جلسه 1132

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 1132 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1375
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اصحاب ما ذكر كرده‏اند كه اگر فرض كنيد شخصى در روز جمعه نتوانست از ازدحام خارج بشود و وضو بگيرد، صلاتش را با تيمم مى‏خواند و مستحب است بعد از اين كه خارج شد، آن صلاة را وضو بگيرد و اعاده كند. عرض كرديم بر اين كه دليل بر اين فتوا اين روايت سكونى و سماعه است. اين را مى‏دانيد آنى كه ما از اخبار استفاده كرده‏ايم صلاة جمعه را با مخالفين اگر شخصى بخواند در مقام تقيه واجب است. و تقيه مداراتى بشود مستحب است. ولكن مجزى نيست. بايد صلاة ظهر را بعد خودش اتيان كند. ولو صلاة جمعه را با آنها با وضو يا اگر جنب بود غسل كرده باشد. حيثٌ كه آنى كه از روايات استفاده كرده‏ايم، صورت الجماعه متعلّق وجوب يا متعلّق تقيه استحبابى است در موارد مدارات. و مقتضاى ادلّه‏اى كه ما...صلاة لا يجوز خلف آنها و انّهم بمنزلة الجدر و اگر نماز خواندى با آنها قرائتت را خودت بخوان، ولو به مثل حديث النّفس كه نتوانستند انسان. ديد مى‏فهمند، مى‏شنوند. به مثل حديث نفس خودت قرائت را بخوان، از آنها استفاده كرديم كه اين صورت الجماعت است. روى اين اساس اگر صلاة جمعه را بخواند، چون كه جماعت شرط صحّت صلاة الجمعه است. صلاة الجمعه مثل صلاة الجماعت نيست كه هم صلاة فرادا است و هم زايد بر او است كه با هم مى‏خوانند.
بدان جهت در صلاة جماعت ملتزم هستيم اگر صلاة جماعت خيال مى‏كرد بر اين كه صحيح است. خواند، و بعد معلوم شد صلاة جماعت باطل است. در آن صورت گفتيم نه صلاتش مجزى است. اعاده نمى‏خواهد. چون كه صلاة فرادا را خوانده و يك حمد و سوره ترك كرده است. آن هم عن عذرٍ بوده است. خيال مى‏كرد صلاد جماعت صحيح است، لا تعاد الصّلاة مى‏گويد اعاده نكن. چون كه از اركان نيست اين حمد و سوره. ولكن به خلاف صلاة الجماعه. در صلاة جماعه جماعت شرط صحّت صلاة الجمعه است. بدان جهت كسى صلاة جمعه را با آنها خواند در مواردى واجب مى‏شود تكليفاً تقيه اگر تقيه واجب است. يا مستحب مى‏شود. ولكن اجزائش دليلى ندارد. بدان جهت در ما نحن فيه در اين روايت سكونى عن رجلٍ يكون فى وسط الزّحام يوم الجمعه گفته‏اند كه اين دلالت نمى‏كند كه صلاة، صلاة جمعه بود. يوم الجمعه ذكر كرده‏اند. چون كه بعضى‏ها گفته‏اند اين صلاة جمعه است. بدان جهت بايد اعاده كند. آن فايده‏اى ندارد آن صلاة جمعه‏اى كه خوانده است. ولكن بعضى ديگر از اصحاب فرموده‏اند كه در اين روايت عن الرّجل يكون فى وسط الزّحام يوم جمعه او يوم العرفه كه معنايش عبارت از اين نيست كه صلاة جمعه خوانده مى‏شود. بدان جهت گفته‏اند اين صلاة، صلاة جماعت است. وقتى كه صلاة جماعت شد، خب انسان نمى‏تواند وضو بگيرد، ازدحام نمى‏گذارد بيايد بيرون، آن عذر نمى‏شود در مشروعيّت طهارت ترابيه. مثل اين كه فرض بفرماييد كه آب پشت بام است. نردبان نيست برويم پشت بام يا در پشت بام قفل است. ولكن كليدش را بعد از يك ساعت ديگر مى‏آورند. نمى‏شود الان تيمم بكند و نماز بخواند. اين هم كه مى‏داند كه كليد را مى‏آورند. هيچ كس از اصحاب ملتزم نشده است. اين جا هم همين جور است. مى‏داند كه صلاة جماعت تمام شد، مى‏تواند وضو بگيرد. ازدحام وقتى كه مردم مى‏روند اين هم مى‏رود بيرون. وضو مى‏گيرد. على القاعده اين صلاتش باطل است. بعضى‏ها فرموده‏اند بر اين كه آن اعاده واجب است كه بايد اعاده كند. چون كه صلاتش با طهارت مائيه بايد بشود. متمكّن از صلاة است به طهارت مائيه. بايد
اعاده كند. ولكن چرا امام فرمود كه تيمم بكن و با آنها نماز بخوان، يعنى نماز جماعت بخوان. چرا گفت؟ به جهت اين كه فضيلت اول الوقت را درك كند. با آن نماز اصل نماز را هم كه بعد مى‏آورد.
