جلسه 873

* متن
*

موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:873
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1373
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف بعد از مباحث الحيض فصلى را عنوان مى‏كند اين فصل فى دم الاستحاضه است. و قبل از شروع به مسائل الاستحاضه در آن فصل قبل از شروع فى المسائل سه مطلب را ذكر مى‏فرمايد. المطلب الاول اين است كما اينكه در حدوث الحيض و بقاء الحيض ايشان ذكر فرمود اگر دم الحيض در فضاء رحم زن بيايد، ولكن از آن فضاء هنوز به خارج، خارج نشده است. به ظاهر الفرج ولو يك قطره‏اى، ولو يك نقطه‏اى خارج نشده است. دم هنوز در فضاء الفرج است. آنجا فرمود اين متيقن از حدوث الحيض نيست. حدوث الحيض آن وقتى متيقن است كه دم خارج فرج بيايد ولو به مقدار نقطه‏اى. ولكن در بقاء الحيض كه دم الحيض باقى است و زن در حيضش باقى است خروج از فرج معتبر نيست. تا مادامى كه زن با خود پنبه برمى‏دارد و مى‏بيند پنبه آلوده است ولو نقطه‏اى به آن پنبه كه داخل فضاء الفرج است رسيده حيضش باقى است. روايات استبراء داشتيم كه دلالت مى‏كرد بر اين معنا. پس اگر دم الحيض خارج بشود ولو به مقدار نقطه‏اى از فضاء الفرج به خارج الفجر حيض حادث مى‏شود و در بقاء الحيض اين خروج معتبر نيست. وجود دم در فضاء الفرج كافى است.
اما در جايى كه از اول اصلا از فضاء فرج خارج نشد. دم هست، زن حس مى‏كند از حالش ولكن چيزى هنوز بيرون نيامده است. اينكه شروع حيض زن شده است اشكال فرمود. فرمود تا مادامى كه خارج نشده است حيض زن شروع بشود مشكل است. ولكن احتياط واجب كرد. احتياط واجب اين است كه در همان حال هم احكام حيض را بار بكند. ما هم عرض كرديم كه نه، احكام حيض بار نمى‏شود. آنجا اينجور بود مى‏فرمايد آنى كه در حدوث الحيض و در بقاء الحيض گفتيم در حدوث دم الاستحاضه و در بقاء دم الاستحاضه آن مطلب مى‏آيد. يعنى اگر دم الاستحاضه از فضاء الفرج ولو به مقدار نقطه‏اى خارج بشود اين قطعا استحاضه شروع شده است و در بقاء استحاضه هم بود دم استحاضه در فضاء فرج كافى است. پنبه بردارد آلوده مى‏شود. ولكن اگر پنبه نگذارد در ظاهر چيزى نيست. در بقاء استحاضه كافى است. و اما اگر در حدوث استحاضه دم فقط در فضا باشد و نقطه‏اى هم خارج نشده باشد، ولو زن مى‏داند كه پنبه داخل كند آلوده مى‏شود پنبه. مادامى كه خارج نشده است در فضا هست در تحقق استحاضه اشكال است، همان احتياط وجوبى را هم اينجا كرده است و احوط اين است كه احكام استحاضه جارى مى‏شود. پس دم الحيض حدوثا و بقاء چه طور بود، دم استحاضه هم حدوثا و بقاء همين جوراست در آن فرد متيقن و در آن فردى كه احتياط واجب است. اين مطلب اول است كه ايشان در اين فصل فرموده است. ما فعلا كلاممان در اين مطلب اول است. آيا اين دو باب يكى است؟ يا اين دو باب يكى نيست؟
