جلسه 795
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:795
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف فتوا داد بر اينكه اگر در عادت عدديه ايام با همديگر اختلاف داشته باشند به نصف يومين، ثلث يومين، ربع يومين و نحو ذالك. در ماه اول چهار روز دم ديده است و در ماه ثانى سه روز ديده است با نصف روز ديگر كه از چهار روز نصف روز كمتر است. فرمود اين عادت عدديه حاصل نمىشود. ثلث هم تفاوت داشته باشد اين شهرين، ربع هم تفاوت داشته باشد ذات عادت نمىشود.
عرض كرديم در ما نحن فيه امرى هست، آن امر بايد منظور نظر بشود و آن اين است كه در آن غير ثلاثة ايام استمرار الدم فى ايام الحيض معتبر نيست. ولو آن ايام را فطرات ببيند، آن يوم، يوم حيض حساب مىشود. اين را گفتيم ولكن يك نكتهاى لازم است و آن اين است كه بدع الطهر از آخرين خونى است كه زن مىبيند و او قطع مىشود ولو در عرض نيم ساعت باشد. روز چهارمى زن پاك بود. ظهر خون ديد يك ساعت. بعد از يك ساعت قطع شد ديگر نيامد خون. اين بعد از ظهر به ساعت، اول طهرش است. اول طهر از آن انقطاعى حساب مىشود كه بعد از آن انقطاع دم عود نكرده است. بدان جهت اين زن، نه روز ديگر هم پاك بود كه بعد از يك ساعت از ظهر قطع شد خونش، نه ساعت هم پاك بود، نه روز. بعد از اين روز كه نصف روز است، نه روز تمام پاك بود. روز دهم هم تا دو ساعت يا يك ساعت از ظهر گذشته پاك بود بعد خون ديد، اين اقل طهرش تمام شده است. چونكه اقل طهر كه اشرف ايام است، از حين آن انقطاع الدم حساب مىشود. چونكه ده روز تمام پاك شده است. چونكه نه روز كه هست، پاك بود. يك ساعت بعد از ظهر پاك شده بود قبل از نه روز و يك ساعت و دو ساعت هم بعد از ظهر خون ديده است، روز دهمى. ده روز گذشته است. اين نكته در ذهنتان بوده باشد كه آن طهرى كه عشرة ايام است از حين انقطاع دم حساب مىشود كه بعد از او عود نكرده است دم ولو آن دم، يك ساعت، نصف ساعت بوده باشد. چونكه در ايام بعد از سه روز استمرار دم معتبر نيست. على هذا اساس يك ماهى زن خون ديد، روز چهارم عند الغروب منقطع شد دمش كه بعد نيامد. ولكن در ماه دوم عند الظهر خونش قطع شد روز چهارمى. بعد ديگر نيامد. قطعا خونش در ماه اول چهار روز بود و در ماه دوم سه روز و نصف است. چونكه گفتيم وقتى كه دم قطع شد، بعد نيامد طهر حساب مىشود. پس حيضش در ماه اول چهار روز است، در ماه دوم سه روز. مىگويد اين عادت عدديه نمىشود. اگر ثلث هم فرق داشته باشد، ربع هم فرق داشته باشد، فرق نمىشود. خلافا لبعضى فرمودهاند كه اين عادت اين زنى كه هست سه روز است. عادت عدديهاش سه روز مىشود. سه روز طهر. يعنى سه روزى كه محكوم به حيض است. در تمام آن سه روز، آن عادت عدديهاش سه روز مىشود. روز چهارم كه در ماه اول ديده بود و در ماه دوم تا نصف ديده است، او القا مىشود. چونكه چهار روز تمام را نمىشود حيض قرار داد. چرا؟ چونكه بعد از ظهر طهر است. كما ذكرنا. پس اختلاف اينها در نصف روز مىشود كه با همديگر اختلاف دارند.