اين فرمايش به نظر قاصر فاطر ما خيلى دور است. چرا؟ براى اين كه وقت فضيلت را كه انسان درك مى‏كند، صلاة فى اول الوقت اگر اتيان بشود صلاة فريضه، آن درك فضيلت اول وقت است. انسان وقتى كه ظهر شد، اول نمازهاى آيات در گردنش قضا است. آنها را مى‏خواند. وقت فضيلت ظهر تمام شد، صلاة ظهر را بخواند. اين وقت فضيلت اول وقت را درك نكرده است. آن صلاة فريضة الوقت را انسان در اول وقت بياورد، افضل الافراد است، درك فضيلت اول وقت را كرده است. اين فرمايش اين بزرگوار...معنايش اين است كه صلاة الفريضه صلاة دومى است. بايد اتيان كند با وضو. اين را كه اول وقت اتيان مى‏كند، به جهت درك فضيلت الوقت است. اين كه درك فضيلت الوقت نشد. يك صلاتى كه باطل است در اول وقت اتيان كرده است، اين صلاة كه درك فضيلت اول وقت نمى‏شود. درك فضيلت وقت به آن وقت مى‏شود كه آن صلاة فريضة الوقت را اتيان كند و اين صلاة فريضة الوقت نيست. اگر ايشان بفرمايد شارع اين جا تعبّد كرده است. نه از اين روايت اين در نمى‏آيد كه به واسطه اول وقت فضيلت است. ظاهر روايت اين است كه آن صلاتى را كه اتيان مى‏كند، اگر آن صلاة صلاتى بوده باشد كه از ساير جهات تمام است، از ناحيه تيمم هم تمام مى‏شود. اين جا تيمم مشروع است. آن وقت اعاده صلاة بعدى چه مى‏شود؟ مى‏شود مستحبى. چون كه بيشتر از پنج نماز واجب نيست. اگر اين روايت را به قرينه آنى كه ديروز گفتم صلاة، صلاة عامّه است و صلاة عامّه نمى‏شود با آنها مخالفت كرد. حتّى امام(ع) امر به تيمم كرد كه آنها نفهمند. حتى خود سائل نفهمد كه اين صلاة، صلاة باطل است. خيال بكند صلاة صحيح است، اگر اين جور بوده باشد، اين حكم، حكم تقيه‏اى است و حكم تقيه‏اى اعاده واجب مى‏شود. اگر صلاة اول صحيح است، دومى مستحب مى‏شود. اگر اولى صلاة باطلى است دومى واجب مى‏شود. اولى هم باطل مى‏شود. درك فضيلت اول الوقت اين جا احتمالش نيست. چون كه درك فضيلت الوقت اين است كه همان صلاة فريضه را در اول وقت اتيان كند. شما كه مى‏فرماييد صلاة فريضه صلاة دومى است كه بايد با وضو اتيان كند. پس اين چه جور درك فضيلت وقت مى‏شود؟ يك صلاتى آورده است باطل در اول وقت. آن كه درك فضيلت الوقت نمى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه آنى كه به نظر قاصر ما است اعاده لازم است. چرا؟ چون كه در روايت قرينه است كه اين امر به تيمم و صلاة معهم به رعايت تقيه است. نه اين كه مورد حقيقتاً مورد تيمم است. و الاّ اگر مورد، مورد تيمم بود و صلاة با آنها ولو قرائت فاتحه را هم بخواند صلاة نيست اين. چون كه متمكن از اعاده است. اگر اين متمكن از صلاة حقيقى بود و تيمم هم تيمم صحيحى بود، امر به اعاده نمى‏فرمود و امر به اعاده را حمل به استحباب كردن، خلاف ظاهر است. ظاهرش اين است كه بايد اعاده كند و قهراً صلاة اولى صلاة تقيه مى‏شود. هذا...گذشتيم اين را.
