جلسه 865

* متن
*

موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:865
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم در جايى كه زن در وقت صلاة طاهر بود. ولكن در وقت آن صلاة جاء المحيض. آيا اين صلاتى كه در وقتش طاهر بود در بعضى وقتش اين قضا دارد يا ندارد؟ قد ذكرنا اگر آن فطره‏اى كه ما بين دخول وقت الصلاة و ما بين مجى حيض زن هست، آن فطره كفايت مى‏كرد بر صلاة ولو به نحو صلاة اضطرارى آن صلاة را اگر اتيان نكرده است بعد طهرها بايد قضا كند. در آن فطره اگر مى‏توانست صلاة را اتيان بكند ولو به نحو صلاة اضطرارى كه لذيق الوقت تيمم كند و لذيق الوقت نشويد ثوب و بدنش را اگر متنجس بود متمكن از صلاة اضطراريه بود اتيان نكرد بايد آن صلاة را قضا كند. و كافى است بر وجوب القضا چونكه مكلف به ادا بود. صلاة از او فوت شده است، هر صلاتى كه از هر مكلفى فوت شد كه مكلف به آن صلاة بود اين قدر متيقن در ادله قضا است. كه اين فائة را بايد قضا كند. تكليفش را انتصال نكرده است فاتح عنه الصلاة. و آن ادله‏اى هم كه مى‏گفت حائض لا تقضى صلاتها و تقضى صومها بيان كرديم آن صلاتى را مى‏گفت كه در وقت آن صلاة حائض بوده باشد. به نفعى كه در آن وقت مكلف به آن صلاة نباشد. لحيضها و مفروض اين است كه اين زن ولو حيضش بعد مى‏آيد ولكن چونكه وقت صلاة است مكلف به آن صلاة بود.
عرض كرديم اين مقتضى القاعده است و در روايات ما منافى با اين بلكه در روايات ما مثل آن معتبره عبد الرحمان ابن حجاج موافقت دارد با قاعده. ولكن در ما نحن فيه دو تا روايت است كه اين دو تا روايت ربما توهم مى‏شود مقتضايشان اين است كه صلاة قضا ندارد. آن وقتى كه زن مكلف در وقت حائض نبود، ولكن در آن اثناء وقت حائض بشود آن صلاة قضائى ندارد. كانّ بايد در تمام الوقت طاهر بشود. والاّ اگر حائض شد نه او وجوب القضا ندارد. اين دو تا روايت است كه گفته‏اند اين دو تا روايت مقتضى اين معنا است.
يكى از اين روايات من حيث السند معتبر است. موثقه فضل ابن يونس است در باب چهل و هشت از ابواب الحيض، روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد، عن ابن محبوب تا اينجا اجلا است، عن فضل ابن يونس هم ثقه است. عن اب الحسن اول، عليه السلام اين فضل ابن يونس وافقى است بدان جهت موثقه تعبير كرديم. عن الاب الحسن اول عليه السلام كه امام موسى ابن جعفر عليه السلام است. از اصحاب ايشان است. فى حديث، قال و اذا رأة المرئه الدم بعد ما يمضى من زوال الشمس اربعة اقدام فالتمسك عن الصلاة. وقتيكه بعد از اينكه ظهر شد و از ظهر هم اربعة اقدام گذشت. يعنى ظلى كه از شاخص افتاده است به اندازه اربعة اقدام شد. فالتمسك عن الصلاة. ديگر صلاة ظهرش را نخواند. فاذا رأة الطهر من الدم. آن وقتى كه طاهر شد، خونش قطع شد، بعد از ده روز يا نه روز يا هشت روز بعد از ايام الحيض فاتقض الصلاة الظهر. صلاة ظهر را قضا كند. لانّ وقت الظهر دخل عليها و هى طاهر. قوت ظهر داخل شده بود بر او كه او هم طاهر بود و خرج عنها وقت الظهر و هى طاهر و وقت ظهر هم از او خارج شد، پاك بود. فيضعة صلاة الظهر. صلاة ظهر را تضييع كرده است قضا كند. فوجب عليها قضائها قضائش واجب است. خوب اين روايت دلالت مى‏كند كه صلاة العصر قضائش واجب نيست. چونكه اربعة اقدام وقتى كه گذشت اين زن مى‏توانست صلاة ظهر و عصر را بخواند. امام عليه السلام فرمود فقط ظهر را قضا بكند. اين معلوم مى‏شود آن صلاتى كه انسان ولو متمكن بوده باشد در وقتش او را اتيان بكند و در وقتش اگر حائض شده است قضاء آن صلاة لازم نيست.
