جلسه 871

* متن
*

موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:871
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف كلامى دارد و آن كلامش اين است اگر زن بعد از نقاع عن الحيض از وقت صلاة ببيند به مقدار اربع ركعات مانده است. كه آن اربع ركعات به مقدار صلاة العشاء است و صلاة عشا را اتيان مى‏كند و مغرب هم قضا ندارد. چونكه فوت مغرب للحيض است. بما انه فوتش للحيض است قضائى ندارد. بعد مى‏فرمايد الاّ اذا كانت مسافرة. مگر در صورتى كه زن مسافره بوده باشد كه وظيفه‏اش در صلاة العشاء قصر است. در اين جا دارد الاّ اذا كان مسافرة ولو فى مواضع التأخير. يعنى ازن زنى كه مسافر است ولو در مواضع تأخير باشد. كه مسافر مى‏تواند صلاتش را قصر بخواند و مى‏تواند تمام بخواند. مى‏گويد الاّ اذا كان مسافرة ولو فى مواضع التأخير فليس لها الاتمام. نمى‏تواند اتمام بكند. ظاهرش اين است كه هم در مواضع تأخير، و هم در غير مواضع تأخير نمى‏تواند اتمام بكند. ظاهر عبارت اين است. و مى‏دانيد مسافرى كه در مواضع تأخير نيست، اگر بخواهد اتمام بكند بايد قصد اقامه بكند. بدان جهت از اين عبارت ايشان استفاده شده است براى زن مسافره كه چهار ركعت مثلا به نصف شب مانده است يا چهار ركعت به طلوع الفجر باقى مانده است اگر مسافر بوده باشد، در ما نحن فيه نمى‏تواند چهار ركعت را صلاة تمام بخواند. به قصد الاقامه يا اگر در مواضع تأخير است بدون قصد اقامه. بايد صلاة مغرب را بخواند بعد عشا را بخواند. اين ظاهر عبارت عروه است. آنجورى كه فهميده‏اند صحيح هم هست.
آن وقت كلام واقع مى‏شود در اينكه، زنى كه مسافر است و چهار ركعت به غروب شمس باقى مانده است ما ظهرين فرض مى‏كنيم. چهار ركعت به غروب شمس باقى مانده است كه مسافر است زن و وظيفه‏اش قصر است. در ما نحن فيه مى‏تواند در اين وقت چهار ركعت قصد اقامه كند. قصد اقامه بكند صلاة ظهر وقتش منقضى مى‏شود و صلاة عصرش را تماما اتيان كند. عرض كردم ظاهر صاحب العروه و جماعت كثيره عدد من جواز قصد الاقامه است. نمى‏تواند اين زن قصد اقامه بكند. چرا؟ چونكه لقصد الاقامه تفريط مى‏كند صلاتى را كه در وقتش هست لولا قصد الاقامه. در وقتش هست به واسطه قصد الاقامه تفريط مى‏كند آن صلاة. صلاة ظهر را. يك چيز ديگرى بگويم در اصول يادتان هست، كه نهى از معامله موجب فساد معامله نمى‏شود. مثل نهى از عبادت نيست و در ما نحن فيه اين زن مسافره اگر قصد اقامه بكند، قصد اقامه از قبيل معامله است. اين قصد اقامه كردن حرام است ولكن فاسد نمى‏شود از عنوان مسافر خارج مى‏شود. وقتى كه از عنوان مسافر خارج شد وظيفه‏اش صلاة تمام مى‏شود كه صلاة عصر را بايد تمام اتيان كند در اين چهار ركعت. بما انه اين قصد اقامه صحيح است، چونكه نهى در معالمه موجب فساد نيست، اينجور قصد اقامه خودش حرام است. حرمت تكليفى دارد. نه حرمت وضعى. معامله است. از قبيل معامله است. بدان جهت در ما نحن فيه چونكه اگرقصد اقامه بكند صلاة عصر را تمام مى‏خواند بدان جهت در ما نحن فيه چه چيز مى‏شود؟ در ما نحن اين مى‏شود كه تفريط صلاة ظهر كرده است بر خودش كه مى‏توانست صلاة ظهر را بخواند. اين دليلشان است. ولكن اين دليل تماميتى ندارد. والوجه فى ذالك اين است كه تفريط معنايش اين است كه مكلف، مكلف بشود، واجب بشود بر او عملى به آن عمل را ترك كند. و اما خودش را از موضوع آن عمل خارج كند اين تفريط واضح نيست.