عرض كرديم در باب الحيض در بقاء الحيض دم فقط در فضاء فرج باقى بماند در بقاء حيض كافى است، بلا شبهة و به اين معنا دلالت مى‏كرد رواياتى كه در استبراء زن آن وقتى كه احتمال مى‏دهد دم حيضش قطع شده است. رواياتيكه در استبراء زن وارد شده بود. كه امام عليه السلام فرمود پنبه‏اى را با خودش برمى‏دارد يعنى پنبه را داخل مى‏كند به آن فرجش كه مى‏رسد به فضاء فرج. صبر مى‏كند اگر اين پنبه را درآورد ولو رأس، نقطه‏اى، حتى... دم در آن بوده باشد پاك نشده است. حيضش باقى است. اين روايات دلالت كرد كه بقاء الدم در فضاء الفرج موجب بقاء الحيض است. و اما در
اين كه حاضة المرئه، مرئه حائض شد گفته اين صدق نمى‏كند. حاضة المرئه الاّ در صورتى كه خارج بشود ولو يك نقطه‏اى. چرا؟ چونكه موضوع روايات المرئه ترَ الدم است. ترى ظاهرش اين است كه خارج شده است دم. روايات دو دسته بود، المرئة ترَ الدم، المرئة رأة الدم حاضة المرئه. آن رأ صدق نمى‏كند. حاضة هم صدقش معلوم نبود كه حائض صدق كند به اين. كه هنوز خارج نشده است. بدان جهت در ما نحن فيه اينجور گفتيم، خطاباتى كه داريم وقتى كه وقت نماز رسيد، نماز واجب مى‏شود در مكلفين. اذا ذالت الشمس وجبت الصلاة بر كل مكلفين مقتضاى آنها اين است كه حتى دليل نداشتيم كه حائض صلاة ندارد. مى‏گفتيم حائض هم نماز بخواند. مكلف است به همان نماز و هكذا رواياتى كه داريم دخول در مساجد مستحب است، قبور مكث در آنها عبادت مستحب است اينها اطلاق دارد. نسبت به همه مكلفين. آن مقدارى كه از اين عمومات و اطلاقات رفعيت كرديم، آن مخصص منفصل است. آنجايى است كه صدق حيض محرز بشود كه خروج دم در خارج است و در جايى كه مخصص اجمال داشته باشد در مورد اجمال، ايها الاصولين، تمسك مى‏شود به اطلاق مطلقات. چونكه مخصص منفصل است. و به اطلاق مطلقات رفع اجمال مى‏شود. گفته مى‏شود حكم مطلقات در مورد آن شك جارى است. علاوه بر اين يك چيزى هم گفتيم اگر يادتان بوده باشد. گفتيم روايتى كه موثقه بود و وارد شده بود در حق زنى كه در اثناء نماز گمان كرد كه حائض شد. امام عليه السلام فرمود غصه ندارد، دستش را آن تو بكند. يعنى زير آن تومانش، نه اينكه در فرجش بكند. و آن موضع را مس كند. تمسّ الموضع. اين تمس الموضع نه اين كه ادخل اسبعه فى فرجها. تمس الموضع. موضع را مس مى‏كند يعنى ظاهر فرج را دست مى‏زند. ديد اگر خشك است چيزى نيست، هنوز چيزى نيامده است، نمازش را تمام كند. از آن روايت مباركه هم فهميديم كه در حدوث حيض خروج معتبر است. مجرد بود الدم در فضاء الفرج كافى نيست. اين روايت هم نبود به اطلاقات تمسك مى‏كرديم، رفع اجمال مى‏كرديم. اين نسبت به حيض. حيض حسابش پاك است.