كانّ به اين معنا دلالت مى‏كند.
نظير اين روايت است، روايت ابى عبيده. آنجا دارد بر اينكه عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن على ابن محبوب عن على ابن زيد عن ابى عبيده. و اذا طهرة فى وقت اگر زن در يك وقتى طاهر بود. طهرة نه اينكه نقاع پيدا كرد. طهرة يعنى طاهر بود. فاخرة الصلاة حتى يدخل وقت صلاة اخرى. صلاة را تأخير انداخت تا اينكه وقت صلاة ديگر داخل شد، ثم رأة الدم. بعد از آن حائض شد كان عليها قضاء الصلاة. التى فرتة فيها وقتى داخل شد و خارج شد نخواند اين را. او را فقط قضا مى‏كند. عرض مى‏كنم بر اينكه اين دو تا روايت نمى‏تواند تقييد بكند مقتضى القاعده را كه گفتيم قضا است. و نمى‏تواند معارضه كند با معتبره عبد الرحمان ابن حجاج كه مى‏گفت آنجايى كه ميتواند صلاة را بخواند، نخواند قضا بايد بكند. چرا؟ براى اينكه مى‏دانيد پيش اماميه و اهل بيت سلام الله عليهم از مسلمات مذهب است كه صلاة الظهرين كالعشائين اينها در يك وقت داخل مى‏شوند. اين وقتشان اذا ذالت الشمس وجبت الصلاتان. هر دو صلاة ظهر و عصر داخل مى‏شود. ثم ان تفى وقت منهما حتى تقرب الشمس. تو در وقت مشترك هستى تا غروب شمس بكند. فقط يك چيزى در مذهب ثابت است و آن اين است كه از غروب مقدار چهار ركعت كه وظيفه صلاة العصر است مختص عصر است. مختص به صلاة العصر است. فقط اين مقدار ثابت است. يعنى كسى صلاة ظهر و عصر را نخواند تا چهار ركعت به غروب مانده باشد در آن چهار ركعت شروع كند صلاة ظهر را كه عند الغروب وقت تمام شد، صلاة عصر هم قضا رفت. صلاة ظهرش هم باطل است. چونكه آن چهار ركعت مختص به عصر است كه بايد عصر را بخواند. در خود روايت امام عليه السلام فرموده است كه صلاة ظهر را اگر خواندى فتوتك الصلاة. هر دو صلاة فوت مى‏شود. هم ظهر باطل مى‏شود، چونكه در وقتش، وقت مختص به عصر است. عصر هم كه قضا شده است. شرط صلاة الظهر اين است كه قبل از او واقع بشود. اين در صورتى است كه شخص مكلف به صلاتين بشود، داستان طولانى است. جايش انشاء الله زنده مانديم بحث اوقات است. ولكن كسى خيال مى‏كرد بر اينكه صلاة ظهرش را خوانده است صلاة عصرش را خواند. ثم اين شخص چهار ركعت به غروب مانده است يادش افتاد كه بابا ظهر را نخوانده بود. مى‏خواست بخواند كسى صدا كرد، رفت نخواند. صلاة ظهر يادش افتاد چهار ركعت به غروب ماند. صلاة ظهرش را مى‏خواند. ادا است. آن وقتى اين وقت مختص به صلاة العصر است كه صلاة الظهر نخوانده باشد. صلاة عصر را نخوانده باشد ولكن چونكه صلاة عصر را خوانده است، ترتيب هم كه شرطش... است خيال مى‏كرد معذور بود. خيال مى‏كرد بر اينكه ظهر را خوانده است. صلاة عصرش صحيح بود الان كه يادش افتاد صلاة ظهر را نخوانده بود چهار ركعت به غروب مانده ثم انتفى وقت منهما حتى تغرب الشمس. اين يك قيد دارد فقط. آنجايى است كه صلاة عصر ظهر را نخوانده باشد و صلاة عصر را هم نخوانده باشد در آنجا چهار ركعت وقت اخيرى بايد عصر بخواند. تفسيرش در باب اوقات است اگر زنده مانديم.