مثل اينكه زن طلوع فجر شده است، پا است، حائض نيست. روزه گرفت. وقتى كه روزه گرفت، تا بعد از ظهر روزه‏
گرفت. ديد كه خيلى بيحال است. خودش هم عادتش هم همين روزها مى‏آيد. خودش هم خيلى گرسنه است. ضعف دارد. مى‏تواند روزه بگيرد. يك خرده ضعف دارد. اين گفت بگذارد اين حياط ما خيلى وسيع است بدوم تا اين حيضم بيايد. دويد حيضش آمد. اشكالى ندارد، حرام نيست. چرا؟ چونكه خودش را از موضوع تكليف خارج كرده است. اين تضييع واجب نيست. خودش را از موضوع واجب خارج كرده است. روى اين اساس هم زنى كه مى‏بيند بيشتر از چهار ركعت به غروب الشمس باقى نمانده است خوب مى‏گويد قصد اقامه بكنم يك صلاة عصر بخوانم. روى غرضى كه مى‏خواهد بماند در اين شهر. ده روز بماند. اين اشكال ندارد. خودش را از موضوع خاص اخراج كرده است، اين تفريط نيست. چرا؟ چونكه اين مكلف است به صلاة الظهر. اين زن مكلف است، قبل از قصد صلاة الظهر لا مطلقا. بل معلقا به مادام حوله مسافرا. موضوع همين است. چه جور در صوم مادام كونه طاهرا، اينجا هم مادام كونه در مثال صوم اين هم مادام كونه مسافرا. به قصد اقامه از موضوع خارج كرده است خودش را. اين اشكالى به نظر ما ندارد. اين در كجا اشكال ندارد؟ آنجايى كه زن قبلا تكليف به صلاة ظهر نداشته باشد كه مفروض هم اين است كه زن قبلا حائض بود. تكليف به صلاة الظهر نداشت. مسافر بود ولكن حائض بود. تكليف به صلاة الظهر نداشت تا مادامى كه حيض دارد. آن وقتى كه طاهر شد، در آن وقت چونكه آن وقت واسع است به صلاة الظهر و العصر كشف مى‏كنيم كه از اول مكلف به صرف وجود طبيعى بود. متمكن بود ديگر. از اول مكلف بود. ولكن از اول مكلف بود مادام كونه مسافرا به صلاة الظهر. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست اين مكلف به صلاة الظهر مطلقا نيست معلق به مادام كونه على مسافرا است، بدان جهت در ما نحن فيه به نظر ما اين اشكالى ندارد، ولو احتياط اين است كه قصد اقامه نكند. ولكن مقتضى القاعده اشكالى ندارد. و هكذا كسى كه اصلا حائض نبود. زن طاهره‏اى بود. قبل از ظهر خوابيد. خودش هم مسافر بود، خسته بود. خيلى كار كرده بوده. راه رفته بود، قبل از ظهر خوابيد يك وقت بيدار شد ديد كه به مقدار اربع ركعات مى‏ماند كه شمس غروب كند. نه صلاة ظهر خوانده است نه عصر. الكلام، الكلام. اختصاص به زن هم ندارد. مرد هم همين جور است. مسافر بود قبل از ظهر خوابيد يك وقتى بلند شد ديد كه به مقدار اربع ركعات به غروب شمس مى‏ماند. مسافر است. بخواهد قصد اقامه بكند محصورى ندارد.