سؤال؟ حمل بر وجوب مى‏كنيم ديگر. اعاده بعد از اين كه از آنها منصرف شدى آمدى پيش اهلت. مى‏گويد بر اين كه قال يتيمم و يصلّى معهم و يعيد انصرف. وقتى كه از پيش آنها خارج شدى، منصرف شدى، اعاده بكن. اين امر به اعاده ظاهرش لزوم است. اگر آن صلاة اولى صحيح بود، اين امر وجوبى نمى‏شد. چون كه در آن صلاة اولى مورد تقيه است به آن بيانى كه ديروز گفتم، ديگر نمى‏شود از ظهور و يعيد اذا انصرف رفعيت كنيم. اگر آن صلاة، صلاة صحيح بود رفعيت مى‏كرديم. چون كه بيشتر از پنج نماز واجب نيست. چون كه صلاة اولى در او قرينه تقيه است كما بينّا حمل مى‏شود به وجوب.
سؤال؟ مى‏گويد اذا انصرف. مى‏گويد و يعيد اذا انصرف. گذشتيم اين را.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مى‏فرمايد يكى از مواردى كه صلاة مستحب است اعاده كردن، صلاتى كه با تيمم مى‏خواند، آن كسى است كه مثلاً وظيفه‏اش طلب كردن آب بود. بايد فحص كند از آب. وقتى كه وظيفه‏اش بود فحص نكرد، نكرد، نكرد تا اين كه فرض كنيد آخر وقت شد. ديگر جاى مجالى براى فحص كردن ندارد. وقتى كه مجالى براى فحص كردن ندارد، نمازش را با تيمم خواند. ثمّ انكشف كه اگر اين مؤمن خدا فحص مى‏كرد آب را پيدا مى‏كرد. آب بود. ولكن فحص نكرده است. الثّالث من ترك طلب الماء عمداً متعمداً نكرده است. الى آخر الوقت و تيمم يعنى تيمم فى آخر الوقت و صلّى ثمّ تبيّن وجود الماء فى محلّ الطّلب. در محلّ التطّلبى كه هست آب بوده است. دو تا فرض است. يكى اين كه طلب نكرد. گفت بابا من حوصله گشتن را ندارم كه آب هست يا نيست. انشاء الله آب نيست. نمازش را خواند در آن حال. نمازش را خواند در سعه وقت. نمازش را خواند. بعد از اين كه شب شد معلوم شد كه نه در محلّى كه اگر طلب مى‏كرد آب بود. همان وقتى كه طلب را ترك كرد و فحص نكرد، در محل آب بود. اگر طلب مى‏كرد آب را پيدا مى‏كرد و نماز را با وضو مى‏خواند يا با غسل مى‏خواند. اين صلاتش باطل است. چرا؟ چون كه در آن رواياتى اطلب الماء كه المسافر يطلب الماء طلب واجب نفسى نيست. مثل اين كه انسان واجب نفسى است نماز بخواند، روزه ماه مبارك بگيرد طلب هم يكى از واجبات شريعت است، اين ارشاد بر اين است كه اگر آبى بوده باشد در وقت، كه فحص بكنى به او مى‏رسى، صلاتت مشروط به طهارت مائيه است. يعنى در آن وقت صلاة مع الطّهارت ترابيه بخوانى باطل است. خب وقتى كه اين شخص نماز خواند كه انشاء الله آب نيست و نمازش را در سعه وقت خواند. شب معلوم شد بعد از شب معلوم شد كه بابا آن وقتى كه نماز مى‏خواند آب را مى‏گشت آب پيدا مى‏كرد و در آن روز نماز را با طهارت مى‏خواند. آن صلاتى كه خوانده است باطل است. بله يطلب معنايش اين است كه وضو شرط است يا غسل شرط است. با تيمم نمى‏شود خواند. كلام صاحب العروه اين نيست. صاحب العروه كه بگويد اعاده مستحب است اين را نمى‏گويد. اين را متنش را خواندم تا ملتفت بشويد.