ام الاستحاضه. مشهور فرموده‏اند همان حرف را كه اگر دم استحاضه در فضاء فرج باشد خارج نشده باشد، شك مى‏كنيم استحاضه صادق است يا صادق نيست؟ پس همان ادله‏اى كه براى دلالت كرده است محدث بالاصغر يا محدث بالاكبر اگر غسل كرد تا مادامى كه اگر وضو گرفته است، محدث بالاكبر بود مادامى كه از نواقض خارج نشده است، نواقض ادله حاصره گذشت. نوم، بول، غايط، ريح و امثال ذالك خارج نشده است، با همان وضو مى‏تواند نماز بخواند يا كسى كه غسل كرده است مادامى كه حدث صادر نشده است يعنى نواقض الوضو، صادر نشده است مى‏تواند با آن غسل نماز بخواند. اينجا هم كه اين زن مثلا وضو داشت، وضو گرفت، نماز ظهرش را خواند، دم در فضاء فرجش خارج نشده است مقتضاى آن ادله اين است كه نماز دوم را هم با اين ادله بخواند. چونكه بول نكرده است، غايط نكرده است. آن مقدار رفعيت كرديم كه دم استحاضه بيرون مى‏آيد. دم اگر استحاضه بيرون بيايد از اين اطلاق بايد رفعيت كنيم. و هكذا در جايى كه غسل كرده باشد. مقتضاى اطلاقات اين است كه در حدوث الاستحاضه دم استحاضه خارج بيايد ولو به رأس ابرق. و اما در بقاء مثل بقاء الحيض است. در بقاء چونكه رواياتى كه وارد است، خواهيم گفت انشاء الله روايات متعدده، زن مستحاضه با خود كرسف برمى‏دارد. كرسف يعنى پنبه. با خودش پنبه برمى‏دارد. اگر دم به پنبه رسيد قليله شد، حكم قليله، متوسطه شد حكم متوسطه، كثيره شد، حكم كثيره. آن قليله كه خارج نمى‏شود. ربما قليله خارج نمى‏شود همان در فضاء فرج است. بدان جهت رواياتى كه وارد شده است، مستحاضه قليله را كه بايد پنبه را آلوده كرد ولو به مقدار نقطه بايد وضو بگيرد لكل صلاة دلالت مى‏كند بر بقاء استحاضه او معتبر است. اين حرفى است كه اصحاب مشهور اصحاب فرموده‏اند و اينجور گفته‏اند. به نظر قاصر ما اين حرف درست نيست. فرق است ما بين استحاضه و ما بين حيض. حيض همين جور است كه گفتيم. اما استحاضه در او بايد تفسير داد. مى‏دانيد زن، زن حائض است. ولكن اين دمى را كه با حيضش عادتش كه منقضى شد دمش مستمر بود. دم قطع نشد. و مى‏داند هم كه تا ده روز قطع نمى‏شود. بعد فى ما بعد معلوم شد كه ده روز را گذشت. ايام عادت تمام شد. ولكن ديد دم هست. دم كجا هست؟ فقط در فضاء فرج. چونكه نقاع را بايد احراز كند. پنبه برداشت ديد آلوده است. ايام عادتش تمام شد، ايام استظهارش هم تمام شد. تا ده روز هم استظهار مى‏كرد. گفتيم عيبى ندارد. باز روز يازدهم پنبه گذاشت ديد همين جور است. اين وظيفه‏اش چيست؟ روايات چه گفته‏اند؟ روايات گفته‏اند كه اگر دم حيض منقطع نشد بعد ايام عادتها و بعد ايام استظهارها آن چيزى كه هست تعمل به اعمال المستحاضه. خوب آن روايات فرمود كه دم حيض منقطع نشد. دم حيض به چه چيز منقطع نمى‏شود؟ به اين مى‏شود كه پنبه بردارد مى‏بيند همين جور هست. چونكه انقطاع حيض به همين است ديگر. اين لم ينقطع حكمش اين است كه بعد از ايام عادت و ايام استظهار، اعمال استحاضه را بكند. اين مقتضاى روايات است.