و اما بعضى علما ما در وقت اول هم وقت اختصاصى گفته‏اند كه روايتى هم دارد آن روايت. چهار ركعت از اول وقت مختص به ظهر است. بدان جهت شخصى خيال مى‏كرد كه صلاة ظهرش را خوانده است. و وقت خيلى وقت است ظهر داخل شده است. مى‏شود انسان اشتباه بكند. صلاة عصرش را خواند. وقتى كه صلاة عصرش را خواند تمام كرد، يادش افتاد كه بابا صلاة ظهر را نخوانده بود، و اين هم كه شروع به صلاة ظهر كرد ساعت نگاه كرد. يا از همسايه پرسيد يا از رفيقش پرسيد گفت بابا اين سه دقيقه است اذان ظهر را گفته‏اند. معلوم شد كه صلاة عصرش در وقت مختص واقع شده است اين پيش ما صحيح است صلاة عصرش. اين وقت مختصى كه بعضى علما ما ملتزم هستند در ناحيه اول اين را به حسب الادله تمام نمى‏دانيم. فقط در اخير است. بحثش در باب الصلاة است. على كل تقدير در ما نحن فيه مذهب اماميه اين است كه صلاة الظهر و العصر يك جا داخل مى‏شود. الاّ انّ هذه قبل هذه. اين مقدار شرط است كه شرط صلاة العصر اين است كه بعد از ظهر واقع بشود. بدان جهت صلاة عصر را قبلا خواند، قبل از ظهر خواند. عمدا بلا عذر. عذر داشته باشد حديث لا تعاد را نفى مى‏كند. و اما اگر بلا عذر خواند محكوم به بطلان است. چونكه امام عليه السلام فرموده است الاّ انّها هذه ظهر قبل هذه. نه اينكه شرط ظهر اين است كه قبل العصر واقع بشود. اين نيست معنايش. كسى صلاة ظهر خواند اصلا صلاة عصر نخواند. صلاة ظهرش صحيح است. الاّ انّ هذه، قبل هذه يعنى بايد صلاة العصر بعد صلاة الظهر واقع بشود. به نحوى كه اگر قبل خواند ظهر را بطلان است. اين اجمال آن مطلب است. مذهب اماميه اين است.
در آن وقت از اول يك اختلافى هست كه گفتم در ما نحن فيه هست. در آن چهار ركعت. على هذا اين ابناء عامه است كه ملتزم هستند كه وقت صلاة الظهر غير وقت صلاة العصر است. وقت صلاة الظهرى كه هست، خوب وقتى كه داخل شد عند الزوال فقط ظهر داخل مى‏شود. مكلف به صلاة العصر نيست. وقتى كه اربعة ايام يا اين مقدار آخرش مسلم نيست اين مقدار آخر گذشت وقت صلاة الظهر تكليف به صلاة العصر مى‏آيد. ظهر تمام مى‏شود قضا مى‏شود، صلاة العصر واجب مى‏شود. روى اين اساس، اين روايت حمل بر تقيه مى‏شود. فتوى العامه است. چونكه فتوى العامه است اين روايت، اين نمى‏تواند مقيد آن اطلاقاتى بشود كه اقتضا مى‏كند بايد قضا كند فائة را. و نمى‏تواند معارضه كند با معتبره عبد الرحمام مضافا بر اينكه روايت دومى من حيث السند كه آنجا على ابن زيد است، در او كلامى هست. بدان جهت در ما نحن فيه اينها معارضه نمى‏كنند و آن روايتى را هم كه خوانديم كه همان روايت اب الورد بود عن المرئة تكون فى صلاة الظهر و قد صلت الركعتين روايت سومى است ثم تَرَ الدم و قال تقوم من مسجدها و لا تقض الركعتين ركعتين را قضا نمى‏كند و ان كانت رأة الدم هى صلاة المغرب و قد صلة ركعة اين را هم گفتيم كه نه قابل حمل است. معنايش عبارت از اين است كه و قد صلة الركعتين فالتقم من مسجدها. يعنى ديگر نماز را نمى‏خواند. در صلاة مغرب هم كه همين جور حائض شد، نمى‏خواند منتهى تفسير مى‏دهد بر اينكه مغرب را قضا مى‏كند دو ركعتش را خوانده است اكثرش را آن يكى را قضا نمى‏كند. اين علاوه بر اينكه من حيث السند ضعيف است كه اب الورد گفتيم كه توثيق ندارد، معمولٌ بها عند اصحاب گفتيم كه نيست. بدان جهت در ما نحن فيه مسئله اولى پاك است. يعنى جهت او اين است كه زن وقتى كه طاهر بود در وقت صلاة حائض بشود. و اما الكلام فى المسئلة الثانيه.