اين شخص مكلف به صلاة ظهر بود كه مى‏توانست ظهر را در اول وقت بخواند. مثل اينكه مسافر بود، ميتوانست اول ظهر نماز ظهر و عصرش را هر دو را بخواند. قصر هم مى‏خواند. ديگر مسافر بود. اين نخواند، نخواند تا آخر وقت. در آخر وقت كه به مقدار اربع ركعات آمد گفت قصد اقامه مى‏كنم. كه صلاة ظهرم ساقط بشود، موضوع منقلب بشود. اين اشكال دارد. اين نمى‏تواند. اين تفريط حساب مى‏شود. چونكه قبلا مكلف بود و قبلا هم مى‏توانست اتيان بكند اين تفريط كرده است صلاة را. ولو مكلف بود مادام مسافرا ولكن افرادش را متمكن بود. مادام مسافرا افراد طبيعى را ترك كرد. در آخر هم اگر ترك بكند اين تطبيق مى‏شود. و اما آنى كه در ما نحن فيه فرض شده است اين از اول، مكلف نبود. ولكن افراد طوليه را نمى‏توانست به آنها انصال كند. فقط با آن فرد اخيرى مى‏توانست انتصال كند، آن هم مشروط بود مادام مسافرا. خودش را از موضوع خارج كرد. مثل آن زنى شد كه در اثناء شهر رمضان در اثناء روز بعد از ظهر، خودش را حائض كرد. مثل همان زن مى‏شود. اين تضييع نيست، اخراج از موضوع است. اين عيبى ندارد و معلوم هم شد كه در موارد قصد اقامه اگر قصد اقامه بكند چه قصد اقامه‏اش گفتيم اخراج از موضوع است، عيبى ندارد. چه در آن مواردى كه گفتيم اشكال دارد. آن اشكالش اين است كه متمكن از افراد طوليه بود. على كل تقدير اگر قصد اقامه كرد ديگر مسافر نيست. صلاة عصر را بايد تمام بخواند. چونكه نهى در معامله موجب فساد نيست كما ذكرنا. و قصد الاقامه هم از قبيل معامله است. قصد قربت معتبر نيست. عبادت نيست در قصد اقامه كه انسان بايد قصد اقامه را لالله اتيان بكند تا صحيح بشود. از قبيل معامله است و نهى در معامله موجب فساد نيست. اين نسبت به آن كسى كه بخواهد قصد اقامه بكند. ولو ما عرض مى‏كنيم كه اين به حسب موازين علمى همين جور است. بر فقيه فتوا دادن واجب نيست احتياط مى‏كنيم. غرض اين است كه اينجور هم نيست. اينكه بعضى فهول از آن كسانى كه عاصرناهم رضوان الله عليهم احتياط كرده‏اند در اينجا كه نمى‏تواند اتمام بكند على الاحوط اين سرّش اين است كه اخراج از موضوع است.
سؤال؟ ولكن معلقا، مادام كونه مسافرا، مثل اينكه قبل از اينكه بدود اين زن مكلف به صوم بود يا نبود؟ از اول مكلف بود زن. و مى‏توانست انتصال كند. او را اشكال كرديم. سؤال؟ ولكن مادام مسافرا. آنجا هم از اول كه مى‏توانست افراد طوليه را بياورد آنجا هم مادام مسافرا متعلق بود. چونكه مادام مسافرنش زمان طويل بود مى‏توانست افرادش را اتيان كند. الان آن افراد را اتيان نكرده است، در آخر وقت هم بگويد قصد اقامه مى‏كنم تفريط است. چونكه وقت ندارد ديگر صلاة ظهر. و اما آنى كه قبلا تكليف نداشت، نائم بود. يا تكليف داشت ولكن نمى‏توانست افراد را اتيان بكند. چونكه حائض بود. اين شخص مادام مسافرا مكلف به صلاة ظهر بود، و خودش را از موضوع خارج كرد، مثل آنى زنى كه در حياط مى‏دود در ماه رمضان. در ذهنتان باشد. گذشتيم اين را.
