جلسه 867
* متن
*
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:867
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
متحصل ان ما تقدم اين شد، در جايى كه زن بعد انقطاع حيضش و قبل خروج الوقت مىتواند غسل حيض را بكند و بعد از غسل كردن مىتواند آن صلاة را ولو بدون شرايط اختياريه در وقت اتيان كند قبل خروج الوقت يا حتى در صورتى كه آن صلاة را يك ركعتش را مىتواند قبل خروج الوقت اتيان بكند، اين زن اگر در وقت نماز را نخواند فى ما بعد بايد قضا كند. اين ملاك وجوب القضا اين است. اين زن مىتوانست قبل خروج الوقت و بعد انقطاع الحيض غسل كند و صلاة را در وقت ولو ركعتا منها ولو به شرايط غير اختياريه كه مثل نجاست ثوب و بدن مىتوانست اتيان بكند. اين موضوع وجوب القضا است.
در جايى كه اگر بخواهد غسل كند نمىتواند صلاة را در وقت درك كند. ولو يك ركعتش را. ولو به غير شرايط اختياريه درك كند اين زن وجوب القضا ندارد. و اما نسبت به وجوب الادا نسبت به اين زن كه صلاة را با غسل نمىتواند درك كند ولكن با تيمم مىتواند صلاة را ترك كند. يا تمام اجزاء الصلاة را من اولها الى آخرها درك مىكند در وقت يا اينكه يك ركعت را مىتواند با تيمم در وقت درك كند. ظاهر صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف اين است، كه در اين صورت ادا هم واجب نيست. اگر نمىخواند كما اينكه قضا نيست، موضوع قضا نيست ادا هم واجب نيست. كما اينكه عرض كردم مرحوم سيد حكيم قدس الله نفسه الشريف نفى القضا و نفى الادا را كرده است صريحا. كلام در وجه اين بود. وجهى كه به نظر... يعنى صاحب العروه رسيده است وجهش اين است، وقتى كه روايات وجوب القضا را از اين زن نفى كردند از آنها استفاده مىشود كه ادا هم واجب نيست. وقتى كه فرمود قضا نكند، يعنى مكلف به اين صلاة نبوده است. آنجايى مكلف به صلاة بود كه بتواند با غسل آن صلاة را ولو ركعة منها درك كند. اين كلام پيش ما تمام نيست. چونكه آن رواياتى كه مىگويد قضا نكند به حكم ادا متعرض نيست. وقت خارج شده است بواسطه مشهور شدن به غسل. وقت خارج شده است، امام عليه السلام فرمود بر اينكه اگر تنبلى كرده است، سستى كرده است، مىتوانست صلاة را غسل كند بخواند بايد قضا كند. و الاّ اگر سستى نكرده است قضائى ندارد. مثل موثقه عبيد الله حلبى كه الان خدمت شما مىخوانم كه روايت دومى است در اين باب. يعنى باب چهل و نه از ابواب الحيض. موثقه عبيد الله على الحلبى است. روايت هشتمى است. محمد ابن الحسن باسناده عن على ابن حسن فضال، عن محمد ابن عبد الله زراره كه سندش گفتيم درست است، عن محمد ابن ابى عمير، عن حماد ابن عثمان عن عبيد الله حلبى يعنى عبيد الله على حلبى. عن ابى عبد الله عليه السلام فى المرئة تقوم وقت الصلاة. زن در وقت صلاة به صلاة قائم مىشود. خداوند هم فرموده است اذا قمت من الصلاة فاغسلوا وجوهكم اين هم كه وظيفهاش غسل است. فلا تغذى طهرها حتى تفوته الصلاة. اين ولو در تهذيب هم ظهرها است، ولكن اين اشتباه است اصلاش طهرها است. فلا تغذى طهرها يعنى غسلها حتى تفوته الصلاة حتى اينكه صلاة فوت مىشود. به قرينته حتى تفوته الصلاة. فلا تقضى طهرها حتى تفوته الصلاة و يخرج الوقت. وقت خارج مىشود. اتقضى الصلاة الذى فاتتها. نمىگويد اتقضى ظهرها. اين معلوم مىشود طهر بود او. ظهر نبود. اتقضى الصلاة التى فاتتها. قال ان كان التوان، سستى كرده است. يعنى مىتوانست زودتر غسل كند، نماز را بخواند. قضبها. قضا مىكند او را. و ان كان دائبة فى غسلها فلا تقضى. اگر نه، زود بلند شده است
براى غسل كردن سستى هم نكرده است. قضا نكند. چونكه متمكن نبود غسل بكند و صلاة را در وقت درك بكند. قضا وجوبى ندارد.