خوب عرض مىكنيم گفتهاند بر اينكه در روايت سماعه آمده است كه اذا اتفق شهران فى عدة ايام سوا. در عدد ايام بايد مساوى بشوند. در عدد ايام مساوى هستند، يوم مثل مجموع است. من طلوع الفجر، او من طلوع الشمس، الى
غروب اليل. در اين يومى كه اسم مجموع است گفتهاند اينها مساوى هستند. چرا؟ چونكه هر دو ماه سه روز تمام بوده است. سه روز بوده است هر دو ماه. منتهى آن نصف روز يوم نيست. چونكه بعد از ظهرش طهر است. آنجايى كه عكس بشود در ماه اول سه روز ببيند و در ماه دوم سه روز و نصف ببيند انجا اوضح است اين فرمايش اينها. گفتهاند حيضشان سه روز است. اگر در فرض اول هم عادت عدديه حاصل نشد كه يك ماه چهار روز پر ديده است، يك ماه سه روز و نصف ديده است اگر عادت عدديه حاصل نشد، كما اينكه حاصل نيست، چونكه يوم مثل مجموع است. در عدد ايام مساوى نيستند. در يكى چهار روز است در يكى سه روز. اما در جايى كه در يك شهر سه روز ببيند در شهر بعدى سه روز و نصف ببيند در ايام مساوى هستند. پس آنهايى كه گفتهاند عادت عدديه حاصل مىشود ولو ايام به نصف فرق داشته باشند آنها يقينا صورت ثانيه را مىگويد كه ماه اول سه تا ديده است، ماه دوم سه و نصف ديده است. سه و ثلث ديده است، سه روز و ربع ديده است. اما اولى را مىگويند يا نه؟ در كلماتشان تعرضى به او نيست كه در ماه اول چهار روز و در ماه دوم سه روز و نصف. ايام مساوى نيستند آنجا. آنجا بايد بگويند كه حاصل نمىشود، در صورت ثانيه حاصل مىشود. ولكن مرحوم صاحب العروه وفاقا للاكثر لما نصب الى مشهور نه عادت عدديه حاصل نمىشود. حتى در ثانى. چرا؟ چونكه گفتهاند همين جور است، يوم طلوع الفجر الى غروب اليل ولكن در موثقه سماعه دارد كه اذا الاتفق شهران فى عدة ايام سوا. بايد ايام متصب بشوند بانها سوا. در حساب اهل العرف مىگويند حساب يك ماه سه روز است، يك ماه سه روز و نصف است. ايام مساوى نيستند. آن نصف روز را حساب مىكنند. ثلث روز را حساب مىكنند. اين مثل اينكه كسى را بگيرند حبس كنند. دو دفعه حبس كردهاند اين بيچاره را. يك دفعه حبس كردهاند، سه روز، يك دفعه هم حبس كردهاند سه روز و نصف. اين وقتى كه درآمد دفعه دوم، پرسيدند از او كه بابا تو كه دو دفعه حبس رفتى، اين حبسهايت با هم خلافى دارند من حيث المقدار و من حيث الايام. مىگويد نه بابا آن سه روز كه گذشت خلاص شده بودم، اين دفعه نه، طول كشيد. سه روز و نسف شد. اين سوا نمىگويد. اوضحتر از اين است كه شخصى دو دفعه حبس بشود. يك دفعه سه ماه حبص كردهاند، سه ماه كه تمام شد ولش كردند. يك دفعه دومى سه ماه و نصف را حبس كردهاند. خوب معلوم است كه شهر اسم مجموع است. همين جور است، نصف شهر، شهر نيست. ولكن در حساب، حساب مىشود. از او پرسيدند كه اين دفعه با آن دفعه فرق داشت؟ مىگويد آن دفعه سه ماه بود، ماه چهارم خلاص شدم، الان پانزده روز است بعد از سه ماه باز گرفتار بودم، حبس بودم. حساب مىكنند نصف شهر را. اوضحتر از اين سنه است. دو دفعه حبس شده بود يك سال، يك دفعه سه سال حبس شد. يك دفعه سه سال و نيم حبس شد. نمىگويند كه اين شخص حبسش در صلوات على حد سواء است. خودش هم مىگويد، مىگويد اين دفعه سه سال و نيم شد. بدان جهت در ما نحن فيه دم اگر اينجور خلافى داشته باشد، مثل ساير موارد است كه عرف آن نصف اليوم را حساب مىكند. و ايام را در شهرين مساوى نمىبيند.