كلام در مسئله ثانيه اين است كه نه، زن حائض بود و در وقت صلاة هم حائض بود ولكن قبل خروج وقت الصلاة طاهر شد. حيضش تمام شد. و اين زن در اين فطره‏اى كه بعد النقاع و قبل خروج وقت الصلاة در اين فطره نماز را ترك كرد اين نماز قضا دارد يا اين نماز قضا ندارد؟ در آن فطره‏اى كه زن مى‏توانست نماز بخواند، چه نماز اختيارى، چه نماز اضطرارى. اين قضا دارد يا ندارد؟ عرض مى‏كنم يك كلمه فتواى عروه را بگويم تا اشتباه نشود. فتواى صاحب العروه اين است كه در اين مقام در يك صورت فقط قضا واجب است. در باقى صور وجوب القضا نيست. آن كدام يك صورتى است كه قضا واجب است؟ آن آن وقتى است كه بعد از اينكه زن پاك شد مى‏توانست غسل بكند، غسل حيض بكند. طهارت مائيه و مى‏توانست ساير شرايط صلاة را تحصيل كند، ساترش نجس است او را تطهير كند يا ساتر طاهر ديگر پيدا كند. مى‏توانست صلاة اختياريه را كه با طهارت مائيه و ساير الشرايط است اين صلاة را مى‏توانست در آن فطره اتيان بكند. ولو يك ركعتش را. چونكه من ادرك ركعت الصلاة فقد ادركها. اگر اين صلاة اختياريه را مى‏توانست در آن فطره اتيان بكند ولو يك ركعتش را در وقت درك كند، مى‏توانست؟ اين صلاة را بايد قضا كند. و اما اين جور اگر نبود. نمى‏توانست صلاة اختيارى را با طهارت مائيه يا با ساير شرايط نمى‏توانست اتيان بكند ولو يك ركعتش را اينها قضا ندارد. فقط يك صورت قضا دارد. اين فتواى صاحب العروه است و بما اينكه مسئله، مسئله مبتلاء بها است و مسئله از آن مسائل دقيقه در باب الحيض است. اين مسئله يك خصوصيتى دارد كه بعد متوجه مى‏شويد به آن خصوصيت و به جهت احاطه بر اينكه مقتض الادله چيست در اينجا، ما صورى را ذكر مى‏كنيم. الصورت الاولى.
الصورت الاولى آن صورتى است كه صاحب العروه قدس الله نفس الشريف در آن صورت وجوب القضا را فرموده است. و آن اين است كه مكلف يعنى زن، بعد از اينكه طهرش حاصل شد نقاح از حيض پيدا كرد، تا وقتى اين صلاة خارج بشود مى‏تواند غسل كند، و مى‏تواند ساير شرايط كه طهارت ثوب و البدن است تحصيل كند. تحصيل ساتر بكند، ساترى كه در حال اختيار معتبر است در صلاة زن. اينهايى را مى‏تواند تحصيل بكند و يك ركعت از آن صلاة اختيارى را در وقت ترك كند كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف فرمود كه در اين صورت قضا واجب است. مى‏دانيد كه در اين صورت قضا واجب است على القاعده است. احتياج به روايت خاصه ندارد. چونكه متمكن بود بعد طهرها غسل بكند، و بعد از غسلش شرايط صلاة را تحصيل كند، ساير مقدمات را و صلاة را در وقت بخواند متمكن بود در وقتش، ولو من ادرك ركعة فمن فقد اركها صلاة را درك كرده است. خوب صلاة فائة شده است. ادله‏اى كه مى‏گويد صلاة فائة عن المكلف علهى قضائها، قضائها ما نحن فيه را هم مى‏گيرد. صلاة فوت شده است از اين زن. مى‏توانست اين كار را بكند و صلاة را درك بكند، بايد قضا بكند. از اينجا معلوم مى‏شود