكر كرده است كه ان سند اين است كه عبد الواحد ابن عبدوست عن على ابن محمد ابن قطيبه عن فضل ابن شازان، عن الرضا عليه السلام. غايت الامر مى گوييم كه غير از ان سندى كه محمد ابن سنان است در اين روايت سند ديگرى هم هست. آن سند ديگر هم ضعف دارد. عبد الله ابن عبدوست توثيقش ثابت نشده است ولو از مشايخ صدوق است. بدان جهت در ما نحن فيه روايت هم من حيث السند ضعيف است.
اين روايات صوم غير شهر رمضان را دلالت نمىكنند. روايات معتبره. اين عمدهاش همين است، آن روايت ابان ابن تقلب بود، صحيحه اين دلالت نمىكند به صوم شهر رمضان، غير صوم شهر رمضان. و آن اين است كه اين صحيحه در مقام وجوب قضاء الصوم و عدم وجوب قضاء الصلاة نيست كه به اطلاقش تمسك كنيم اين روايت در مقام بيان رد القياس است. قياسى كه عامه مىكنند در احكام شرعيه امام مىفرمايد ان السنت لا تقاس. سنت قياس نمىشود به قياس. على تَرى ان المرئه تقضى صومها و لا تقضى صلاتها. خوب اين معلوم بود كه اين معلوم است پيش صاحب خودش. پيش ابان ابن تقلب معلوم است كه صلاة را قضا نمىكند صوم را قضا مىكند. اما آن كدام صلاة است كه قضا نمىكند او را. صلاة يوميه است و كدام صوم است كه قضا مىكند؟ صوم شهر رمضان است يا مطلق است در مقام بيان اين نيست؟ اين معنا، امام عليه السلام در مقام بيان، از مقدمات اطلاق اين است كه متكلم در مقام بيان آن جهتى بشود كه ما به اطلاق در آن جهت تمسك مىكنيم ولكن امام عليه السلام در اين روايت در مقام بيان بطلان القياس است. و اين قضاء الصوم مىشود قضاء الصلاة نمىشود در مقام بيان اين حكم نيست كه به اطلاق تمسك كنيم و آن روايت ديگر و آن صحيحه ديگر هم كه رابط به شهر رمضان بود. بدان جهت در ما نحن فيه، روايات ديگر مطلق هست كه تقضى است، صومها، ولكن آنها من حيث السند ضعف دارند. بدان جهت در ما نحن فيه اگر بگوييم صوم را زن بايد قضا بكند مىشود تمسك به اطلاقات كرد در باب فوت الصوم. هر كسى كه فوت بشود صوم از او بايد قضا بكند. فرق نمىكند صوم فائد، صوم شهر رمضان بوده باشد يا صومى بوده باشد كه مثل صوم بدل الحج كما ذكرنا. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست در ما نحن فيه من حيث الحكم اشكالى نيست. فرقى ما بين اين معنا و ما بين صوم شهر رمضان نيست به اطلاق تمسك مىكنيم. ولكن اين رواياتى كه هست، صحيحه ابان ابن تقلب دلالتى ندارد.