اما اين اداء براى اين واجب نبود به اينكه تيمم بكند صلاتش را با تيمم بخواند اگر مىدانست كه اين جور وقت ذيق است اين روايت متعرض ادا نيست. بدان جهت از نفى وجوب الادا استفاده نمىشود كه ادا واجب نيست. كما اينكه از نفى وجوب الادا اثبات نمىشود كه قضا واجب نيست. ما بين ادا و قضا عموم خصوص من وجه است. كما بينّه فى محله. و احد الامرين كه بينهما عموم خصوص من وجه است، ثبوت حكم بر يكى از آنها دلالت بر اينكه آن ديگرى هم همين حكم را دارد نمىكند. اين همان قاعدهاى بود كه سابقا گفته بودم. روى اين حساب قضا واجب نيست اما ادا واجب است يا نه؟ اين روايت نفى نمىكند. يكى هم فرمايش مرحوم حكيم بود قدس الله سره كه او وجه ديگرى فرمود. فرمود در آن وقتى بدل مشروع مىشود كه در آن ظرف مبدل مشروع بشود. اين گفتيم اين حرف وجه درستى ندارد. اگر مشروعيت مطلقه بوده باشد، مشروعيت فعليه مراد باشد، يعنى در آن ظرفى كه بدل مشروع مىشود بايد مبدل مشروعيت فعليه بتواند پيدا كند. اين باشد كه گفتيم اين نمىشود. لازمهاش همان است كه جنب اينجا نماز نخواند. جنبى كه ضرر دارد غسل. اگر مشروعيت، مشروعيت تعليقيه است كه بدل آن وقتى مشروع مىشود كه لولالعذر و البدل مبدل مشروع بود. اگر اين بوده باشد كه لعذر نوبت به بدل مىرسد، و لولا اين عذر، نوبت، نبوبت مبدل بود. بدل در جايى مشروع مىشود كه لولالعذر مبدلش مشروع بود آنجا. اگر اين بوده باشد مىگوييم اين ضررى ندارد. در ما نحن فيه هم اين زنى كه تيمم مىكند تا صلاتش را همهاش را در وقت بخواند، اين تيممش لذيق الوقت است. بعد الانقطاع الدم و قبل خروج الوقت. چونكه اين وقت ذيق است، بدان جهت اين تيمم را مىكند. اگر اين وقت ذيق نداشت يعنى حيض قبلا قطع شده بود و ما بين آن انقطاع و ما بين آن خروج الوقت ذيقى نبود غسل مشروع بود. وظيفهاش اين بود كه غسل بكند. بدان جهت در ما نحن فيه اين كلام ايشان هم صحيح نيست كما ذكرنا. آن وقت مقتضى القاعده چيست؟ قضا واجب نيست. مقتضى القاعده چيست؟ قاعدهاى خدمت شما عرض كردم و آن قاعده اين بود در جاهايى كه صرف الوجود الطبيعى مطلوب بشود و شارع از مكلف بين الحدين صرف وجود طبيعى را مىخواهد و مكلف قدرت به آن صرف الوجود دارد كه آن صرف الوجود را اتيان بكند. وقتى كه قدرت به آن صرف الوجود دارد، آن وقت تكليف دارد آن را اتيان بكند. و در ما نحن فيه شارع ما بين زوال الشمس از دايره نصف النهار و ما بين غروب الشمس آن طبيعى صلاة ظهر و العصر را خواسته است. اين صرف الوجود اين طبيعى را خواسته است و اين زن متمكن است، منتهى آن كسى كه مىتواند وضو بگيرد، غسل كند، طهارت مائيه كند صرف الوجود را با طهارت مائيه خواسته است. صرف الوجود صلاة مع الطهارت المائيه. آن كسى كه نمىتواند ولو لذيق الوقت طهارت مائيه تحصيل كند چونكه يكى از موجبات تيمم ذيق الوقت است.