كه اين صورت اولى سه فرض دارد. يك فرضش اين است كه يك ركعت درك مى‏كند. يك فرضش اين است كه، نه تمام صلاة را درك مى‏كند در وقتش. هر چهار ركعتش. وقتى كه در يك ركعت قضا ثابت شد به طريق اولى هم آن وقتيكه تمام صلاة را از اول تا آخر با اغتسال و ساير شرايط قبل خروج الوقت مى‏توانست تمام صلاة را اتيان كند به طريق اولى قضا واجب مى‏شود. فرض سوم در صورت اولى اين است كه نه اين زن نمى‏توانست غسل بكند و نمى‏توانست بر اينكه ثوبش را تطهير كند. نمى‏توانست اگر بدنش نجس است او را تطهرى كند. ولكن نتوانستنش از جهت ذيق الوقت نبود. وقت خيلى وسيع است. ولكن آب ندارد. آب ندارد كه غسل بكند. يا فرض كنيد ثوبش را بشويد، بدنش را تطهير بكند. يا مريض است نمى‏تواند غسل بكند. غسل ضرر دارد بر او. ازاله نجاست از بدنش ضرر دارد. اين هم مثل آن دو فرض اولى است كه اگر مكلف اين زن مى‏توانست اين صلاة را اتيان بكند ولو صلاتش، صلاة اضطرارى است ولكن اضطراريت صلاة از ناحيه ذيل الوقت نيست. از ناحيه اين است كه وقت وسيع هم باشد مكلف به اين صلاة است. ما وقت را هم وسيع فرض مى‏كنيم. روى اين اساس در ما نحن فيه اين وظيفه‏اش اينجور صلاة خواندن بود، اين را اتيان نكرده است من فاتتحه صلاة فريضة عليه قضائها. بايد او را قضا بكند. اين سه فرضش مسلم است. در آن جاهايى كه تمام صلاة را زن مى‏توانست از اول تا آخر در وقت درك كند مطلقات دلالت مى‏كند بر اينكه او را بايد قضا كند بعد از اينكه مكلف به آن صلاة بود. مكلف به آن صلاة در وقت بود و اما در جايى كه يك ركعت را مى‏تواند درك كند آن مطلقات دلالت مى‏كند بر قضا به ضميمه قول امام عليه السلام كه من ادرك من صلاة الغدات ركعة فقد ادركها. بنا بر اينكه ان روايت معتبره كه موثقه است در صلاة غدات وارد شده است. در صلاة الفجر. من ادرك من صلاة الفجر فقط ادركها.
ولكن در ما نحن فيه به قرينه‏اى تعميم داده است اصحاب اين را روايت هم دارد مطلقا من ادرك من الصلاة ركعة فقد ادركعها. مطلقات من حيث السند ضعيف هستند. ولكن به قرينه اينكه احتمال فرق ما بين صلاة الغلاة و صلواة ديگر نيست. اطمينان است كه صلاة غدات خصوصيتى ندارد و ذكر او به جهت كثرة الابتلا به او است. چونكه خواب مى‏ماند در صلاة الغدات. خصوصا طايفه جوان. بدان جهت مى‏گويد كه الان مى‏زند آفتاب نه، من ادرك ركعة من الغدات فقط اركعها. نمازش را بايد بخواند در همان وقت. روى همين اساس است. على هذا الاساس مقتضى الادله است. چونكه اين زن مكلف بود به آن صلاتى كه در اين سه تا هست. مكلف بود به آن صلاتى كه مى‏گوييم قضا بكند. اگر آب نداشت، مريض بود، نمى‏توانست غسل بكند مكلف به صلاة اضطرارى بود. اگر نه، متمكن از اغتسال و ساير شرايط بود ولو به ادراك ركعه مكلف بود. چرا مكلف بود؟ علاوه بر اينكه مقتضاى ادله وجوب الصلاة همين جور على المكلف استثنا در ايام الحيض است مضافا بر اين روايات خودش دلالت مى‏كند.