مقتضاى روايات است كه ولو عدم انقطاع به اين است كه پنبه‏اى را كه مى‏گذارد باز آلوده مى‏شود. مقتضاى اين روايات اين است، يعنى مقتضاى بعضى روايات اين است كه پنبه را مى‏گذارد باز هم آلوده مى‏شود. يك دو تا از اين روايات را مى‏خوانم. در باب يك از ابواب الاستحاضه، موثقه زراره است، روايت نهمى و باسناد الشيخ عن حسين ابن سعيد اهوازى از كتاب حسين ابن سعيد اهوازى نقل مى‏كند عن محمد ابن خالد اشعرى كه معتبر است. نجاشى قدس الله نفسه الشريف فرموده است در حقش كه قريب الامر است. عن ابن بكير عن زراره، عن ابى جعفر قال سألته عن لاتامر تقعد و عدد ايامها كيف تصنع؟ چكار بكند، ايام عادتش گذشت. قال تستظهر بيوم او يومين. استظهار بكند يك روز، دو روز را. ثم هى مستحاضة. بعد از او مستحاضه است. آن يوم و يومين را كه استظهار مى‏كند در اين است كه پنبه كه مى‏گذارد دم دارد. دم دارد استظهار مى‏كند. يعنى صلاتش را ترك مى‏كند. ثم هى مستحاضة فتغتسل، غسل حيض را مى‏كند و تستوسق من نفسها، آنجا را مى‏بندد كه دم اگر آمد آلوده نشود و تصلى كل صلاة بوضوء ما لم يسقب الدم. مادامى كه آن كرسفى كه را خواهيم گفت او را سقب نكند. سوراخ نكند. مادامى كه سوراخ نكرده است يك وضو مى‏گيرد. يا نفوذ نكرده است يك وضو مى‏گيرد. مادامى كه در آن نرفته است يك وضو مى‏گيرد. وقتى كه اينجور شد، خوب اين مى‏شود مستحاضه، حادث شد ديگر. قبلا حائض بود اين اول استحاضه همين است. يك وضو مى‏گيرد مادامى كه دم لم يسقب سقب نكرده است. بدان جهت ملتزم مى‏شويم اگر زن حائض بود و بعد از حيض، دم حيض منقطع نشد ولكن در فضاء فرج ولو به دم فرج نيايد، خارج فرج نيايد. در فضاء فرج بوده باشد اين مستحاضه حادث شده است. در حدوثش خروج معتبر نيست. و اما اگر دم حيض قطع شد. بعد دم حادث شد. يا دم قبل از ايام حيض حادث شد كه محكوم به حيض نيست آن دم، محكوم به استحاضه است، در آنجا بعله به خروج معتبر است. بايد خارج بشود مجرد داخل او را دليل نداريم، چونكه آن مقدارى كه دليل داريم استحاضه حادث مى‏شود ولو در فضاء فرج بوده باشد او در اين صورت است. و اما در آن صورتى كه دم حيض منقطع بشود، ثم الاستحاضه، يا اول بخواهد استحاضه بشود خروج دم معتبر است. قبل از خروج شك داريم، رجوع به اطلاقات مى‏كنيم. الهم ان لا يدعى مدعن، بر اينكه احتمال فرقى است ما بين حدوث و آن حدوث. آن به عهده مدعى است. دعوايش هست ولكن تصديق نداريم اين را. مقتضى الادله اين است كه اين صورت حدوث الحيض است و غير اين صورت كه دم منقطع شده است، دم الحيض. ثم استحاضه است يا هنوز حائض نشده است ذات العادت است، قبل از ايام عادت دم ديده است، دم هم به اوصاف استحاضه است كه تقدم الدم و تأخر الدم يعنى تأخر العاده و تقدم العاده نيست آنجاها تا مادامى كه خارج نشود حكم به استحاضه نمى‏شود.
مى‏دانيد نتيجه چه مى‏شود؟ نتيجه اين مى‏شود كه اگر بعد از انقضاء ايام الحيض دم اصفر فقط در فضاء فرج بود. هيچ خارج نشدم. مقتضى ما ذكرنا بايد به استحاضه عمل كند. اين مستحاضه است. و گمان نمى‏كنم كه كسى بتواند اين حرف را در اين موارد بگويد نه استحاضه حادث نشده است. بدان جهت اين مطلب اولى بود كه صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف فرموده بود و ام المطلب الثانى.