اگر مكلف نتواند ولو لذيق الوقت او را اتيان بكند مكلف به صرف الوجود صلاة مع التيمم است. خوب آنجاهايى كه زن مىتواند تمام صلاة را با تيمم اتيان بكند ولو قضا واجب نيست چونكه غسل بكند وقت تمام مىشود. چونكه بايد آب را گرم بكند و اينها. ولكن مىتواند صلاة را با تيمم اتيان بكند همهاش را، اين متمكن از صرف الوجود است. مقتضاى ادله اين است، اذا ذالت الشمس وجبت الصلاتاة به اين زن هم واجب است و اما در جايى كه بخواهد با تيمم هم بخواند بعضى صلاة خارج الوقت واقع مىشود. آن هم بواسطه اذا ذالت الشمس وجبت الصلاتان بعد از حكومت حديثى كه من ادرك ان الصلاة فى وقتها فقد ادركها، به ضميمه او دلالت مىكند كه اين مكلف است، صلاة را بايد اتيان بكند. بدان جهت بر اين زن ملتزم مىشويم هم در آن صورتى كه مىتواند صلاة را به تمامها به طهارت تيمميه اتيان كند در وقت بايد اتيان بكند. و اگر يك ركعت را با طهارت تيمميه اتيان مىتواند بكند اتيان بايد بكند. ولكن اگر ترك كرد لعذر او لغير عذر ترك كرد قضا واجب نيست. عصيان كرده است ولكن قضا وجوبى ندارد. لما ذكرنا وجوب قضا آن است. يك كلمهاى مردد بودم از اول هم بگويم يا نگويم؟ ولكن مىخواهم بگويم او را براى اهلش و آن اين است، صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در اول فتوا داد اگر زن بتواند غسل بكند بعد انقطاع حيض و صلاة را به تمام شرايط اختياريه ولو در يك ركعتش درك بكند بايد در وقت همان كار را بكند. ظاهر كلامش عبارت از اين است كه آنى را كه متمكن از او است كه عبارت از اتيان صلاة مع الطهارت المائيه و مع الشرايط الاختياريه مىتواند يك ركعتش را درك كند در ادائش بايد او را در وقت اتيان بكند ولو تركها يجب قضائها. ترك بكند قضائش واجب است. اين كما سيعطى فى باب التيمم انشاء الله. اين ولو نسبت به موضوع القضا همين جور است. زن هم در وقت اگر غسل كند بعد از غسل كردن اتيان آن يك ركعت است در وقت. چونكه من ادرك من الوقت ركعة فقد ادركها. ولكن اگر از اول بداند كه اگر غسل كند و صلاة را با شرايط اختياريه اتيان كند بعضى صلاة در خارج وقت اتيان مىشود. اين را از اول بداند. كه اگر غسل كند و بعد از او صلاة را بخواند با شرايط بعضى صلاة در خارج وقت مىشود. يك ركعتش در صلاة واقع مىشود يا دو ركعتش در وقت واقع مىشود. اين وظيفهاش تيمم است. لما سيعطى فى باب التيمم انشاء الله عند آن وقتى كه مكلف نتوانست تحفظ به وقت بكند يا تحفظ به طهارت مائيه بكند ذيق الوقت مجوز است وظيفه منتقل مىشود به طهارت ترابيه. خود صاحب العروه هم فتوا داده است در آن مسئله. خودش تصريع كرده است كه هر وقت امر داير شد ما بين اينكه اين مكلف وقت را رعايت كند و تمام صلاة را در وقت اتيان بكند ولكن با تيمم يا با طهارت مائيه ولكن بعضى صلاة در خارج وقت واقع مىشود تعين التيمم. تيمم وظيفهاش است. بدان جهت آنجايى كه ذيق را مىداند وظيفهاش تيمم است. ولكن اگر نماز را نخواند آن نماز با تيمم را بايد قضا بكند. چرا؟ چونكه متمكن است از غسل كردن و اتيان يك ركعت در وقت بعد از غسل كردن. ولكن وظيفهاش در غسل آن نيست.