يكى از اين روايات كه دلالت مى‏كند بر اين معنا، موثقه اب الصباح كنانى است. در باب چهل و نه روايت هفتمى است. محمد ابن الحسن يعنى شيخ باسناده عن الحسن فضال كه سندش را تصحيح كرديم عن محمد ابن عبد الله زراره اين همان محمد ابن عبد الله زراره است كه توثيق شد. عن صيف ابن عميره عن منصور ابن هاضم عن ابى عبد الله عليه السلام، بواسطه همان اسناد على ابن حسن فضال موثقه گفتيم. آنجا دارد بر اينكه اذا طهرة الحائض قبل العصر اگر حائض قبل العصر طاهر بشود صلة الظهر و العصر. اين هم از آن رواياتى است كه از مسلك اماميه است كه ظهر و عصر هر دو وقتشان مى‏ماند الى ان تقرب الشمس. اذا طهرة الحائض قبل العصر، ظهر گذشته است. ظهرى كه عامه مى‏گويند. عصر است. اذا طهرة الحائض قبل العصر صلة الظهر و العصر. ظهر و عصر را مى‏خواند. فان تطهرة فى آخر وقت العصر. اگر در آخر وقت عصر كه ديگر به اندازه وقت عصر وقت باقى مانده است، آن وقت صلة العصر. عصر را مى‏خواند. اين هم از رواياتى است كه دلالت به وقت مختص مى‏كند. كه آن نحوى كه گفتيم اذا طهرة المرئه قبل طلوع الفجر بعله، اين روايتى را كه خواندم اين روايت قبل از اين معتبره كنانى بود. آن روايت در سندش محمد ابن ربيع است. باسناده شيخ عن على ابن حسن فضال عن محمد ابن ربيع عن صيف ابن عميره عن منصور ابن هاضم عن ابى عبد الله اذا طهرة الحائض قبل العصر صلة الظهر و العصر و ان طهرة فى آخر العصر صلاة العصر. اين روايت موثقه نيست. اين محمد ابن ربيع در او هست. اين موثقه دومى است.
و باسناد الشيخ عن على ابن حسن فضال، عن محمد ابن عبد الله ابن زراره، عن محمد ابن فضيل، عن اب الصباح الكنانى عن ابى عبد الله عليه السلام. اذا طهرة المرئه قبل طلوع الفجر صلة المغرب و العشا. صلاة مغرب و عشاء تا نصف اليل وقتشان تمام مى‏شود. وقت خيارى، دو تا وقت دارد. يك وقت اضطرارى دارد. وقت اضطرارى تا طلوع الفجر است. بما اينكه اين روايت دلالت مى‏كند اگر زن قبل طلوع الفجر پاك بشود از حيضش وقت اضطرارى مغرب و عشاء باقى است. مغرب و عشا را بايد اتيان كند. اذا تطهرة المرئه قبل طلوع الفجر صلة المغرب و العشا و اذا طهرة قبل عن... الشمس صلة الظهر و العصر. صلاة ظهر و عصر را بايد اتيان بكند. اين روايت دلالت مى‏كند اين دو تا روايت بر اينكه زن وقتى كه مكلف به صلاة ظهر و عصر شد متمكن از صلاة ظهر و عصر شد يا متمكن از صلاة مغرب شد، متمكن از صلاتى شد بعد از نقاع و قبل خروج الوقت بايد آن صلاة را اتيان بكند. آن ادله‏اى كه مى‏گويد يك ركعت من ادرك من الصلاة فقد ادركها مى‏گويد اين متمكن است بايد هر دو تا اتيان كند. اگر يك ركعت از عصرش را مى‏تواند در وقتش درك كند. حاصل كلام اين مى‏شود، اين صورت اولى است و اشكالى هم ندارد. انما الاشكال عمدة الاشكال آن صورت ثانيه است. صورت ثانيه در جايى است كه زن متمكن است. فطره واسع است. متمكن است بر اينكه غسل كند و صلاة را اتيان بكند ولو يك ركعتش را در وقت. ولكن بدون شرايط. بدون طهارت ثوب و بدن. مى‏تواند تطهير ثوب و بدن بكند ولكن وقت تمام مى‏شود. ذيق وقت است. فقى مى‏تواند غسل بكند يك ركعت از صلاة را در وقتش درك كند، اين قدر فقط مى‏تواند. اما ساير شرايطى كه هست ثوبش را تطهير كند يا بدنش را تطهير كند اين را نمى‏تواند. خوب در وقت وظيفه دارد كه خواهيم گفت وظيفه دارد صلاة را اتيان كند. خواهيم گفت كه چه جور اتيان بكند، آن را هم خواهيم گفت. ولكن اگر نكرد، صاحب العروه مى‏گويد قضا ندارد. صاحب العروه هم تنها نيست، جماعت كثيره‏اى از علما ملتزم شده‏اند كه قضا ندارد. خوب اين را مى‏دانيد كه اين زن اگر اينجور شد مكلف است صلاة را اتيان بكند. نكرد صلاة فوت شده است. بايد قضا بكند. مى‏گويند از ادله وجوب القضا رفعيت مى‏شود، از مطلقات. بواسطه صحيحه عبيد ابن زراره كه در مسئله وارد است. مقتضى القاعده وجوب القضا بود. ولكن در ما نحن فيه مسئله، منصوص است از مطلقات بواسطه مقيد رفعيت مى‏شود. آن كدام مقيد است كه اين مطلقات را، آن مهم همين جا شروع مى‏شود، اهميت مسئله. آن كدام مقيد است كه مطلقات بواسطه او رفعيت مى‏شود؟ اين مصححه عبيد ابن زراره است كه در باب چهل و نه روايت اولى است.