كلام صاحب العروه در جايى است كه در سعه وقت نماز نخوانده است. طلب هم نكرده است. گفته است حال ندارم. منتظر شده است، منتظر شده است، وقت زيق شده است، زيق شده است، به نحوى كه ديگر طلب بكند صلاة به قضا مى‏رود. فوت مى‏شود وقتش. در آخر وقت تيمم كرده است. و صلاة را خوانده است، بعد منكشف شده است كه اگر طلب مى‏كرد، آب را جستجو مى‏كرد آن وقتى كه خودش را به تنبلى زد، آن وقت اگر فحص مى‏كرد آب را پيدا مى‏كرد. اين كشف اين جورى است. من ترك طلب الماء عمداً الى آخر الوقت و تيمم و صلّى در آخر الوقت ثمّ تبيّن وجود الماء فى محلّ الطّلب كه مى‏گشت در اين صورت است كه اعاده مستحب است. چرا؟ چون كه سابقاً گفتيم الصّلاة لا تسقط بحالٍ. اين كه عصيان كرده است صلاة فحص نكرده است، صلاة مع الطّهارت مائيه را ترك كرده است، يا كسى كه مثل كسى كه آب هست، مى‏تواند حمام توى خانه خودش است. جنب است. مى‏تواند برود غسل كند. نكرد، نكرد، نكرد تا آمد پنج دقيقه به غروب شمس مانده است كه الان برود به حمام بيايد شب شده است. يا ده دقيقه به غروب شمس مانده است. وظيفه‏اش چيست؟ وظيفه‏اش تيمم است. بايد تيمم بكند و نمازش را بخواند. چرا؟ چون كه ولو خلاف شرع كرده است، تفريط قدرت كرده است. چون كه هميشه گفتيم ظاهر امر اضطرارى اين است كه تفريط قدرت از اختيارى جايز نيست. اگر ناچار شدى اين جور است. متفاهم عرفى اين است كه انسان نبايد خودش را ناچار كند. اين معاقب است بر اين كه خودش را ناچار كرده است. ولكن مكلّف است به صلاة اضطرارى. صلاة اضطرارى‏اش صحيح است. وقتى كه صحيح شد، مكلّف در شبانه روز بيشتر از پنج نماز مكلّف نيست. بدان جهت در ما نحن فيه اعاده‏اش را بايد حمل به استحباب بكند كه اگر امرى به اعاده بوده باشد، آن امر را حمل بر استحباب بكنيم و ظاهراً ما امرى را هم پيدا نكرديم كه در روايتى وارد شده باشد كه امر...نماز بكند. ما پيدا نكرديم. ولكن رجاعاً اعاده كردند كه شايد مستحب است، آن عيبى ندارد. و ما گفتيم كه اعاده بايد رجائى بوده باشد. و امّا فتوا به اينكه اعاده مستحب است، نه در ما نحن فيه روايت اين جورى نداريم. مثل اين است كه گفتيم من ادرك من الوقت ركعتاً كمن ادركها. شخصى مى‏گويد كه خب هنوز من ادرك ركعتاً آن وقت نماز مى‏خوانيم. وقت داشت. خودش پا نشد. گفتم پا شو بابا وقت تمام مى‏شود. پا نشد، پا نشد تا يك ركعت ماند. تا يك ركعت از وقت نماز مانده بايد نماز را بخواند ادائاً. بايد بخواند. نمازش هم صحيح است. ولكن خلاف شرع كرده است. چرا؟ چون كه من ادرك ركعتاً از اوامر اضطراريه است. مأمور به اضطرارى است. وقت، وقت اضطرارى است. قد ذكرنا اين قاعده را كه انشاء الله يادتان مى‏ماند. در هر جايى امر به اضطرارى بشود، ظاهر و متفاهم عرفى اين است كه انسان نمى‏تواند تفريط قدرت بكند. از آن اختيارى. اين در صورتى است كه از دست برود اين را بايد اتيان كند. ولكن اختيارى را نمى‏شود از دست داد. به خلاف جايى كه شيئى ادل واجب شد در...ستّين مسكيناً او...