مطلب ثانى اوصاف الاستحاضه است. اوصاف دمى كه آن اوصاف بوده باشد، در مورد شك حكم مى‏شود استحاضه بوده باشد، يعنى دم الحيض با آن اوصاف از دم استحاضه جدا مى‏شود، ايشان همين جور مى‏شمارد. صفرة را اصفر مى‏شود و بارد مى‏شود، سرد مى‏شود. مثل خون حيض خون گرم نمى‏شود. خودش هم رقيق است. غليظ نيست مثل دم الحيض. بعد اينكه دم استحاضه هم كه خارج مى‏آيد خروجش مثل دم الحيض نيست. دم حيض وقتى كه خارج مى‏شود به قعودة خارج مى‏شود كه از او تعبير به دفع مى‏شود. به قوت خارج مى‏شود و خودش هم موقع خروج مى‏سوزاند. حرقة دارد. به درد مى‏آورد. اين اينجور نيست اين دم. اين دم اصلا نمى‏فهمد كه چه جور خارج شد. خودش به فطور است، قوت ندارد، خودش هم دردى، چيزى، حرقتى در او نيست. اين اوصافى را كه ايشان براى استحاضه ذكر مى‏كند اين اوصاف همه‏اش غير از يكى در روايات معتبره وارد است و از روايات معتبره استفاده مى‏شود كه اينها اوصاف مختصه دم الاستحاضه است. از آن روايات معتبره كه اين معنا استفاده مى‏شود از آن روايات يكى صحيحه معاوية ابن عمار است. در باب دوم از ابواب الحيض سابقا خوانده‏ايم سندش را، محمد ابن يعقوب عن محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان عن حماد ابن عيسى و ابن ابى عمير، جميعا عن معاوية ابن عمار. قال، قال ابو عبد الله عليه السلام، ان دم الاستحاضة و الحيض ليس يخرجان من مكان واحد. از يك عرق خارج نمى‏شوند. انّ دم الاستحاضة بارد و ان دم الحيض حارٌ. اين باردش از اين صحيحه درآمد. و در آن صحيحه حبس ابن بخترى كه روايت دومى است كه سابقا هم خوانديم عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن ابن ابى عمير عن حبس ابن بخترى قال دخلت على ابى عبد الله عليه السلام، امرئة فسألته. آنجا امام اينجور فرمود انّ دم الحيض حارٌ، ابيط. يعنى تازه است اسود، سياه است. له دفعٌ و حراره. براى او دفع و حرارت است. و دم الاستحاضة اصفر بارد. دم استحاضه اصفر است و بارد است. عرض كرديم در اين روايت امام عليه السلام كه در اوصاف حيض بيان مى‏كند له دفع، و حرارة معلوم مى‏شود كه در استحاضه اين دفع نيست والاّ ذكر او لغو بود. چونكه حرارت مختص است به دم الحيض، اين بارد مى‏شود. اين كه با حرارت دفع را امام عليه السلام ذكر كرد معلوم مى‏شود بر اينكه به غير قوت خارج مى‏شود. دفع نه دفع منى مرد. دفع يعنى به قوت خارج مى‏شود. معلوم مى‏شود در ما نحن فيه قوتى ندارد اين. اين يكى، اصفرٌ باردٌ و هكذا ليس له دفعٌ يعنى قوت اما مسئله عدم حرقة. در موثقه اسحاق ابن جليل كه روايت سومى است سابقا سند را خوانديم. موثقه است آنجا دارد بر اينكه دم الحيض ليس به خفاء هو دم حارٌ تجد له حرقة به زن خطاب فرمود امام عليه السلام كه براى زن فرمود كه موقع خروج حرقة احساس مى‏كنى كه مى‏سوزاند. اينكه فرمود امام عليه السلام دم ليس به خفا هو دم حار تجد له حرقه، معلوم مى‏شود حرقة در استحاضه نيست ديگر. اگر در استحاضه همان لذع و حرقة سوزش است، يك خرده درمى‏آورد. اگر اينها در استحاضه هم بود كه ذكر نمى‏كرد. بدان جهت اينهايى كه در عروه فرموده است در روايات است. الاّ مسئله رقيق بودن. دم الاستحاضه رقيق است. چونكه در اين روايت امام فرمود بر اينكه دم الاستحاضة دم فاسد بارد. فاسد ممكن است معنايش اين بوده باشد كه در مقابل خون ابيط. خون تازه قرمز. فاسد سابقا گفتيم كه دم استحاضه مثل خون آبه مى‏ماند كه خون فاسد است و تازه نيست. فاسد يعنى كهنه است. خلاف ابيط است. و اما رقّت. مسئله رقّت مسئله رقت كثير از اصحاب ما نقل كرده‏اند گفته‏اند بر اينكه رقت هم از اوصاف است. مى‏دانيد چه مى‏شود نتيجه اين؟ نتيجه اين كه زن، ذات العاده نيست. دوازده روز خون ديد. يك قسمت اين خونها با قسمت ديگر در تمام اوصاف على حد سواء هستند ولكن فقط در يك صفت فرق دارند. اين يك قسمتشان يك شش روزش فرض كنيد يا پنج روزش يك خرده غليظ است خونش آنهاى ديگر رقيق هستند. اگر رقت از اوصاف استحاضه ثابت بشود اين ذات تنقيض است. آن رقيق را استحاضه قرار مى‏دهد. اول باشد يا آخر آنى كه غير رقيق است، غلظت دارد او را حيض قرار مى‏دهد. اما اگر رقت ثابت نشد كه از اوصاف است كه در اين روايات نيست، آن وقت حكم مى‏شود كه اين زن ذات التمييز نيست. رجوع به عدد بايد بكند. آن عددى را كه گفتيم آن عدد را حيض قرار بدهد، كثيرى از اصحاب اين رقت را براى استحاضه، غلظت را براى حيض ذكر كرده‏اند. اين در دعاوى الاسلام هست كه دم الحيض غليظ و دم الاستحاضة رقيق و هكذا در فقه رضوى هم هست كه دم الاستحاضة رقيق ولكن ذكرنا مرارا اينها نه دعاوى الاسلام، نه فقه الرضوى نمى‏شود اعتماد بشود در مثل فتوا دادن در مثل آن مثال به اينكه مرئه ذات التمييز است.