بعله، اين معنا يك قرينه عامهاى هست، مثل حبس و اينها نيست. در حبس مثلا ضابطهاى هست، وقتى كه سه روز شد در سر ساعت ولش مىكنند. ولكن در ما نحن فيه در حيض زنها من حيث البدع و من حيث القطع نوعا اختلاف دارد، ولو ذات عاده بشود. همان دقيقهاى كه ماه گذشته حيض ديده بود، همان دقيقه حيضش اين ماه شروع بشود ولو مرئه ذات العادت است اين نمىشود، اين امر نادرى است. آن آن و دقيقهاى كه در ماه گذشته قطع شد، اين ماه در همان دقيقه ساعت دقيقى داشت، گذاشت در همان دقيقه قطع شد، اين نمىشود. در قطع و بدع با همديگر اختلاف دارند. اين قرينه عامه مىشود كه اگر اختلاف يسير بوده باشد، به حيث اينكه مىگويد بابا اين دفعه هم مثل ماه گذشته، همان وقت حيض ديدم. آن تفاوت يسير را حساب نمىكند. اگر اينجور بوده باشد كه تفاوت يسير حساب نشود كه مىگفتيم اگر وقت نماز بوده باشد درك كند، نماز را، اينجور اختلافى با همديگر داشته باشند در قطع و در بدع اين اشكالى ندارد. اين كه نمىتواند نماز را هم درك كند آن اشكالى ندارد. آنى كه متعارف است، آن است كه در ماه دوم، ماه سوم، همين جور شدم. با وجود اينكه من حيث دقايق و دقايق ساعت فرق دارد. براى اينكه قرينه عامه است، آن تساوى دقّى در ما نحن فيه ملاك نيست. اين چونكه امرى است كه نادر است، شايد كه واقع بشود يك امر نادرى است. بلكه ربع ساعت هم فرق پيدا كند همين جور است عرفا، مىگويند همان وقت است. ربع ساعتى، ده دقيقهاى فرق پيدا كند كافى به نماز هم بوده باشد، مىگويد همان وقت است.
بدان جهت در ما نحن فيه اگر اين محل شك شد، آن اولى كه واسع به مقدار صلاة نيست، او قطعا فرق نمىكند. بدان جهت در ما نحن فيه اشكال وارد مىشود كه شما در آن اقل و ثلاثة ايام گفتيد سه روز بايد پر بشود از خون. به نحوى كه اين زن خون ديد، روز سوم يك ربع ساعت ماند به غروب شمس قطع شد. سه روز تمام نشد. گفتيم آن حيض نيست. آنجا به اينجا قياس نمىشود كه چرا اينجا اينجور گفتيد، اينجا اينجور مىگوييد. چونكه در حيض ثلاثة ايامى كه هست، مستمرة اقل الحيض آن امر عادى است كه اكثرا سه روز بيشتر خون مىبينند. بدان جهت شارع تهديد كرده بود كه سه روز بشود. ظاهرش هم سه روز تمام بود. ولكن در ما نحن فيه عكس است. قالب النساء كه ذات العاده هستند من حيث البدع و القطع فرق دارد شروع و قطعش. همه ذات العاده است. اين قرينه موجب مىشود كه در ما نحن فيه ملتزم مىشويم اين تفاوت يسير، موجب ضرر نمىشود. و اما تفاوت اگر غير يسير باشد، مثل نصف يوم بوده باشد، او گفتيم حساب مىشود. تفاوت اگر در ايام به نصف يوم و ثلث يوم بشود او مضر است، كما ذكرنا. چونكه عرفا مىگويد كه نه، آن چهار روز بود اين سه روز و نيم است. يا آن سه روز و نيم بود اين سه روز نصف است. و اما اگر تفاوت من حيث ليالى بود. من حيث الايام هيچ فرقى ندارد. مثل اينكه فرض بفرماييد زن در ماه اول عند طلوع الفجر شروع كرد به خون ديدن، روز سومى يا روز چهارمى اول غروب قطع شد. وقتى كه اذان گفتند قطع شد. چهار روز بود. ولكن در ماه دوم دو ساع به طلوع فجر مانده است، بلند كه به بچهاش شير بدهد ديد كه مسئله شروع شده است. بدان جهت روز اول خون ديد، روز دوم خون ديد، روز سوم خون ديد، روز چهارم هم خون ديد، اذان شد نگاه كرد ديد كه نه، خون هست. ولكن نصف شب قطع شد. نصف شب كه بلند شد بچه را شير بدهد، وقتى كه علامت گذاشت كه بفهمد خونش قطع شده است يا نه، ديد كه نه بياض خالى است. خونش قطع شده است. خوب من حيث ايام طهر فرقى ندارد. در هر دو ماه چهار روز پر خون ديده است. ولكن من حيث الليالى با هم ديگر فرق دارد. اين مرئه ذات عدديه مىشود يا مرئه ذات عادت عدديه نمىشود. فحص نكردهام، ولكن تعرضى در كلمات اصحاب نديدهام به اين معنا كه اگر تفاوت از ناحيه قصد و از ناحيه بدع من حيث اليالى بشود يا من حيث الايام او ضرر مىرساند به ذات عادت بودن يا نه؟ ما عرض مىكنيم، بعله به نظر قاصر ما ظرر مىرساند. چرا؟ چونكه ايام سوا نمىشود. ماه قبل يوم چهارمى شبش، شبى كه بدع مىآيد خون نداشت. ولكن اين ماه بعد از اينكه روز چهارمى گذشت شبش خون داشت تا نصف شب. اين اگر عدة ايام سوا نيست. ايام بايد بگويد همان، فقط آن تفاوت يسيرى كه لا يعتنا به به او اعتنا نمىشود آن مقدار ضرر ندارد.