دارد بر اينكه محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن الحسن ابن محبوب عن على ابن رآب عن عبيدة ابن زراره. اين على ابن... به تعبير او مصححه مى‏كنيم. چونكه او را ما ثقه مى‏دانيم. عن ابى عبد الله عليه السلام، قال اىّ ما امرئة رأة الطهر و هى قادرة على ان تغتسل فى وقت صلاة. هر زنى كه نقاع پيدا كرد و او هم قادر بود على ان تغتسل كه غسل كند. غسل حيضش را بكند. فى وقت صلاة، در همان وقت صلاة مى‏تواند غسل بكند. ففرتة فيها. تفريط كرد در آن غسل كردن. در آن صلاة. حتى يدخل وقت صلاة اخرى. تفريط كرد، نخواند آن صلاة را. نماز نخواند. كان عليها قضاء تلك الصلاة الذى فرطة تلك الصلاة. اما و ان ضعت الطهر فى وقت. پاك بشود در وقت صلاة. فقامت فى تهى ذالك بلند شد كه دستگاه نمازش را تهيه بكند. دستگاه نمازش غسل كردنش است تطهير ثوبش است، ساتر تحصيل كردنش است، اينها را تهيه بكند. فجاز وقت صلاة. گذشت وقت صلاة به تهيه اينها وقت صلاة گذشت. در اين صورت و دخل وقت صلاة اخرى. صلاة اخرى وقتش داخل شد فليس عليها قضا. بر اين زن قضا واجب نيست. يعنى وقتى كه غسل كرد و ساير شرايط را تحصيل كرد ديگر وقت صلاة تمام شد. يك ركعت بماند درك كرده است صلاة را، صلاة وقتش خارج نشده است. اما اگر يك ركعت درك نمى‏كند با اين شرايط آن وقت صلاة وجوب قضائى ندارد. مى‏دانيد كه اين زن ولو نماز را، همه‏اش را هم مى‏تواند در وقت بخواند بدون شرايط. ولكن اگر شرايط را تحصيل بكند صلاة وقت ندارد. اين ذيلش اين روايت مى‏گويد بر اينكه اين قضا ندارد.