ادعا شده است كه در يك صحيحه على ابن يقطين آنجا رقت ذكر شده است از اوصاف استحاضه. آن صحيحه از على ابن يقطين در باب نفاس باب سوم از ابواب النفاس روايت، روايت شانزدهمى است. عن المفيد، عن احمد ابن محمد. شيخ قدس الله نفسه الشريف اين روايت را به تمام سند نقل كرده است. از مفيد نقل مى‏كند از استاد خودش هم مفيد هم نقل مى‏كند عن احمد ابن محمد. احمد ابن محمد ابن وليد است، عن ابيه از پدرش نقل مى‏كند. عن احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد است كه از پدرش نقل مى‏كند محمد ابن حسن وليد محمد ابن حسن وليد هم نقل مى‏كند عن سعد ابن عبد الله كه اصحاب سعد ابن عبد الله يكى محمد ابن حسن وليد بود و ممكن است احمد ابن محمد ابن يحيى بوده باشد. چونكه هر دو معتبر است. هر كدام باشد عيبى ندارد. احمد ابن محمد ابن يحيى عن ابيه عن محمد ابن يحيى عن سعد ابن عبد الله. چونكه محمد ابن يحيى العطار هم از اصحاب سعد است. عن احمد ابن محمد، اين سعد ابن عبد الله هم نقل مى‏كند عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن الحسن ابن على ابن يقطين از برادرش حسين عن على ابن يقطين. قال سألت اب الحسن ماضى عن النفسا و كم يجب عليه ما ترك الصلاة. چقدر اينها نماز را ترك كنند؟ قال تدع الصلاة مادام ترد الدم ابيط. مادامى كه دم تازه مى‏بيند نفسا، صلاة را ترك كند الى ثلاثين يوما. تا يك ماه. فاذا رقّ وقتى كه خون رقيق شد و كانت صفرة اغتسلت. صفرة شد غسل مى‏كند. خوب اين مى‏دانيد كه صفرة بشود غسل مى‏كند. مستحاضه است. اين كه رقت را اضافه كرده است به صفرة چونكه صفرة خودش از اوصافى است كه دليل بر استحاضه است. اينكه امام عليه السلام رقت را علاوه كرده است اين دليل مى‏شود كه رقت و صفرة از اوصاف مختصه دم الحيض است. ولكن اين روايت هم قابل اعتماد نيست. چونكه اين روايت محصور عند الاصحاب است. دم نفاس سى روز نمى‏شود بيشتر از ده روز نمى‏شود. در اين صورت حكم مى‏كند به استحاضه اينجور تعليل مى‏فرمايد اين قبلا مستحاضه شده است نه بواسطه صفرة و رقت. اين روايت محكوم به اعراض الاصحاب است كه انشاء الله در بحث نفاس خواهيم گفت. كه يعنى حمل مى‏شود ولو مسلك عامه اين است كه تا چهل روز نفاس است زن دمش قطع نشود. اين روايت هم حمل به تقيه مى‏شود. چونكه تقيه لازم نيست كه همان فتواى عامه ذكر بشود. چيزى ذكر بشود كه فتواى خاصه نيست.