هذا نسبت به آن عادت عدديه. سؤال؟ يوم سوا نمىشود. يك دفعه كسى، كسى را يك روز دعوت كرد، شبش هم نگه داشت. يك دفعه ديگر دعوت كرد وقتى كه شب رسيد، گفت معذرت مىخواهم بچههاى ما از سفر آمدهاند شلوغ است، شما هم شب ديگر تشريف ببريد. از او بپرسند كه شما دو روز مهمان شدهايد يا نه؟ مىگويد نه آن شبش هم بودم. اينجا شبش نيستم. اين صدق عرفى است. به حسب صدق عرفى ولو ليل داخل يوم نيست. ولكن در اتصاف يوم به اينكه سواء است مدخليت دارد. سؤال؟ عرض مىكنم عيب ندارد در عده ايام بوده باشد، عده ايام آن وقت متساوى مىشود كه ايام مساوى بشود. عرض مىكنم آن شب نداشت، اين شب داشت. بدان جهت در ما نحن فيه عادت عدديه حاصل بشود بواسطه اختلاف در ليالى اين معنا به ذهن قاصر مىرسد كه درست نيست. عدة ايام سوا باشد يعنى ايامش سوا باشد وقتى كه ايامش در عدد سوا باشد بايد ايام با همديگر تساوى داشته باشند. اين معنا نسبت به عادت عدديه و اما عادت وقتيه، آنجا پر واضح است كه اختلاف ضرر مىرساند در عادت وقتيه. آنها هم كه گفته بودند در آن عادت وقتيه گفته بودند. و اما در عادت وقتيه اختلاف فرق مىكند. چونكه در دليل عادت وقتيه معتبره يونس ابن عبد الرحمان بود كه در آن معتبره عبد الرحمان اينجور وارد شده بود كه انقطع الدم در شهر ثانى فى الوقت الذى انقطع به شهر الاول. دم در شهر ثانى قطع بشود، در همان يومى كه در شهر اول قطع شده بود. وقتى كه در شهر اول عند الغروب قطع شد، سه روز ديد، روز سومى عند الغروب قطع شد ولكن، يا چهار روز ديد عند الغروب دفع شد. ولكن در دفعه دوم نه، در چهار روز و نصف قطع شد. نصف روز با همديگر فرق دارد. سه صدق نمىكند كه انقطع بوقت. بعله، اگر آن مقدار يسير بوده باشد، آن مقدار يسير ضرر نمىرساند. آن مقدار يسير است كه بپرسيد، مىگويد بعله، همان وقت كه حائض شدم اين ماه هم همان وقت حائض شدم. آن اختلاف يسير را حساب نمىكند و در ما نحن فيه آنى كه عرض كرديم اخيرا كه اختلاف در ليالى بوده باشد آن اختلاف در ليالى مضر است به عادت وقتيه، پر واضح است. چرا؟ براى اين كه وقتى كه در دفعه دوم تا نصف شب حائض شد صدق نمىكند در همان وقتى كه قطع شده بود در همان وقت قطع شد. در همان ايام اين شبهه بود كه در ذهن ايشان هم بود كه عدة ايام در عدد مساوى بشود و اما در عدد مساوى هستند، هر دو سه روز هستند، هر دو چهار روز هستند. ولكن گفتيم كه ايام مساوى بشود يعنى شبهايش هم بايد مساوى بشود يا آن نصفهايش هم بايد مساوى بشود. اينجور بايد گفته بشود. بدان جهت حساب مىكنند آن اختلاف را. آن حرف را آنجا گفتيم، آن درست نباشد ولكن در عادت وقتيه بلا اشكال است كه اختلاف مضر مىشود حتى از ناحيه شب بوده باشد. در آن وقتى كه شهر اول قطع شده بود، در آن وقت قطع نشد، شب بعدى هم حائض شد، قبل الفجرش قطع شد. با همديگر اختلاف دارند. هذه كله در اين مسئله.