اگر غسل كرد وظيفهاش او است، چونكه غسلش باطل نيست. چونكه ولو مكلف است صلاة را مع التيمم اتيان بكند ولكن اگر غسل بكند عيبى ندارد. چونكه امر به شىء نهى از ضدّ خاص نمىكند يا اصول. امر به شىء نهى از ضدّ خاص نمىكند. غسلش صحيح است. ان الله يحب المتطهرين. غسل خودش طهارت است و خودش هم صحيح است. غسلش كه صحيح شد بعد از غسل كردن متمكن است يك ركعت صلاة را با طهارت اتيان كند.
سؤال؟ عرض مىكنم صاحب العروه خودش تصريع كرده است. دليلم اين است كه اين شخص وقتى كه روايت گفت من ادرك ركعة چونكه فرض كرديم آن كسى كه وقت ذيق است بر او تيمم مشروع است. و شارع هم گفته است من ادرك من الوقت كمن ادركها. يعنى با تيمم در ذيق الوقت يك ركعت را درك كند كافى است. سؤال؟ عرض مىكنم در ما نحن فيه يك وقت اين است كه صاحب العروه در كلامش در عبارت مطلق است. يعنى وظيفه اين زنى كه، اين چيزى كه هست صاحب العروه در ما نحن فيه مىگويد اين زنى كه صلاة را با شرايط اختياريه يك ركعت درك مىكند وظيفهاش در وقت همان است. اين مىگويم. اين درست نيست در اطلاقش. آنجايى كه از اول زن بداند غسل بكند بعضى صلاتش در خارج وقت واقع مىشود. وظيفه او تيمم كردن است. تا تمام صلاة را در وقت درك كند. يعنى اگر امر داير شد ما بين اينكه مكلف تمام وقت را درك كند يا طهارت مائيه را درك كند ايشان و غير ايشان در باب تيمم فتوا دادهاند كه وظيفه منتقل به تيمم مىشود. بايد وقت را مراعات كند. در ما نحن فيه زن اگر غسل كند يك ركعت درك مىكند. غسل نكند، تيمم بكند تمامش را درك مىكند. در اين صورت ايشان اينجا ظاهر عبارتش اين است كه وظيفهاش در وقت غسل كردن و يك ركعت خواندن است. ظاهر عبارتش اين است، اگر نگاه كنيد.
سؤال؟ صلاتى را كه، آن دليل، دليل اضطراى است. ادله اضطراريه سابقا گفتيم ظاهرشان اين است كه نوبت به آنها نمىرسد مگر متمكن نبوده باشى. من ادرك من الصلاة ركعتا يعنى من يدرك الصلاة الاّ ركعتا. يعنى نمىتواند صلاة را درك كند الاّ ركعتا. بدان جهت است كه در اوامر اضطراريه اين قاعده كليه است كه تحفظ بر قدرت اختياريه لازم است، بعد از آمدن تكليف. انسان نمىتواند تعجيز كند كه بدل اضطرارى دارد. نماز نخواند كه خوب عيبى ندارد. من اول وقت نمىخوانم. چرا؟ آخر وقت مىخوانم. يك ركعت مانده. چونكه در حديث دارد من ادرك ركعتا فقد ادركعها. اين متفاها از ادله اضطرايه اين است كه نوبت به آنها نمىرسد الاّ عند الاضطرار. بدان جهت اگر مكلف، اگر زن وقتش ذيق بوده باشد، اگر تيمم بكند تمام صلاة را در وقت اتيان مىكند چونكه بايد صلاة را در تمام وقت اتيان كند. اگر غسل بكند بعضش خارج وقت مىشود. در ما نحن فيه هم بايد اشتراط طهارت مائيهاى كه متمكن از او است ولكن وقت خارج مىشود يا او را مراعات كند يا وقت را كه مستلزم تيمم است. چونكه با اتيان صلاة در وقت نمىتواند غسل كند. همه صلاة را در وقت اتيان بكند. آنجا فتوا دادهاند كه وقت را بايد مقدم بكند و تيمم كند و صلاة را در وقتش اتيان بكند. عرض مىكنم آن فتوا با اين فتوايى كه در اين جا صاحب العروه گفت اگر متمكن از غسل است و ادراك ركعتا است، ادائش هم واجب مىشود يعنى قدا همين جور واجب مىشود. مىگوييم اين فتوا اطلاقش با آن فتوا نمىسازد. اگر نداند كه يك ركعت را درك مىكند احتمال مىدهد كه وقت وسيع است آن عيبى ندارد. غسل بكند نماز بخواند. بعد معلوم بشود كه يك ركعت بيشتر وقت نمانده است محصورى ندارد. چونكه معذور بود. خيال مىكرد كه وقت وسيع است و اما اگر از اول بداند بلكه بترسد كه اگر غسل بكند بعضى الصلاة در خارج وقت واقع مىشود. اينجا از صحيحه زراره هم استفاده كرديم كه فرمود المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت. از اينكه وقت مقدم است دليلش اين است، صحيحه زراره است يعنى وجوهى دارد، يك وجه عمدهاش اين است. المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت فاذا خاف الفوت يعنى فوت وقت. وقت ولو بعضىاش خارج بشود يتيمم يصلى. بدان جهت روى آن قاعده اين زن ولو متمكن از يك غسل بكند، يك ركعت نماز بخواند، غسلش صحيح است. چونكه امر به شيىء نهى از ضدّ خاص نمىكند. غسلش صحيح است و بعد از غسل بايد آن يك ركعت نماز را در وقت بخواند. ولكن از اول بداند بلكه احتمال بدهد غسل بكند بعضى صلاة خارج الوقت واقع مىشود وظيفه اين تيمم است. تيمم كند صلاتش را به تمامها فى الوقت بخواند.
بعله، اگر اين كار را نكرد قضا واجب مىشود. چونكه متمكن بود غسل كند و يك ركعت را در وقت درك كند. اين كه در ظاهر عبارت عروه اين است كه در ادا هم مكلف آن حائض مكلف است به اتيان صلاة اختيارى با طهارت اختياريه ولو يك ركعتش را درك مىكند بقيه را درك نمىكند اين اطلاقش درست نيست. آن وقتى اين همين جور است كه معتقد باشد كه وقت سعه دارد. كما فى مورد الروايت. اما در صورتى كه اعتقاد بر سعه وقت ندارد، مىداند وقت ذيق است يا احتمالش را مىدهد كه خاف فوت الوقت مىشود مقتضاى صحيحه زراره كه تقدم وقت معتبر است وجوهى دارد، يك وجهش اين است كه وقت چرا مقدم است؟ مستفاد از صحيحه زراره اين است كه المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت و اذا خاف الفوت يعنى فوت وقت. ولو بعضىاش، اطلاق دارد. ولو بعضى وقت فوت بشود در اين صورت يتيمم و يصلى. اين حاصل كلام ما بود در اين مسئله.