على كل تقدير اين روايت محصور است عمل به او نمى‏شود بدان جهت در ما نحن فيه اين دليلى بر اين نداريم كه اين رقت همين جور است از اوصاف است. اگر ثابت بشود، بدان جهت از زنها بپرسند كه اگر ثابت بشود كه دم الحيض غلظت دارد خارجا و دم الاستحاضه شل مى‏شود. غلظتى ندارد. اگر اين معنا ثابت بشود در مثل آن مثال حكم مى‏كنيم به اينكه زن ذات تمييز است. احتياج به روايت ندارد. به روايت خاصه‏اى وارد بشود يادتان باشد، اگر خارجا ثابت بشود ولو به سؤال از زنها كه نوعا دم الحيض غليظ مى‏شود. مى‏چسبد، غلظت دارد. اين شل است، اين معنا ثابت بشود در مثل آن مثال مذكور حكم مى‏كنيم كه مرئه ذات تمييز است. چرا؟ چونكه امام عليه السلام روحى له الفدا در آن مرسله يونس طويله كه گفتيم حلال مشكلات است، كه معتبر است اينجور مرسله. در آن مرسله اينجور فرمود وقتى كه مرئه ذات العاده نشد و دم ديد، بر آن دم از ده روز تجاوز كرد، زن رجوع به تمييز مى‏كند و نظر مى‏كند به اقبار الدم و ادبار الدم. و نظر مى‏كند به تغير حال الدم. خوب حال دم يعنى حالى كه آن حالى كه براى دم حيض و براى استحاضه براى زنها شناخته شده است. آنى كه زن‏ها حال دم را از حال حيض مى‏شناسند به او رجوع مى‏شود. يكى از آنها اينها رقت است. او احتياج ندارد، مختص نمى‏شود در تمييز حيض از غير دم حيض فقط به اين اوصاف منسوسه. هر گاه ثابت بشود وصف آخرى ولو در روايات نيست اين وصف قالبى حيض و آن وصف قالبى استحاضه است، مرئه ذات التمييز مى‏شود و ايام حيض را از ايام استحاضه جدا مى‏كند بواسطه آن اوصاف. چرا؟ چونكه اطلاق مى‏گيرد كه تنظر الى تغير الدم و تغير حالته. حالات دم را نگاه مى‏كند. ديد وقتى كه حالات دم مختلف شد آنى كه عند النساء حالت دم حيض است، او حيض است. آنى كه حالت دم استحاضه است آن دم استحاضه است اين هم مطلب دومى.
اما مطلب سومى عنوان مى‏كنم ديگر بحث نمى‏كنم و آن اين است يك حكمى عند الفقها مسلم است، لم يخالف فيه احد الى يوم الحاضر. بعد از اين نمى‏دانم كسى مخالفت نكرده است. آن چيست؟ آن عبارت از اين است كه هر دمى كه امرش مردد شد ما بين الحيض و الاستحاضه و به حسب الادله از او نفى حيضت شد كه اين دم حيض نيست، احكام استحاضه به او وارد مى‏شود. يعنى وقتى كه دم حيض نشد دم استحاضه مى‏شود. اين در صورتى است كه معلوم بشود بر اينكه زن، موجب دم ديگرى ندارد. مثلا در فرجش سمع الله قرحى نيست، جرحى نيست. عمليه جراحى نكرده‏اند. دمش منحصر است اينها نيست. طبيعى است زن و هيچ قرحى، جرحى در باطن فرجش نيست. دمى خارج بشود آن دم محكوم به حيض نشد آن دم استحاضه است. اين مسلم عند الفقها است. انما الكلام در جايى است كه دمى از زن خارج بشود آن دم محكوم به حيض نيست ولكن محتمل است از قرح و جرح بوده باشد. معلوم است حيض نيست والاّ امرش مردد بين قرح و جرح بود او را گفتيم سابقا. نه دمى خارج شده است حيض نيست. اين را مى‏دانيم محكوم به حيض نيست. ولكن محتمل است مستحاضه بشود و محتمل است دم قرح يا جرح بشود. چونكه عمليه‏اى كرده بودند ممكن است از آن باشد. اينجا حكم به استحاضه مى‏شود. اين را صاحب العروه مى‏فرمايد. حكم به استحاضه مى‏شود على الاحوط. يعنى بر نماز دومى وضو ديگرى بگيرد. دم اگر متوسطه است غسل هم بكند براى يك نماز. كثيره است غسل بكند. ببينيم آيا اين قاعده دومى كه احوط است چه جور است اوضاعش. والحمد الله رب العالمين.