سؤال؟ عادت وقتيه من حيث الاخر نمىشود، نه من حيث المبداء نمىشود. چونكه عادت وقتيه را تقسيم كرديم به عادت وقتيه مبداء الحيض، اثناء الحيض، آخر الحيض. من حيث آخر با همديگر عادت ندارد. اين نكته خوبى بود. اينكه مىگوييم عادت حاصل نمىشود، معنايش اين است كه من حيث العدد در فرض اول و در فرض ثانى من حيث عادت وقتيه بودن من حيث المبدا و المنتهى عادت نمىشود، ولكن شهرين در مبداء الحيض يا در اثناء الحيض عادت من حيض المبدا و الاثنا مىشود.
بعد ايشان در ما نحن فيه مسئلهاى را شروع مىفرمايد، شايد در باب الحيض آن عدة مسائلى كه... حل كردن آنها يكى اين مسئلهاى است كه ايشان شروع مىكند. ايشان مىفرمايد بر اينكه، بعد از اينكه ذات العاده اينها مسائل ذات العاده است. اين ذات العاده، بعد ذات عادت شدن كه خون مىبيند اين اقسامى دارد. چند نحو خون مىبيند. ايشان اينها را در ضمن اين مسائل بعدى ذكر مىفرمايد. يك وقت اين است كه ذات العاده دم را بعد از اين در همان وقتى كه حيضش شروع شده بود، در همان وقت دم مىبيند. ايشان مىفرمايد وقتى كه در همان ايام عادتى كه داشت خون ديد، به مجرد الرويه حكم مىشود كه اين خون، خون حيض است. ديگر منتظر بشويم ببينيم كه سه روز مستمر مىشود يا نمىشود، به مجرد حدوث الدم حكم مىشود بانه حيض. خوب بعد از سه روز مستمر شد كه حيض است. مستمر نشد، قطع شد، ولو... دم را، معلوم مىشود حيض نيست،استحاضه است. چونكه حيض كمتر از سه روز نمىشود. ما كه ذى العاده عادتش را اعتبار مىكنيم، اعتبارش طريقى است. يعنى شارع اين را اماره قرار داده است بر حيضيت دمى كه در ايام عادت مىبيند. به مجرد شروع چونكه ايام عادتش است، حكم مىشود بانه حيض. و مىدانيد كه اماره اگر خطا رفت، كشف خلاف شد، بعد ديده شد كه خون روز دومى قطع شد، ديگر نيامد. چونكه حيض نمىتواند بشود، سه روز بايد مستمر بشود. خوب آن نمازهايى كه ترك كرده است، آنهاى را بايد تدارك كند، قضا كند. آن خون، خون حيض نمىشود. اين خون، خون استحاضه مىشود. غرض اين است كه ذى العاده اماره است ولكن امارهاى است كه بر اوصاف هم مقدم است. يعنى يك جا اوصاف سيعطى با اوصاف معارضه كرد كسى زنى، ايام عادتش پنج روز بود، آن پنج روز را خون اسفر ديد. خون زرد ديد اين پنج روز را. بعد از اينكه پنج روز را ديد قطع شد. پنج روز ديگر هيچ خون نداشت. پنج روز ديگر خون ديد چه جور خون! مثل قير سياه بود. و غلظتش هم مثل قير بود. اوصاف را داشت. خوب مجموع دمين كه در عادت است پنج روز، با اينكه پنج روز ديده است يك حيض حساب نمىشود. چونكه پنج روز پاك شده است، مىشود پانزده روز. گفتيم يك حيض بايد از حين شروع در روز دهم تمام بشود. دو حيض مستقل هم نمىتواند بشود، چونكه ده روز طهر فاصله نشده است. چه مىشود؟ عادت كه اين پنج روز را، با آن صفاتى كه در پنج روز بعدى است، معارضه مىكند. خواهيم گفت كه صفات ملغى است. حيث اينكه آن معتبره يونس فرمود، زنى كه ذى العادت است، آنى را كه در عادت مىبيند آن حيض است، كدر بوده باشد، سفرة بوده باشد، هر چه بوده باشد.