در ما نحن فيه يكى از آن صومهايى كه قيل بر اينكه حائض او را بايد قضا كند صوم النذر است. نذر را، نذر الصوم دو جور محقق مىشود. يك وقت اين است كه فرض بفرماييد نذر موقت به وقت خاص نيست. نذر كرده است كه من مثلا بيست روز روزه بگيرم. يا پنج روز روزه بگيرم خوب پنج روز را قصد داشت كه از فردا بگيرد، حائض شد. خوب بعد بگيرد، اين قضا نيست. قضاء اين است كه فعل در وقتى واجب بشود و لفوتها فى ذالك الوقت فى ما بعد قضا بشود. اين نذرى كه هست، نذر مطلق قضا ندارد. و اما اگر نذرش مقيد به وقت خاصى بود. نذر كرده بود بر اينكه من روز پنج شنبه را روزه بگيرم. اينجور نذر كرده بود و بعد روز پنج شنبه وقتى كه بعد طلوع الفجر بلند شد ديد كه نه، تازه الحيض. حيضش آمده است. نمىتواند روزه بگيرد حائض است. جماعتى گفتهاند بر اينكه اين صومى را كه اين شخص، زن نظر كرده بود اصل اين صوم قضا ندارد. ولو صوم معين بود. قضا ندارد. و الوجه فى ذالك. وقتى كه قبل طلوع فجر بلند شد ديد حائض است، يا در اثناء روز حيضش آمد معلوم مىشود نذرش باطل بود. چونكه در صحت نذر و در وجوب الوفاء به، رجحان عند العمل معتبر است. وقتى كه معلوم شد عند العمل حائض شد، اين عند العمل صوم از حائض و صلاة از حائض رجحانيتى ندارد. بدعت است. تشكيل نشده است. اگر حرمت ذاتى نگفتيم لااقل تشريع نشده است. هيچ رجحانى ندارد و روى اين اساس نذرش باطل است. وقتى كه نذرش باطل شد، فوتى نشده است از او، چيزى واجب نبود بر او تا او را قضا بكند. حتى آن ادلهاى كه دلالت مىكردند ما فات عن صومها را قضا كند مكلف ما فاته عنه من الصيام او را قضا كند اين را نمىتواند بگيرد. اين فرمايشى كه فرمودهاند مىبينيد كه متين است. چونكه عند العمل بايد راجح بشود. ولكن در بين صحيحهاى هست استفاده كردهاند كه از آن روايت صحيحه استفاده مىشود حائض اين صومش را هم بايد قضا كند. بدان جهت وقتى كه اين صوم قضائش لازم شد آن صيام ديگر مثل صيام كفاره و اينها به طريق اولى مىشود. و آن صحيحه كدام صحيحه است؟ اين صحيحه، صحيحه على ابن مهزيار است در جلد شانزده. در ابواب نذر باب دهم از ابواب النذر است. محمد ابن يعقوب عن ابى على الاشعرى عن محمد ابن عبد الجبار. احمد ابن ادريس كه شيخ كلينى است. عن على ابن ابى اشعرى رضوان الله عليه، آن هم از محمد ابن عبد الجبار اشعرى كه اين هم اشعرى است از اجلا است. عن على ابن مهزيار فى حديث. قال كتبت عليه، يعنى اب الحسن عليه السلام. مكاتباتى دارد على ابن مهزيار اين هم از آنها است. كتب عليه، يعنى الى على ابن حسن عليه السلام. ظاهرا اب الحسن از صاحب وسايل است. چونكه معلوم است كه مراد از ضمير او است به قرينه ساير مكاتبات. يا سيدى خودش هم كه از خطابش معلوم است، يا سيدى رجل نذر عن يصوم من الجمعة دائما. شخصى نذر كرده بود روزى را از هفته دائما روزه بگيرد. جمعه يعنى از هفته. يك روزى را از هفته روزه بگيرد. مثلا نذر كرده بود جمعهها روزه بگيرد. يا پنج شنبهها روزه بگيرد ما بقيه، مادامى كه زنده است. توافق ذالك اليوم عيد فطره او ايام التشريق او سفر او مرض. آن روز مصادفت كرد، يك هفتهاى مصادفت كرد مثلا در بعضى وقتها مصادفت كرد آن روز پنج شنبه يا جمعه به عيد فطر. يا ايام تشويق كه در ايام تشويق صومش مشروع نيست. آن كسى كه در منا بوده باشد. او سفر، يا مسافرت بود. در سفر كه نمىشود روزه گرفت. او مرض، يا مريض شد. هل عليه ذالك اليوم قضائه؟ آيا صوم آن روز بر اين شخص واجب مىشود كه روز عيد نذر كرده است كه روزه بگيرد يا قضائش واجب است، و كيف يصنع يا سيدى؟ فكتب قد رضع الله عنه الصيام عن هذه الايام كلها. خداوند برداشته است صوم را در اين ايام در تمامىاش و يصوم بدل يوم. روزه مىگيرد عوض يك روز انشاء الله. آن روز را كه ميخورد عوضش را مىگيرد. اين تعبير قد وضع الله در زن حائض هم مىآيد چونكه قد وضع الله عن الحائض زن اگر نذر بكند بر اينكه مثلا روزهاى پنج شنبه را روزه بگيرد مادامى كه زنده است پنج شنبه حائض شد قد وضع الله، خداوند وضع كرده است از او هم. اين تعبير كه قد وضع الله صيام در اين ايام اين در يوم حيض هم وارد مىشود. اين ولو در مرد است، در مرد حيض نمىشود. ولكن اين تعبيرى كه امام عليه السلام فرموده است، قد وضع الله اين هم همين جور است، جارى مىشود. در صوم در ايام الحيض بدان جهت يصوم بدلا، يوم بدل يوم. ولكن بدان جهت جماعتى فتوا دادهاند كه فرقى نمىكند وقتى كه نذر كرد او هم بايد اعاده كند.
نذر يوم معين دو جور است. طهارتا كه زن نذر مىكند يوم معين را استقلالا. مثل اينكه مىگويد اين پنج شنبه لالله على كه روزه بگيرد. پنج شنبه بلند كه شد قبل از طلوع فجر ديد كه حائض است يا روز گرفت قبل از ظهر يا بعد از ظهر ديد كه حائض شد. خوب اين چيزى كه هست صومش باطل است. على القاعده نذرش هم باطل بود. يك وقت اين يوم معين را در نذر كه مىكند ولكن لا استقلالا بلكه اين را انحلالا و در ذيل نذر مىكند. اين صحيحه مباركه وارد در قسم ثانى است كه صوم را نذر كرده بود در ايام محصوره ولكن در ضمن نذر. نه به نذر مستقل. بدان جهت اينجا ملتزم مىشويم كه بايد قضا كند. و اما آنجايى كه مستقلا صوم را نذر كرد در روز معين و در آن روز معين مصادف با حيضش شد اين روايت او را نمىگيرد. در مرد نمىگيرد فضلا از اينكه تعدى به زن بكنى. بدان جهت در ما نحن فيه اشكال مىشود در اينكه در ما نحن فيهى كه هست اين نذر ضمنى مورد روايت است و آن نذر استقلالى را اين روايت نمىگيرد. رجوع به قاعده مىشود كه اين وجوب القضا ندارد. و لعل و الله العالم، مراجعه به كلام شيخ، شيخ انصارى نكردهام. اينكه شيخ فرموده است آنى كه واجب است در صوم النذر، آنجايى است كه صوم طبيعى نذر بشود ولكن مورد در جايى كه شخص نذر شد او را نمىگيرد لعل و الله العالم مرادش اين است. مراد از طبيعى يعنى انحلالى كه طبيعت را نذر كرده است به نحو الانحلال آنجا است كه روايت بايد قضا كند. اما در آنجايى كه صوم يوم معين را به نحو تعيين نذر كرده است، اين روايت را شامل نمىشود. ولو احتياط است. ولكن روايت شامل نمىشود. هذا كله فى قضاء الصوم كه صوم را حائض قضا مىكند و اما به نسبت الى صلاتها. كما اينكه عرض كردم اينكه حائض صلوات يوميه را قضا نمىكند اين متفق عليه بين العلما فريقين است. ولكن صاحب العروه در باب صلاة اينجور گفته است. مىفرمايد آنى كه حائض قضا نمىكند صلوات يوميهاش است. او را قضا نمىكند. اما بقية الصلوات. بقيه صلواتى كه هست آن بقيه صلوات را او را قضا مىكند. خوب بقيه صلوات مثل چه؟ مثل صلاة الطواف. مىفرمايد قضا مىكند و مثل صلاة المنظوره. نذر كرده بود صلاة منظوره را. او را قضا مىكند. و مثلا صلاة الايات و صلاة الايات را قضا مىكند على الاحوط بلل اقوا يا اظهر. اول احتياط مىكند كه در اينها احتياطا قضا بشود و بعد هم فرموده است بر اينكه على الاظهر.