يوماً. آن جا نه انسان مى‏تواند از يكى كه قادر بود خودش را عاجز بكند آن يكى را بياورد. عدل است همين‏ها در كتاب شارع. دوش به دوش هستند. ولكن امر اضطرارى در طول اختيارى است كه اگر نتوانستى. بدان جهت در ما نحن فيه فعلش هم صحيح مى‏شود. ولكن معاقب مى‏شود. اين جا كه مستحق عقوبت شد. نماز را در آخر وقت با تيمم خواند. يا آن شخص نماز را يك ركعت مانده به آخر وقت خواند. نماز ساقط مى‏شود. چون كه بيشتر از پنج نماز واجب نيست در شبانه روز. ولكن اعاده مستحب است، احتياج به دليل دارد. اگر خطابى بود، مى‏گفتيم مثل آن شخصى كه در ليله واحده غسل نكرد و تيمم كرد، امام فرمود اعاد الصّلاة، وقتى كه به امر رسيد اعاده مى‏كند، آن جا ملتزم مى‏شويم و آن جا هم گفتيم آن روايت مختصّ به تعمّد نيست كه خودش عمداً جنب بكند تا عقوبت استفاده بشود كه، آن روايت مختص به عقوبت نيست كسى كه عمداً خودش را جنب كرده است تا كسى استفاده كند از او كه شارع امر به اعاده را عقوبت قرار داده است در موارد تفريط. اين جا هم يكى از آن موارد است. طلب نكرده است، تفريط كرده است. عقوبتش اعاده صلاة است. خب عقوبت هم با استحباب جور در نمى‏آيد. عقوبت با وجوب جور مى‏آيد.
اين نه آن روايت در متعمّد وارد است كه عقوبت استفاده بشود، نه هم استحباب با عقوبت جور مى‏آيد كه بگوييم كه خب آن عقوبت آن جا هست، اين جا هم هست. بدان جهت در ما نحن فيه كسى اعاده كند بايد به قصد رجا اعاده كند كه شايد مستحب است. بدان جهت اين را گذشتيم.
بعد ايشان مورد رابع را مى‏گويد. اين كبرايى كه گفتم اين مسائل واضح شد. شخصى عند دخول الوقت آب داشت. مى‏توانست جنب بود غسل كند. يا محدث بالاصغر بود مى‏توانست وضو بگيرد. آب را ريخت عمداً و متعمداً. با علم بر اين كه آب ديگرى نيست غسل كند در وقت صلاة. يا با ظنّ بر اين صاحب العروه ظن مى‏گويد. صاحب العروه مى‏فرمايد با ظنّ بر اين كه آب ديگر نيست اين را ريخت. بعد اين شخص صلاتش را با تيمم خواند. چون كه عوض غسل تيمم كرد يا عوض وضو تيمم كرد. چون كه آب ديگرى نيست. مستحب است اعاده كند. مى‏بينيد اين هم از موارد عقوبت است. چون وقتى كه آب داشت، مى‏دانست مأمور به اختيارى را اتيان بكند. مأمور به اختيارى را نكرده است، مستحب است اعاده كردن. الكلام الكلام. يا موقع دخول وقت متطهر از حدثين بود. آب نداشت. ولكن وضو داشت. قبلاً وضو گرفته بود و نگه داشته بود. بعد از دخول وقت مى‏توانست نماز را بخواند با وضو. هيچ حرجى، چيزى هم برايش نبود. عمداً وضويش را باطل كرد و مى‏دانست بر اين كه آب پيدا نمى‏شود. يا ظن داشت كه آب تا آخر پيدا نمى‏شود. اين را هم لاحق به عقوبت مى‏كند صاحب العروه. مى‏فرمايد اين جا هم اعاده مستحب است. قد ظهر ما ذكرنا. ولكن يك چيز ديگرى اين جا مى‏خواهم خدمت شما بگويم. اين معروف است در كلمات علما مى‏گويند بر اين كه در واجبات موسّعه انسان اگر ظن داشته باشد ديگر متمكن نخواهد شد، بايد آن واجب موسّع را اتيان كند. مثل اين كه گفتيم قضاء الصّلوات واجب موسّع هستند. فورى نيستند. كسى كه ظن دارد كه يك سال ديگر تأخير بيندازد، سال بعد ديگر نمى‏تواند. ظن دارد كه نمى‏تواند قضا بكند. چون كه معلوم است از حالاتش كه آخر عمرش است. مى‏گويند ظن الموت تعبير مى‏كنند از ظن به عدم تمكن در اين موارد بايد اتيان بكند. ما در اين موارد ظن را از خصوصيت انداخته‏ايم. گفتيم ظن نمى‏خواهد. احتمال عدم تمكن كافى است. انسان احتمال بدهد. احتمال، احتمال عقلايى. نه