آن وظيفه و سنتش اين است كه آن خونى را نمىشود مجموعش را يك حيض قرار داد در آن يك خون ايام عادتش را قرار مىدهد. بدان جهت اين ايام العاده طريق است، اعتبارش طريقى است و خودش هم بر اوصاف و طريق ديگر مقدم است. روى اين اساس، زن به مجرد اينكه در ايام عادت خون ديد ولو سفرة بوده باشد، محكوم به حيض است. براى اين كه امام عليه السلام هم در معتبره يونس فرمود سنت اين است، آن خونيكه در ايام حيض ديده مىشود، مىفرمود در آن روايت ولو كانت تعرف ايامها محتاجة الى معرفة اللون. لون اعتبار ندارد. لانّ السنة فى الحيض ان يكون السفرة و الكدرة كما فوقها فى ايام الحيض اذا عرفة ايام الحيض، سنت اين است كه ان يكون حيضا كله ان كان الدم اسود و غير ذالك. چه خون سياه باشد، چه نباشد. سنت اين است كه حيض است. بدان جهت در آن چيز هم هست، در صحيحه محمد ابن مسلم هست. در صحيحه محمد ابن مسلم امام عليه السلام در آنجا فرموده است بر اينكه، در صحيحه محمد ابن مسلم در باب چهارم از ابواب الحيض، روايت اولى است محمد ابن يعقوب، عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، اين يك سند و محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان جميعا، عن حماد ابن عيسى، عن حريض، عن محمد ابن مسلم، قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن المرئه ترَ السفرة فى ايامها. خون زرد مىبيند. قال لا تصلى حتى تنقضى ايامها. لا تصلى حتى تنقضى ايامها. اين معنايش اين است كه اين خون حيض است. اين و روايات ديگر. اين معنا مسلم عند الكل است بلا خلاف... و بلا تأمل لتأمل فى المسائل، تأملى نيست، زن اگر در ايام عادت خون ببينيد به مجرد الرؤيت حكم مىشود بانه حيض. يعنى طريق است. حكم مىشود بانه حيض، چه دمش اسفر بوده باشد، چه اسود، چه احمر. اوصاف اعتبارى ندارد لا كلام فى هذه الجهت.
پس يك قسم ذى العاده اين است كه دم را فى ما بعد در ايام عادتش ببيند. اين قسم حكمش واضح شد. يك قسم ديگر از ذى العاده كه اين هم نوعى است در زنها به حسب ما، از تجربه به دست آمده است، اين اينجور است كه زن ذات عادت بشود، بعضا خون فرق پيدا مىكند در ماههاى ديگر. جلو مىافتد. مثلا در ماه گذشته عادتش اين بود كه از سوم ماه خون مىديد، نه فى ما بعد مىبينيد كه از اول ماه مىبيند. جلو مىافتد. اين امر متعارفى است در نساء، هر كسى كه فحص بكند به دست مىآورد. يك چيز صعبى نيست. بپرسد كما اينكه مىپرسيدند بعضى فقها از نوعشان تا به دست بياورند كه يك جا هم دارد كه سألنا نساء كثير، اين را و اينجور جواب دادهاند. بدان جهت در ما نحن فيه اين تقدم عادت كه عادت جلو مىافتد اين امر متعارفى است. كلام اين است كه زن خونش قبل از ايام عادتش شروع شد. در ايام عادت شروع نشد، در ايام عادت شروع شد. اين ايام قبل از ايام عادت خونش شروع شد خونش اوصاف حيض را داشت، بلا تأمل حكم مىشود انّه حيض. چرا؟ براى اينكه اوصاف خودش اماره است. و در ما نحن فيه حكم مىشود كه خون، خون حيض است و اشكالى ندارد. در اين هم كسى تأمل نكرده است.