اما ايشان كه فرموده است فقط قضاء صلوات يوميه ساقط است با وجود اين كه در روايات اينكه الحائض لا تقضى صلاتها آن در روايات متعدده وارد است. مثل صوم نيست. در روايات معتبره ديگر هم وارد است كه حائض قضا نمىكند صلاتش را و آنها اطلاق دارد كه صلاتش را حائض قضا نمىكند. يوميه يا غير يوميه. الظاهر و الله العالم آنى كه دعة صاحب العروه و غير صاحب العروه را تقييد بكنند به صلاة يوميه، تعليلى است كه در روايت علل بود. يوم الاخبار بود. علل عن الرضا. امام عليه السلام كان امام رضا سلام الله عليه در آن روايت فرمود وجه اينكه گفته شد قضا نكند حائض صلاتش را چونكه اين صلاة فى كل وقت كه وقت تضييع شد صلاة واجب مىشود. آن وقت سنگين مىشود قضا كردن بر حائض بدان جهت اينها را رفع كرده است. خوب اين تعبير فقط در صلوات يوميه مىآيد. و اما در صلاة الطواف و هكذا صلاتى كه آن صلاة قضاء صلاة الايات است آنجا كه اين تعليل نمىآيد. الظاهر و الله العالم الذى دعى اين صاحب الكفايه را بر اين تقييد به يوميه اين تعليلى است كه در روايت عيون وارد است و قد ذكرنا اين روايت عيونى كه هست نمىشود مقيد اطلاق بشود. چرا؟ چونكه در اين روايت دارد كه لعلل شتا، يكى اين است. خوب مىدانيد كه اگر شيئى علل مختلفه داشته باشد يكى از عللش در يك موردى جارى نشود اين دلالت نمىكند بر اينكه معلول موجود نيست. چونكه شايد علت ديگر است. چونكه در اين روايت عنوان للعل شتا است اين يكى است، اين جارى نمىشود. علت حقيقى بود درست نبود فضلا از اينكه حكمت است كما ذكرنا. اين حكمت حكم است و مانع از تمسك حكم به اطلاقات نمىشود و من حيث السند خلل دارد اين روايت، نمىتواند مقيد اطلاقات بشود كه حائض لا تقضى صلاتها.
منتهى درست توجه كنيد، اينى كه ايشان در عبارت دارد صلاة الطواف را قضا مىكند ظاهر و الله العالم اين است كه در صلاة الطواف قضا نمىشود. چرا؟ براى اينكه انسان وقتى كه طواف كرد، در طواف هم طهارت معتبر است. زن اگر در حال طهرش طواف كرد و حول كعبه را. چه طواف، طواف واجبى بوده باشد چه طواف مستحبى باشد. طواف واجبى يعنى جزء من الحج و العمره. طواف مستحبى است، چونكه طواف مستحبى مثل سعى بين الصفا و المروه نيست. اين طواف مثل صلاة مستحب نفسى است. انسان همه كارهايش را اتيان كرده است و عمرهاش را هم تمام كرده است مستحب است طواف بكند حول كعبه. اين طواف، طواف استحبابى است. اين طواف استحبابى هم صلاة دارد. بعد از اينكه طواف را تمام كرد، مستحب نفسى است. نماز لازم مىشود كه نمازش را بايد اتيان كند. اين طوافش را كرد زن حائض شد. رفت از مسجد بيرون كه حائض شدم. صلاة ماند آخر. حج اگر حج واجبى بوده باشد يا طواف، طوافى بوده باشد يعنى در ضمن حج بوده باشد اگر متمكن است خوب صبر مىكند، مىماند وقتى كه حيضش تمام شد و غسلش را كرد مىآيد صلاتش را