شما اگر بخواهيد اين حديث را تفقح كنيد كه اين حديث چه مى‏گويد؟ بايد يك مقدمه‏اى را بدانيد. و آن مقدمه اين است زن خواهيم گفت وظيفه‏اش وقتى كه طاهر شد، ديد بر اينكه اگر غسل كند ساير شرايط را تحصيل كند وقت صلاة تمام مى‏شود. ملتزم خواهيم شد كه اگر غسل وقت دارد غسل بكند، ساير شرايط را رها بكند صلاة را بدون شرايط بخواند. وظيفه‏اش او است. اگر وظيفه‏اش عبارت از اين است نه، مى‏بيند غسل هم بكند تمام مى‏شود وظيفه‏اش اين است كه تيمم بكند صلاة را با تيمم بخواند فريضة الوقت را. اينكه در روايت دارد بر اينكه فقامت فى تهية ذالك اين ناظر است به آن صورتى كه زن به حسب اينكه خيال كرده است وظيفه‏اش غسل كردن است، تهيه مقدمات است اين به حسب خيال خودش كه وقت وسيع است مى‏توانم اين كار را بكنم يا جاهل به حكم بود. خيال مى‏كرد كه بايد غسل كند نماز بخواند. اين ذيل را بايد به اين معنا حمل بكنيم. چونكه در ذيل دارد به اينكه و ان رأة الطهر فى وقت صلاة فقامت فى تهية ذالك فجاز وقت الصلاة اين فعلش جايز نيست. اين فعل را كه كرده است اين فعل را به جهت جهل كرده است. يا خيال كرده است وقت وسيع است يا خيال كرده است وظيفه‏اش اين است. مثل اغلب زنها كه نمى‏دانند وظيفه‏اشان چيست. خيال مى‏كنند بايد غسل بكنند، نماز بخوانند. وظيفه تييم نيست. اين روايت را بايد به همين معنا حمل بكنيم. وقتى كه به اين معنا حمل كرديم از اين روايت فقط اين مقدار استفاده مى‏شود، كسى كه نتواند صلاة اختيارى را در حال طهرش بخواند، يعنى بعد نقاحه و قبل خروج الوقت نتواند اتيان بكند به اين قضا واجب نيست. نه اينكه تكليف ادائى هم ندارد. تكليف ادائى‏اش همين بود. نه اين موضوع قضا را مى‏گويد، اين روايت. اين موثقه. آن زنى كه نمى‏تواند در آن طهرش بين الطهر و خروج الوقت نتواند آن اغتسال و مقدمات اختياريه صلاة را و صلاة را با آن مقدمات اختياريه‏اش بخواند، اگر نتواند آن وقت قضا ندارد. نتواند صلاة اختيارى را اتيان بكند اين قضا ندارد. موضع قضا تمكن از صلاة اختيارى است به شرايطها. وقتى كه تمكن پيدا كرد از صلاة اختيارى به شرايطها نخواند، او را بايد قضا كند. يك دفعه ديگر مى‏خوانم قال اىّ ما امرئة و اطهر و هى قادرة على ان تغتسل فى وقت صلاة كه اغتسال با ساير شرايط. چونكه تهية شرايط با ساير شرايط قرينه است كه با ساير شرايط. تفرطة فيها حتى وقت صلاة اخرى، نخوان صلاة را كان عليها قضاء تلك الصلاة التى فرطة فيها و ان رأة الطهر فى وقت صلاة و قامت فى تهية ذالك اين صلاة را تهيه ببيند، صلاة در وقت را تهيه ببيند و دخل وقت صلاة اخرى فليس عليها قضاء. آن قضا ندارد. خوب آن وقت شما مى‏توانيد يك كلامى بر ما اشكال كنيد. شما روايت را اينجور معنا كرديد، يك ركعت را درك كردن صلاة اضطرارى است. آخر موضوع اين است كه صلاة اختيارى را تفريط بكند. آن يك ركعت نماز را درك كردن، آن نماز، نماز اضطرارى است. بدان جهت جايز نيست انسان نمازش را نخواند كه يك ركعت مانده است من مى‏خوانم. چونكه حديث دارد من ادرك ركعة فقد ادركعها. جواب مى‏گوييم، مى‏گوييم نه آنجا قضا واجب است. چرا؟ چونكه امام عليه السلام فرض كرد كه بعد از اغتسال و تهيه مقدمات دخل وقت صلاة اخرى. يعنى براى آن يك ركعت هم وقت نيست. دخل وقت صلاة اخرى را فرض كرد. چونكه اگر يك ركعت وقت داشته باشد دخل وقت صلاة اخرى نيست او داخل فرطة مى‏شود. داخل صدر مى‏شود. بدان جهت اين فرط مى‏شود. ان قضا دارد. اين صاحب العروه اين يك ركعت را از كجا درآورد؟ مى‏گويم. كه اگر يك ركعت هم درك كند بدون شرايط اختياريه قضا واجب نيست، اگر اين را از كجا درآورده است يك ركعت را؟ از اين درآورده است كه موضوع نفى قضا در صورتى است كه وقت صلاة ديگر داخل بشود. يعنى نتواند آن صلاة قبلى را درك بكند ولو به ركعة. در اين صورت قضا ندارد. بدان جهت فتوا داد در صورت اولى بفروضه الثلاث كه در صورت اولى فرض كرديم اگر يك ركعت را بتواند درك كند با طهارت مائيه و ساير شرايط آن وقت قضا واجب است. كلام در صورت اولى تمام نشد. مطالبى هست كه انشاء الله فردا متعرض مى‏شويم.