اما در مواضع تأخير. اما در اما مواضع تأخير اين هم كه مى‏گوييم احتياط مى‏كرديم، چونكه صلاة يك اهميتى دارد روى آن حساب است. والاّ على القاعده جايز است. عرض كرديم بر اينكه و اما اگر در مواضع تأخير بوده باشد. قصد اقامه ندارد، در حرم امام حسين سلام الله عليه. سه روز ديگر مى‏رود. يا فردا مى‏رود، مسافر است. چهار ركعت به غروب شمس باقى مانده است در اين مواضع تأخيير نمى‏تواند صلاة را تمام بخواند. ولو مسافر است. مسافر مخير است نمى‏تواند. چرا؟ چونكه در واجبات تأخيريه اگر ملاحظه بفرماييد التزام بر اين است و بر همين هم بنا گذاشتيم در واجبات تخيرى تكليف، تكليف واحد است. شارع يك وجوب جعل مى‏كند. و آن يك وجوب متعلقش جامع است ولو جامع انتزاعى كه منطبق بر دو شى‏ء بر ابدال مى‏شود. منطبق بر دو شى‏ء يا سه شى‏ء مى‏شود. اينجا هم اين زن مكلف است به صلاة الظهر و مكلف است به صلاة العصر. چونكه متعلق اين وجوبد احدهما است. قصر عن الطواف متعلق وجوب صلاة العصر هم احدهما است. هر دو تا را مى‏تواند انتصال كند. وقتى كه هر دو تا را مى‏تواند انتصال بكند اگر اين بخواهد صلاة العصر را تمام اتيان كند كه غروب شمس مى‏شود، بگويد مخير هستم اين صلاتش محكوم به بطلان است. صلاة عصرش هم باطل است. و الوجه فى ذالك، ما ذكرنا كه صلاة العصر مشروط است صحتش بعد از ظهر واقع بشود. از شرايط صلاة صحت العصر در حال تمكن، و در حال عدم العذر اين است كه بعد از ظهر بايد واقع بشود و اين زن مى‏تواند اين شرط را محافظت كند. چونكه احدهما واجب است. صلاة ظهر را قصدا بخواند، صلاة تمام را هم قصدا. عصر را هم قصدا بخواند، هر دو صحيح مى‏شود. و اما با تمكن از اتيان صلاة الظهر، ظهر را ترك كند عصر را تماما شروع كند از اول باطل است. چرا؟ چونكه شرط ندارد. نه به جهت اينكه تفريط صلاة العصر است. نه به جهت اين است كه امر به صلاة الظهر يقتض النهى عن صلاة عصر تماما. اينها نيست اين خيالات. آنى كه موجب مى‏شود صلاة العصر باطل بشود، چونكه شرط ندارد. مثل اينكه طهارت ندارد. يكى از شرايط اين است كه بعد از ظهر واقع بشود. منتهى فرق اين با وضو اين است كه او طهارت شرطيتش مطلق است، ولكن شرطيت وقوع بعد صلاة الظهر شرطيت ذكريه و اختياريه است كه اگر غفلت بكند يا فرض كنيد متمكن نشود ساقط مى‏شود. متمكن نشود مثل اينكه حاضر بود، يك وقتى ملتفت شد به صلاة كه صلاة ظهر و عصر را نخوانده است كه چهار ركعت مانده است به غروب. اينجا نمى‏شود ظهر را اتيان بكند. ظهر را نمى‏تواند. چونكه روايت فرمود بر اينكه اين چهار ركعت مختص به صلاة العصر است. چونكه مختص به صلاة العصر است، روايت فرمود متمكن از شرط نيست. از شرطيت ساقط مى‏شود. يا غافل بشود حديث لا تعاد شرطيت را القا مى‏كند. مفروض اين است كه اين مى‏داند ظهر و عصر را نخوانده است در مواضع تأخير است. شرطيت اينكه مواضع العصر بعد صلاة الظهر واقع بشود اين شرطيت سر جايش هست، مقتضاى ادله الاّ انّها قبل هذه كه معنا كرديم كه عصر بايد بعد از ظهر واقع بشود مقتضاى آن ادله اين است كه صلاة ظهر را قصر بخواند يا در صلاة مغرب و عشا هم همين جور است. الاّ انّ هذه قبل هذه. در عشا هم همين جور است. وقتى كه از عشا مى‏تواند يك ركعت درك كند، ادله انّ هذه قبل هذه مى‏گويد شرط صلاة عشا اين است كه بعد المغرب واقع بشود. بايد مغرب را بخواند. اين مسئله تفريط نيست. اين مسئله، مسئله بطلان صلاة است لفقد شرطه. بدان جهت تحفظا لشرطه بايد ظهر را و مغرب را بخواند، تمام نخواند و تكليف به تمام هم كه تعيينى نيست، تخييرى است يعنى جامع واجب است. آن جامع و اين جامع را قادر است. چونكه يك فردش را قادر است از هر دو تا. و صلاة العصر مشروط است بوقوعه بعد از ظهر. از اينجا معلوم شد كه فرق ما بين قصد اقامه در آن مسئله در فرض سابق و تمام اتيان كردن در فرض مواضع تخيير فرقش اين است. آنجا اگر قصد اقامه كرد صلاتش صحيح مى‏شود. اينجا اگر نه، اختيار كرد صلاة تمام را باطل مى‏شود. چرا؟ چونكه شرط صحت ندارد، كما ذكرنا. گذشتيم اين مسئله را.