احتمالى كه اطمينان بر خلافش است. آن احتمال ارزشى ندارد. آن مواردى كه احتمال مى‏دهد كه ديگر نتواند اين تكليف را انتصال بكند احتمالاً و عقلايياً، تكليف را بايد انتصال بكند. اين اثراتى مترتّب است. مثل جوانى كه فرض كنيد بعد از ظهر رسيده است. وقت صلاة ظهر و عصر داخل شده است. مى‏گويد كه خب بخوابم. بعد پا مى‏شوم. قضا مى‏كنم. احتمال هم مى‏دهد كه همه ديده‏اند، نوعاً ديده‏اند. ربّما جوان مى‏خوابد و شب بيدار مى‏شود. جوان است ديگر. خصوصاً خواب قبلاً نكرده باشد. در سفر و اينها بوده باشد. نمى‏تواند اين را. بايد صلاة را اتيان كند. بعد بخوابد. چرا؟ ظن لازم نيست. لازم نيست ظن داشته باشد به عدم تمكن. چرا؟ چون كه مقتضاى قاعده اشتغال است. وقتى كه ظهر داخل شد، متمكن از صلاة ظهر و عصر است كه صرف الوجودش را مع الشّرايط اتيان بكند، تكليف منجّز مى‏شود. علم به تكليف دارد. وقتى كه اين جور شد، احتمال مى‏دهد كه اين تكليف منجّز مخالفت بشود به واسطه خوابيدن.
بدان جهت نمى‏تواند بخوابد. بايد قضا اتيان كند و بعد بخوابد. اين در اين مواردى كه هست اين جور مقتضاى قاعده اشتغال و احتمال الضّرر مبادرت است. اين كه بعضى‏ها فرموده‏اند سيره عقلا و متشرّعه بر خلاف اين است. مى‏خوابند مى‏گويند انشاء الله پا مى‏شويم، گفتيم اينها موارد اطمينان و وثوق است. اين جاها مسلّم است. و امّا در مواردى كه خسته است. احتمال مى‏دهد كه نتواند صلاة را اتيان كند، ما در متشرّع متديّن اين را سراغ نداريم. متسامح فى الدّين باشد كه يك روز نماز قضا رفته است عيبى ندارد. يك روز چيزى نيست. از آنها مى‏شود اين جور تسامح. چون كه يك وقت از اصل نماز خواندن تسامح مى‏كند. مى‏گويد بعد قضائش را مى‏كنم. امّا آنهايى كه مبالات به دين دارند، بر ما ثابت نشده است كه كشف كنيم از اين سيره متشرّعه كه اين سيره متشرّعه در زمان ائمه هم بود. ائمه اين سيره را ديده‏اند و ردعى نكرده‏اند، معلوم مى‏شود كه آن قاعده اشتغال عقلى ترخيص در خلافش ثابت شده است. نه اين جور چيزى نيست. بدان جهت در ما نحن فيه حكم همين است. بعد ايشان مى‏فرمايد باز مورد آخر كه مورد عقوبتى است. شخصى نمازش را در اول وقت نخواند. آب دارد، آن جا حمامش است. گفتيم حمام در خانه‏اش است. گرم هم هست. خودش اين غسل را نكرد. يا وضو را نگرفت عمداً و متعمداً تا پنج دقيقه از وقت صلاة باقى ماند. چهارمى اين بود كه من اراق الماء الموجود عنده مع العذر او الظّن بعدم وجوده بعد ذالك و كذا او كان على طهارتٍ وضو داشت. فاجنب مع العلم او الظّن بعدم وجود الماء. الخامس من اخّر الصّلاة متعمداً كه واجد الماء بود. من اخّر الصّلاة متعمداً الى آن زاد وقته فتيمم. اين هم ظاهراً اين عروه اينها اشتباه است. الى ان زاق وقتها بايد بشود. نه وقته. چون كه صلاة مؤنّث است. من اخّر الصّلاة متعمداً الى عن زاق وقته يعنى وقتها در اين صورت فتمم الاجر الزّيق به جهت زيق الوقت تيمم كرد، او را بايد قضا كند. اين هم از موارد عقوبت است. اگر از يك روايتى استفاده مى‏كرديم كه تقصير در طلب يا تقصير در تأخير در صلاة موجب جزا است، جزائش هم استحبابى است، ملتزم مى‏شديم خلاف حكم عقل نيست. ولكن دليل اين جورى پيدا نكرديم كه اين معنا ملتزم بشويم.