مىخواند. اگر متمكن به اين معنا است. اگر متمكن به اين معنا نيست نايب مىگيرد كما ذكر فى باب الحج. خوب عيبى ندارد نايب مىگيرد، نايب اتيان مىكند صلاتش را. اين بعد سعيش را اتيان مىكند بعد هم فارغ مىشود از عمل الحج يا از عمل العمره. و اما اگر طواف، طواف مستحبى است. خوب وقتى كه طواف مستحبى شد بعد الطهر او را اتيان مىكند و هر وقتى كه طاهر شد بعد الطهر اتيان مىكند اگر فرض كنيد نتوانست صلاة را اتيان بكند نيابت احتياط است. والاّ وجوبى ندارد در اين صورت. صلاة وجوبى ندارد. قضا بكند اين را، دليلى بر اين معنا نداريم. چونكه صلاة الطواف وقت ندارد. بعد بايد اتيان بكند. وقتى كه طاهر شد، نمىتواند تكليف ساقط است. بدان جهت در ما نحن فيه مىتواند اگر اتيان بكند، اتيان مىكند و اگر نمىتواند نايب بگيرد و احتياطش هم اين است كه هر وقت كه توانست ولو در غير مكه بوده باشد اين صلاة را اتيان بكند كه اسمش را قضا گفتهاند. قضا نيست، اگر واجب بوده باشد اين به جهت اين است كه اتيانش در آنجا چونكه ممكن نيست بعد طهرها، هر جا كه ممكن است آنجا بخواند. اين به جهت اين است والاّ صحبت قضا نيست. قضا اين است كه فعلى در وقتى واجب بشود آن وقت منقضى بشود اين فى ما بعد مكلف باشد آن را اتيان كند. صلاة الطواف ولو مبادرت به او لازم است بعد الطواف ولكن عند العذر تأخير جايز است. وقتى كه عند العذر طواف جايز است، بعد از زوال عذر صلاة را اتيان مىكند. يا خودش يا در آن مورد نيابت گفتيم كه نايب مىتواند بگيرد، مىتواند اتيان بكند او را. مثل صلاة زلزله مىماند. زلزلهاى شد فورا بايد صلاة آيات خواند. كسى فورا اتيان نكرد. بعد اتيان بكند نه اينكه قضا است او. منتهى مبادرت يك وجوب تكليفى دارد نكرده است بعد اتيان بكند. از باب قضا نيست. بعله در صلاة الايات عند الكسوف و الخسوف چونكه وقت صلاة آيات قبل از انجلاء شمس و قمر است. اگر اتيان نكرد وقتش حائض بود اتيان نكرد. بعد اگر خواهد بايد قضا كند. ولكن الحائض لا تقضى الصلاتها اطلاقش مىگيرد كه نه قضا لازم نيست.
و منهنا در قضا لازم نيست اما صلاة المنظوره. در صلاة منظوره هم كه گفتيم قاعده اوليه اين است كه نذرش باطل است. چونكه نذر كرده است صلاة را در حال الحيض. چه مستقلا نذر بكند، چه در ضمن نذر انحلالى نذر بكند. در آن روز نذرش باطل است. وقتى كه نذرش باطل شد قضا نمىخواهد. نذر باطل است. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست قضاء او واجب نيست صوم روايت داشت. صلاة كه روايت ندارد. اگر فرض كرديم بر اينكه كسى گفت كه فوت صدق مىكند. اين شخص ولو حائض شده است فوت شده است صلاة از اين. مىگوييم روايتى كه مىگويد لا تقضى صلاتها اطلاق دارد آن صلاة را هم مىگيرد و بر حائض قضاء صلاة لازم نيست مطلقا. چه صلاة يوميه بوده باشد يا غير يوميه و هو الاظهر و الله العالم.
|