باقى ماند در اين مسئله يك مطلب ديگرى و آن مطلب ديگر فرمود كه اگر يك ركعت را درك بكند، با غسل بايد قضا كند. ما هم گفتيم. منتهى فرق ما با صاحب العروه اين است كه صاحب العروه فرمود يك ركعت را با تمام شرايط اختياريه در وقت مىتواند درك كند. آن وقت قضا دارد. ما گفتيم نه، يك از صلاة را در وقت اتيان مىكند، مىتواند اتيان كند بعد از غسل ولو بلا شرايط اختياريه. اين فرق ما اين بود فقط. آن وقت كلام واقع مىشود در ركعت كه اين يك ركعت به چه مقدار مىشود؟ به چه چيز يك ركعت گفته مىشود؟ ايشان در عبارت عروه دارد بر اينكه يتحقق الركعه بتمام الذكر من السجدة الثانيه. وقتى كه سجده ثانيه ركعت اولى را ذكر واجبش را گفت ركعت تمام شده است. آن ديگر آن بقاء در آن سجده آن طبيعى ركعت واجبه كه محقق بود واجب شده است در وقت. ولو توجه كرديد اين بقائش بقاء همان سجده ثانيه است ولكن نه، ركعت محقق شده است. صرف وجود ركعت وقتى كه ذكر واجب را تمام كرد، آن طبيعى السجده محقق شده است. آن هم در صورتى است كه ذكر گفتن را ياد نبرده باشد. والاّ اگر يادش برده باشد به مجرد حدوث السجود محقق شده است. آن كسى كه متذكر است كه بايد ذكر ركوع گفته بشود آن وقتى كه ذكر سجود را تمام بكند. و رفع الرأس جزء ركعت نيست. در صورتى كه هنوز در سجده ثانيه بود شمس غروب كرد. ركعت را در وقت درك كرده است. ولو سربلند نكرده است از سجده. ذكر واجب را گفته است. ولكن سر بلند نكرده است. رفع الرأس از ركعت نيست. اين فتواى ايشان است كه مىفرمايد. حتى در باب شكوك كه مىفرمايند شك ما بين دو و سه قبل از اكمال سجدتين، چونكه ركعت ثانيه شك در او صحيح نيست. چونكه بعد از اكمال سجدتين يعنى انسان بعد از شك بايد يقين داشته باشد كه دو ركعت را خوانده است. در آن دو ركعت شك مبطل است. احتمال را در ركعت ثالثه بدهد. اين كه مىگويند بعد اكمال سجدتين يعنى فراغ از سجده ثانيه شك كند. آن هم تمام ركعت شدن ركعت ثانيه به همان است.
اين در مقابل دو تا احتمال است. البته قول نيست. قول مشهور ذكر كرديم. دو تا احتمال است. يك احتمال اين است كه ركعت به همان تمام شدن ركوع بشود. وقتى كه انسان ركوع كرد ولو سجده هنوز اتيان نشده است، ركعت اتيان شده است. چونكه ركعت به من ادرك من الصلاة ركعتا فقد ادركعها ركعة يعنى اى ركوعا. ركوعش را درك كرد. آن صلاة را درك كرده است. اين كه ركعت به معناى ركوع استعمال بشود اين در روايات هست. در روايات صلاة الايات هست كه صلاة الايات عشر ركعات و اربع سجدات. روايات متعدده. ركعت تا ركوع گفته مىشود. و هكذا در رواياتى ديگر ركعت به معناى ركوع استعمال شده است. از آن روايات يك دو تا را مىخوانم براى خدمت شما. يكى در جلد چهارم در باب چهارده از ابواب الركوع حديث دومى است. محمد ابن الحسن باسناده عن سعد، سعد ابن عبد الله عن ابى جعفر عن احمد ابن محمد ابن عيسى. عن على ابن حكم عن ابان ابن عثمان عن منصور ابن هاضم عن ابى عبد الله عليه السلام. قال سألته عن رجل صلى فذكر انّه زاد سجدة. قال لا يعيد الصلاة من سجدتين و يعيدها من ركعة. يعنى من ركوع. ركعت به معنا همان ركوع است. در روايات ثانيه، متنش را مىخوانم رجل شك فلم يدرى سجد سنتين او واحده. نمىداند دو سجده كرده است يا يك؟ فسجد اخرى. چونكه شك دارد در محل يك سجده ديگر كرد. ثم استيقن انه زاد سجدتين. يقين پيدا كرد كه سه تا شد. دو تا كرده بود حين شك. فقال و الله لا تقصد الصلاة بزيادة سجدة. امام قسم مىخورد به خدا قسم يك سجده واحده صلاة را فاحد نمىكند زيادهاش. ولا يعيدها من سجدة. هيچ صلاة اعاده نمىشود از يك سجده. و لا يعيدها من ركعة از ركوع اعاده مىشود. ركعه يعنى ركوع. اين كه در روايات ركعت به معنا ركوع استعمال شده است، پس كسى بگويد من ادرك الصلاة ركعة فقد ادركعا. ادركع يعنى ركوع. بدان جهت ديگر سجدتين حذف مىشود. اينجور مىشود. اين يك احتمال است. ولكن ركعت يك معناى ديگرش همان وظيفهاى است كه مشتمل است على الركوع و السجدتين. منتهى به آن وظيفه ركعت مىگويند لوجود الركوع مىخواهد. چونكه در او ركوع است. اسم ركعت را كه وظيفه صلاتى است كه عبارت از مشتمل است بر قيام و قرائت و انحناء ركوع و سجدتين اسمش را به ركعت مىگويند لوجود الركوع فيه. ولكن ركعت معنايش تمام اين است. اين معنا استعمال شده است، صلاة الصبح مثلا ركعتان. صلاة الظهر اربع ركعتان و هكذا رجل شك بين الثلاث و الاربع به معناى تمام وظيفه است.
اين را بدانيد كلمه ركعت ولو در ركوع استعمال مىشود كما ذكرنا ولكن معناى منصرفىاش و معناى ظاهرىاش معناى دوم است. بدان جهت در اين روايت كه وارد شده است من ادرك من الصلاة ركعتا فقد ادركعها آن منصرف به آن معناى ثانى است. خود ركعت معناى منصرفىاش معناى ثانى است. بدان جهت اگر من اينجور توضيح نمىدانم كه در آن استعمال شده است، شما ركعت مىشنيديد همان منتقل به معناى ثانى بود اين معناى انصرافى هست و در روايات هم به اين معنا بايد حمل بكنيم كه شامل است به ركعتين. خصوصا به قرينه اينكه در روايات معتبره اينجور وارد شده است، من ادركع ركعة فقد ادركعها اين است. لسانش اين است كه فان صلى ركعة من القدات. بعضى روايات من ادرك ركعة فقد، من الصلاة فقد ادركعها. در جلد سوم در باب سى از ابواب المواقيط است. در روايت چهارمى اينجور است كه مرسلهاى است از نبى شهيد در ذكرى نقل كرده است. روى عن النبى قال من ادرك ركعة من الصلاة فقد ادرك الصلاة. گفتيم اين ركعت خودش منصرف است به آن ركعت به معنا ثانى است. خصوصا روايت ديگرى كه آن روايت ديگر من حيث السند هم معتبر است. موثقه عمار است. روايت اولى است در اين باب. آنجا دارد فان صلى ركعة من الصلاة، فان صلى ركعة من القدات يعنى صلاة صبح ثم طلعة الشمس فاليتم تمام بكند و قد جاز صلاته. صلاتش مجزى است. من صلى ركعة. صلى فعل صلى، متباين عرفى همين است. تمام وظيفهاى كه ركعت اولى در مقابل ركعت ثانيه است كه اربع ركعات است. خصوصا به قرينه صلى ظهور تام دارد در معناى ثانى. اما رفع الرأس. رفع الرأس قيام در ركعت... است. چونكه در صلاة ركعت ديگرى هست اين رفع الرأس به جهت اين است كه وظيفه ديگر را تمام كند. اگر سلام است تشهد و سلام بگويد. اگر تمام نيست ركعت اخرى بخواند. خود رفع يكى از اجزاء صلاة نيست. صلاة ركوع و سجود. اما رفع الرأس من السجود نه داخل سجود است نه داخل اجزاء صلاتى است.
چه جور بگويم خدمت شما، گفتيم بقاء در سجده اين مقوم ركعت نيست. طبيعى الركعت محقق شده است. اين بقاء در سجده ثانيه دخلى در تحقق ركعت ندارد. فضلا عن القيام عن السجده. و الحمد الله رب العالمين.
|