اين مسئله مى‏ماند در عروه كه زن هوا غير بود. ابر بود. اعتقاد كرد بعد حصول الطهر، بعد از اينكه طهرش حاصل شد و طهارت تحصيل كرد خيال كرد كه وقت خيلى وسيع است. هم مى‏تواند صلاة ظهر را بخواند هم عصر را بخواند. صلاة ظهرش را به طريق متعارف خواند، خودش هم احتياط كرد بالعجله خواند. وقتى كه صلاة ظهر را تمام كرد السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ابر رفت. ابر رفت نگاه كرد ديد كه قرص شمس هم رفته است. قرص شمس رفت. غروب كرد. اعتقاد كرده بود سعة الوقت، فتبين ذيق الوقت. درست توجه كنيد، در ما نحن فيه كشف شد كه اين مكلف فقط به صلاة عصر بود. چونكه صلاة ظهر وقتش تمام شده بود. چونكه مكلف به صلاة عصر بود، صلاة عصر را نياورد. چونكه ظهر آورد. عصر را نياورد. بايد قضائها. صلاة عصر را بايد قضا كند. چونكه فوت شده است. واجب بود اتيان نكرده است. اين صلاة ظهر كه خوانده است اين هم كه قضا ندارد، اين هم باطل است. صلاة ظهر هم باطل است. چرا؟ چونكه در وقت مختص عصر واقع شده است. مكلف به صلاة عصر بود. در وقت مختص واقع شده است. صلاة ظهر باطل است. قضا ندارد. چونكه فوتش من حيض است. صلاة ظهر را نمى‏توانست بياورد. چونكه در آن وقت هنوز حيض داشت. بدان جهت وقت ذيق بود، ديگر فقط ملتفت باشيد، اينكه قضاها ضميرش را مفرد گذاشته است كه فقط صلاة عصر را قضا مى‏كند چونكه فاسد است، او را بايد قضا كند و تكليف به او داشت. اما صلاة ظهر نه اينكه صحيح است. صلاة ظهر هم فاسد است. چونكه در وقت مختص واقع شده است. ولكن قضا ندارد. چونكه فوت او للحيض بوده است. دع الصلاة ايام اقرائك. او خارج كرده بود اين را. گذشتيم بعد مسئله ديگرى را ايشان مى‏فرمايد. فرض ديگر اين است كه ظن الذيق. خيال كرد كه هوا تاريك شده بود، خيال كرد كه بيشتر از چهار دقيقه به غروب شمس باقى نمانده است. بدان جهت صلاة عصرش را، غسلش بعد از طهارتش صلاد عصرش را خواند. وقتى كه صلاة عصرش را خواند، ابر رفت ديد هنوز آفتاب هست. وقت وسيع بوده است. اعتقد الذيق فبان السعه. معلوم شد كه سعه است. آن صلاة عصرى را كه خوانده است، آن صلاة صحيح است. چرا؟ چونكه ولو شرط صلاة العصر اين است كه بعد صلاة ظهر واقع بشود. ولكن عرض كردم شرطيت، شرطيت اختياريه ذكريه است. اين اعتقاد داشت كه مكلف به صلاة الظهر نيست. چونكه اين جور غافل بود حديث لا تعاد مى‏گويد اعاده نكن صلاة عصر را. صلاة عصر صحيح است. چونكه شرطيت وقوع صلاة العصر بعد الظهر ولو اين شرط ترك شده است، ولكن تركش لعذر بود. اعتقاد ذيق داشت و حديث لا تعاد آن شرايط را در حال غفلت و عذر و اجزاء متروكه را القا مى‏كند الاّ در پنج موردى كه عرض كرده‏ايم.