بعد رسيديم به مسأله معروفه‏اى كه سابقاً گفتيم، اشاره كرديم كه انشاء الله مى‏آيد. ايشان اين جور مى‏فرمايد، مى‏فرمايد وقتى كه مكلّف به جهت غايتى تيمم كرد، غايت يعنى چيزى كه مشروط به طهارت است. و طهارت مائيه بر او نمى‏تواند تحصيل كند، براى اتيان او تيمم كرد. مى‏فرمايد آن تيمم وقتى كه موجود شد، آن تيمم مى‏ماند. مادامى كه نقض نشده است. يعنى مادامى كه به حدث نقض نشده است. و مادامى كه عذر موجود است. عذر اگر عدم الماء است، عدم الماء موجود است. عذر اگر مرض است، مرض موجود است. تيمم نقض نشده است به حدث و آن عذر هم در شخص مكلّف موجود است. مى‏گويد پس وقتى كه آن شخص طهارتش موجود است، هر چيزى كه مشروط به طهارت بوده باشد، مى‏تواند در آن وقت اتيان بكند. مثلاً شخص مريضى بود. جنب بود. مريض بود. بايد تيمم بكند. آب ضرر دارد. اول وقت براى صلاة تيمم كرد. صلاتش را هم در خانه خواند. بعد ديد كه در مسجد صداى روضه مى‏آيد. گفت من كه عاشق اهل بيت هستم. بروم به اين روزه گوش كنم. خودش هم جنب است. تيمم كرده است. الان هم مرضش باقى است. عيبى ندارد. بيايد به مسجد بنشيند ديگر. چون كه عذر باقى است. طهارتش هم نقض نشده است. عذرش باقى است. عيبى ندارد. يك استثنايى مى‏زند. پس مع بقاء العذر و عدم انتقاض التّيمم هر مشروط بالطّهاره را مى‏تواند اتيان بكند. الاّ اذا كان...مسبقّ اين تيمم آن عضوى كه مسبق لتّيمم است مختص به آن غايت باشد. اگر عذرى كه مسبق تيمم است، مختص به آن غايتى باشد كه بر او تيمم گرفته است ديگر نمى‏تواند غايت ديگر اتيان كند. چند تا مثال مى‏گويم.
يكى از آن مثال‏ها اين است كه غسل نكرد و وضو نگرفت تا آخر وقت شد. كلام غسل بكند، فوت مى‏شود صلاة. مى‏فرمايد اگر لعجز زيق الوقت تيمم كرد، نمى‏تواند. غير از اين صلاة چيز ديگرى كه مشروط به طهارت است اتيان كند. حتّى اين شخص بخواهد و نمازش را برود مسجد بخواند. چون كه بيرون مسجد ايستاده است. تيمم كرد، يك قدم بگذارد توى مسجد وارد مى‏شود. نمى‏تواند. بايد در همان بيرون بخواند. وقتى كه سبب مسبق مختصّ به آن غايت شد، وقتى كه تيمم كرد، غايات ديگر حلال نمى‏شوند. بعضى از اصحاب ما بلكه بعضى از آن علما قدس الله اسرارهم كه حاشيه در عروه داشتند، آنها گفته‏اند در حال صلاة مى‏تواند اتيان كند ساير غايت را. ساير مشروط بالطّهاره را. مثلاً وقتى كه نماز مى‏خواند قرآن را كسى باز كرد، اين دست مى‏زند به كتابت قرآن. آخر جنب يا محدث بالاصغر نمى‏تواند دست بزند مع الحدث به كتابت قرآن. گفته‏اند عيبى ندارد.