و انما الكلام، كل الكلامى كه مسئله صعب است آنجايى است كه خونى كه جلوتر شروع شده است، مىآيد اسفر بوده باشد. صفات حيض را نداشته باشد. آيا اين سفرتى را كه قبل از ايام حيض مىبيند اين هم به مجرد الرؤيت حكم مىشود كه حائض است، كان در ايام عادت ديده است. يعنى معامله مىكند با آن سفرتى كه در ايام حيض مىبيند آن معاملهاى را كه در ايام عادت مىديد. همان معامله را مىكند. به مجرد رؤيتش حكم مىشود بانّه حيض. ولكن ايشان قدس الله نفسه الشريف، اين حكم را كه به مجرد الرؤيه حكم مىشود به حيض ولو دم سفرة بوده باشد مقيد مىكند به آن جايى كه در عرف نساء صدق بكند كه عادتم زود شروع شده است. اين تعجيل الوقت صدق كند. تعجيل العادت صدق كند. اگر در عرف نساء تعجيل العاده صدق كرد، اين همان حكم همان حيض را دارد. ولكن در مقابل اين قول كه تعجيل العادت صدق كند قول ديگرى است و آن اين است، اگر آن دم اسفر يك روز جلوتر از ايام عادت است يا دو روز جلوتر از ايام عادت است، حيض است به مجرد الرويت. دو روز مانده به عادتش ديد اين خون را، يا يك روز مانده است، حيض است. مثل او است. و اما اگر از دو روز بيشتر شد سه روز به عادت مانده خون زرد ديد، آن روز اول حيض نيست. وقتى كه از دو روز بيشتر شد، آنى را كه در آن بيشتر ديده است، آن حيض نيست. آن روز اول حيض نيست. حيضش از روز دوم حساب مىشود كه دو روز مانده است به ايام العادت.
كلام اين است كه اگر چهار روز مانده است شروع شد كه در عرف نساء مىگويد كه اين ماه عادت جلو زده است، عبارت عروه اين است كه اسفر باشد حيض است، لعل آنى كه... فرموده است لعل نيست، تحقيقا اينجور است على ما حكى، قول الاكثر بلكه قول المشهور است ولكن در مقابل آن قول مشهور، قول بعض الاصحاب است كه اگر سفرة دو روز يا يك روز شد حيض است. حكم به حيض مىشود. زيادتر شد، نه آن استحاضه است. احكام استحاضه را بايد در آن عمل كند. يك كلمهاى بگويم ركن در مسئله است، آن ركن مسئله در جايى است كه خون سفيد و سياه و زرد هر چه بوده باشد، قبل از ده روز قطع شده است. يعنى دو تا حيض نمىشود. يك حيض است. در ما نحن فيه زن يك حيض ديده است. خون قبل از ده روز قطع شده است. ولكن كلام در آن يك حيض است. ايشان مىفرمايد آن حيض كه تعجيل عادت صدق مىكند از آن تعجيل عادت، از آن سفرة من حيث الاول است. از ابتداء سفرة حساب مىشود. مشهور اينجور مىفرمايند. و در مقابل مشهور قولى هست كه نه، اول اين حيض از دو روز مانده، چونكه سفرة است، از دو روز مانده به ايام الحيض شروع مىشود. و يك حيض واحد است. چرا اينجور اختلاف كردهاند؟ اين منشاء اختلاف، اختلاف نظر در جمع بين الروايات است. حيث اينكه در مقام رواياتى از اهل بيت رسيده است كه آنها را من حيث المدلول به چهار طايفه مىشود تقسيم كرد و اين چهار طايفه را جمع كردند ما بينهما نتيجهاش چيست، صاحب العروه و مشهور مىگويند نتيجه همان است كه اگر تعجيل الدم صدق كند، سفرة هم باشد حيض است به مجرد الرؤيه. مبداء الحيض است. و در مقابل مشهور كلامى است كه مىفرمايند مقتضى الجمع بين الادله و اين طوايف اربعه اين است كه دو روز مانده به حيض شروع مىشود اگر سفرة بوده باشد، حيض از آن وقت شروع مىشود، تأمل بفرماييد.
|