بدان جهت در ما نحن فيه اين شرطيت، صلاة عصرش صحيح است. چونكه صلاة عصر را در وقتش خوانده است قبل غروب الشمس آن تقدم ظهر هم شرطيت نداشت القا شده بود به حديث لا تعاد. بعد از همان وقتى كه بعد از آن ظهر را اداء مى‏خواند. ظهر را اداء مى‏خواند. ولو چهار ركعت مانده است شمس غروب كند. در اين وقت ظهر را مى‏خواند. چونكه ادله‏اى كه گفته است اذا ذالت الشمس وجبت الصلاة ثم ان طبع فى وقت منهما فى وقت الشمس مقتضايش اين است كه قبل غروب شمس وقت ظهر هم هست. آنجايى كه زن يا مرد مكلف به صلاة ظهر و عصر هر دو تا بشود، مكلف بشود به صلاة ظهر و عصر و عذرى نداشته باشد آنجا گفتيم كه اگر مكلف به هر دو تا است و عذرى ندارد آن چهار ركعت اخيرى مختص به عصر است. ظهر بخواند باطل است. اينجا مكلف به صلاتين نيست. چونكه عصرش را خوانده است. چونكه عصرش را خوانده است، اطلاق اين كه ثم ان تضى وقت منهما حتى تقرب الشمس مى‏گويد صلاة ظهرم صحيح است و به عبارت واضحه مختصره وقت اختصاصى در اين فرض نيست. وقتى اختصاصى براى عصر در اين وقت نيست. چرا؟ چونكه مكلف به صلاتين نيست. آنجايى كه مكلف به صلاة العصر بوده باشد آنجا آن چهار ركعت اخيرى وقت مختص به صلاة العصر است، كما هو مفاد الروايت. اين هم اين مسئله. بعد ايشان قدس الله نفسه الشريف صاحب العروه مسئله ديگرى را بيان مى‏فرمايد. مى‏فرمايد شخصى زن طاهر شد، زن يا غير زن. فرقى نمى‏كند. هر مكلفى نماز نخوانده بود. يك وقتى مى‏خواست نماز بخواند كه ديد چهار ركعت بيشتر به غروب شمس باقى نمانده است. ظهر و عصر را نخوانده است. فقط به مقدار يك صلاة وقت دارد. عن عذر نخوانده بود، عن لا غير عذر نخوانده بود، چهار ركعت مانده است و وقتى كه چهار ركعت مانده است خودش هم در قبله مشتبه است. در جايى است، در بيابان است، هوا هم ابر است، نمى‏داند كه قبله كدام ور است. يمين است، يسار است، آن جلوش است، پشت سرش است؟ نمى‏داند. قبله هم در جهات اربعه مشتبه است. ايشان در عروه فتوا مى‏دهد اين سيد يزدى، اين شخص وظيفه‏اش اين است كه آن يك نماز را به يكى از اين چهار طرف بخواند. وظيفه‏اش اين است. بعد مى‏فرمايد كه اگر متمكن از دو صلاة شد. اگر مقدار دو صلاة باقى مانده بود. دو صلاة را مى‏خواند. ظاهرش عبارت از اين است كه، اگر مقدار دو صلاة باقى مانده است معنايش عبارت از اين است كه همان صلاتى را كه خوانده است، عصرش را فقط نخوانده بود. آن عصر را كه به يك طرف خواند به طرف ديگر او را تكرار كند. چونكه دو تا نماز مى‏تواند اتيان بكند. ظاهر عبارتش پيش بعضى‏ها اين است و ما مى‏گوييم در اين عبارت چيست؟ اما اينكه يك نماز بايد بخواند، چونكه در بابى كه قبله مشتبه شد ما بين جهاتى او جهات اربعه، دو تا مسلك است. يك مسلك اين است كه قبله از شرطيت ساقط نمى‏شود. قبله شرط است. وقتى كه قبله شرط شد، اين مكلف متمكن است از صلاة الى القبله.