چون كه در حال صلاة طهارت دارد. بلكه اينها مى‏گويند كه وقتى كه نماز را شروع كرد در آن تكبيرة الاحرام را بيرون مسجد گفت به مسجد مى‏تواند داخل بشود. چون كه در حال صلاة طهارت دارد. يك قدم بردارد وارد مسجد مى‏شود. حال، حال طهارت است. اين حرف را آنها فرموده‏اند. صاحب العروه هم اين جور فرموده است. در اين مسأله مهمه دو جهت بحث است. ما فعلاً جهت اولى را كه مرحوم صاحب العروه متعرّض او شده است در اين مسأله او را بحث مى‏كنيم. و آن اين است كه ساير غايات را مى‏شود اتيان كرد يا نمى‏شود؟ مى‏شود اتيان كرد. چون كه متطهر است. عذرش باقى است. تيمم طهارت او است. الان هم طهارت دارد. اين كه استثنا مى‏زند كه الاّ ان يكون سبق و مسبق اين فتواى صاحب العروه صحيح است در اين جهت. چرا؟ چون كه اگر يادتان بوده باشد، گفتيم ممكن است شخصى از يك جهت متمكن از وضو بشود، از طرف ديگر نشود. به اضافتنا شى‏ءٍ آخر. اين اضافتنا شى‏ءٍ جنب متمكن از غسل بشود، به اضافتنا شى‏ءٍ اخر نشود. هر شيئى كه بالنّسبت اليه غير متمكن است آنها جايز مى‏شوند.
و امّا نسبت به آنى كه متمكن است نه نسبت به او حدثش واقعى است. امر اعتبارى است. امر اعتبارى تابع اعتبار شارع است. مى‏گوييم خب اين شخص در آخر وقت كه وظيفه‏اش تيمم است، خودش هم جنب است. اگر نماز نخواند. غسل كرد. گفت من غسل مى‏كنم كه چيزى كه هست جنابتم رفع بشود. غسل كرد به اين كه من غسل مى‏كنم كه جنابتم رفع بشود. يا غسل مى‏كنم بر اين كه دستم را به قرآن بزنم. غسلش چه جور است؟ صحيح است يا واقعى است؟ مى‏گوييم صحيح است ديگر. چرا؟ آنهايى كه مى‏گويند باطل است درست نيست. صحيح است غسلش. چرا؟ چون كه در اصول زحمت كشيديم گفتيم كه امر به شى‏ء نهى از ضدّ خاص نمى‏كند. ولو اين امر دارد كه در آن وقت صلاتش را با تيمم اتيان كند، ولكن اين امر نهى از ضدّ خاصش نيست. غسل كردن ضد خاص است. او حرام نمى‏شود. او واجب است. بدان جهت گفتيم در باب ترتّب كه يك ماه، دو ماه زحمت كشديم گفتيم بلكه شارع به ضد امر ترتبى مى‏تواند بكند كه اگر عصيان كردى آن صلاة مع التيمم را عصيان كردى وضو بگير يا غسل كن. مى‏تواند امر بكند. روى اين اساس پس نسبت به غسل در آن حال متمكن است. مى‏تواند نمازش را قطع كند. مى‏تواند يعنى عقلاً. ولو واجب نيست. چيزى حرام است قطع كردن. ولكن اگر قطع كرد، غسلش را اتيان كرد غسلش صحيح است. امر ترتّبى دارد. بدان جهت در آن حال اگر غسل كند غسلش كه حرام نيست. قدرت تكوينى دارد. قدرت شرعى هم دارد. چون كه شارع غسل را حرام نكرده است. صلاة مع التّيمم را واجب كرده است يا اصول. همين مواردش هم اين جا است ديگر. بدان جهت در ما نحن فيه آن كسى كه در حال صلاة الله اكبر گفته است او متمكن از غسل است. دخولش در مسجد حرام است. ولكن متمكن از صلاة فى الوقت نيست. عدم تمكنش نسبت به او است. نسبت به او طهارت است، مى‏تواند صلاة را اتيان كند. امّا ساير امور كه بر همه آنها متمكن است و فرض اين است آنها را نمى‏تواند بكند. اين مطلب دنباله دارد. نرسيد به آخرش. انشاء الله بعد.