در جايى كه قبله مشتبه بشود بين الجهات چونكه مقدار يك نماز الى غروب الشمس باقى مانده است انسان مى‏تواند صلاة را الى القبله بخواند. تمكن دارد. فقط احراز را تمكن ندارد. چونكه اگر بخواهد احراز بكند بايد به چهار طرف نماز بخواند و اما اگر مى‏دانست قبله كدام طرف است، مى‏خواند. الان مى‏تواند بخواند صلاة الى القبله. نمى‏تواند احراز بكند. ممكن است آن طرفى كه نماز مى‏خواند قبله بشود. منتهى نمى‏تواند احراز كند كه الى القبله است. فرق است ما بين عدم تمكن الى القبله و عدم التمكن على احراز القبله. احراز الصلاة الى القبله. در اينجا دو تا مسلك است. بعضى‏ها گفته‏اند كه قبله از شرطيت ساقط نمى‏شود. چونكه ساقط نشد علم اجمالى دارد يا به اين طرف نماز واجب است يا به آن طرف يا به آن طرف يا به اين طرف. چونكه قبله يكى از اين چهار طرف است. علم اجمالى دارد، مقتضاى علم اجمالى اين است كه به هر چهار طرف بخواند. خوب اين چهار طرف را خواندن كه تغيير مى‏كنند متمكن نيست. در اصول هم گفتيد وقتى كه موافقت قطعيه متمكن نشد نوبت به موافقت احتماليه مى‏رسد. مخالفت قطعيه جايز نيست. بدان جهت بايد به يك طرف بخواند. بدان جهت موافقت احتماليه واجب مى‏شود. بعد اگر به مقدار دو صلاة وقت دارد كه صلاة عصرش فقط مانده است، ظهرش را خوانده است. به مقدار دو صلاة وقت دارد، ايشان عبارتش اين جور مى‏شود كه به هر دو طرف بخواند. يك چهار ركعتى به عنوان صلاة العصر آن طرف بخواند، او را تكرار كند صلاة عصر را به آن طرف ديگر كه اين مى‏شود موافقت احتماليه قويه. اينجور مى‏شود. خوب آن وقت اشكالش اين مى‏شود كه، در اصول اينجور شده است كه وقتى كه موافقت قطعيه ممكن نشد نوبت به موافقت احتماليه مى‏شود. ديگر موافقت احتماليه قويه با غير قويه فرقى ندارد. يعنى موافقت احتمال قوى كه هر مقدار متمكن بشود از اطراف العلم بخواهد واجب بشود اتيان بشود، عقل به او راهى ندارد. عقل مى‏گويد مخالفت قطعيه تكليف جايز نيست و موافقت قطعيه بايد بكنيم و موافقت قطعيه كه ممكن نشد نوبت مى‏رسد به موافقت احتماليه، و او هم به يكى حاصل مى‏شود. يك قول اين است. قول ديگر اين است كه نه، اصلا وقتى كه قبله مشتبه بين الجهات شد، قبله از شرطيت مى‏افتد. قبله اصلا شرط نيست. چونكه در صحيحه زراره دارد، زراره و محمد ابن مسلم دارد بر اينكه در آن صحيحه اينجور دارد بر اينكه در جلد سوم باب هشتم از ابواب القبله و باسناده الصدوق عن زراره و محمد ابن مسلم. سند صدوق به زراره و محمد ابن مسلم صحيح است. سندش به محمد ابن مسلم تنها ضعيف است. به زراره و محمد ابن مسلم سندش صحيح است عن ابى جعفر عليه السلام انّه قال يجزى المتحيد ابدا عين ما توجه.آن كسى كه متحيد در قبله است به هر طرف مى‏تواند نماز بخواند. مشهور به اين فتوا نداده‏اند. اين مشهور فتوا نداده‏اند به اين. مشهور گفته‏اند به چهار طرف نماز بخواند. روايت مرسله هم دارد آن روايت مرسله اين است كه آن كسى كه لا يعرف عين الوجه القبله يصلى الى اربع جهات. به چهار طرف نماز مى‏خواند.
غرض اين است كه اگر گفتيم از شرطيت افتاده است تكرار ديگر لازم نيست. چونكه قبله شرطيت ندارد كه، به هر طرف مى‏خواهى نماز بخوان، اين هم يكى را خوانده است. ولو وقت دارد تكرار كند، تكرار لزومى ندارد. وجهى ندارد در اين صورت. بنا به عدم سقوط شرطيت موافقت احتماليه قويه مى‏شد. ولكن بناء على سقوط الشرطيه وجهى ندارد. مسئله ناقص ماند انشاء الله بعد.