جلسه 1133

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار: 1133 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1375
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
فرمود صاحب العروه اگر مكلّف براى غايتى از غاياتى كه مشروط به طهارت است براى آن غايت تيمم كرد، و تيممش تيمم مشروع بود، ساير غاياتى كه مشروط به طهارت است، آنها را هم مى‏تواند اتيان كند. كما بيّنا به شرط اين كه نسبت به آن ساير غايات هم فاقد الماء بوده باشد و متمكّن از طهارت مائيه نباشد. اين جهت اولى بود. عرض كردم در مسأله جهت ثانيه‏اى هست. و آن جهت ثانيه اين است گفته شده است آن احكامى كه مترتّب شده است در خطابات شرعيه به عناوين خاصّه مثل اين كه لا يجوز للجنب قرائت سور الاعظائم. لا يجوز للجنب و الحايط قرائت سور الاعاظم و لا يجوز للجنب و الحايط المكث فى المساجد. لا يجوز للجنب و الحايط مرور من المسجدين نظير اين احكام كه مترتب شده است در عناوين خاصّه. گفته شده است كسى كه تيممى كند به غايتى كه مشروط به طهارت است، ارتكاب اين احكام كه در حال تيمم جايز بوده باشد براى شخص قرائت سور عظائم كه غايتى را كه تيمم كرده بود، آن غايت را اتيان كرد. چون كه عذرش باقى است مى‏خواهد سور عظائم را بخواند. چون كه عذرش باقى است، مى‏خواهد داخل مسجد بشود. مرور از مسجدين بكند.
گفته شده است كه در اين مناقشه است. چون كه با عنوان تيمم، عنوان حايط و عنوان جنابت مرتفع نمى‏شود. رافع اين جنابت و رافع حيض بعد النّگاه غسل است. اين را سابقاً عرض كرديم اولاً خود جنابت به عينها عنوان حدث است. يعنى اين جنابت خودش حدث است و وقتى كه شخص تيمم مى‏كند اين حدث كه رفع مى‏شود يعنى جنابتش رفع مى‏شود. غايت الامر فرق ما بين تيمم و غسل اين است. ارتفاع حدث بالاغتسال بعد الجنابه ارتفاعش مطلق است. ولكن در تيمم مادام على اليحدث و مادام على النّجس ماءً است. چون كه حدث امر اعتبارى است و شارع امر اعتبارى را مى‏تواند اعتبار كند مستمراً و موقّتاً اين اشكالى ندارد. بعد از اين كه آن واجد الماء شد اين ارتفاع جنابت عمدش تمام مى‏شود كه شارع اعتبار كرده بود. جنابت پيدا مى‏كند به آن انزال اولى به دخول اولى. چون كه ارتفاع جنابتش موقّت بود. گفتيم خود اين جنابت را شارع حدث اعتبار كرده است. اگر از اين مطلب اغماض كرديم. گفتيم نه حدث زايد بر جنابت است. اين عنوان حدث زايد بر جنابت است. يعنى حدث امرى است از قبيل حكم بر آن انزال منى و هكذا دخول به مقدار حشفه اين حدث حكم آن جنابت است كه شارع كانّ دو چيز را اعتبار كرده است. يكى جنابت را كه اين دخول و انزال جنابت است و اين جنابت حدث است. دو چيز را اعتبار كرده است. امروز يك پلّه پايين آمديم. گفتيم اين جور است. اين احكامى كه مترتّب شده است بر جنب و حايض اين احكام ظاهرش اين است كه جنب بما هو محدثٌ يعنى در حقيقت اين احكام مال حدث است. نه مال جنابتى كه اعتبار كرده است. چرا؟ دليلش چيست؟ دليلش اين است كه زن ايام حيضش تمام شد. نگاه حاصل شد. وقتى كه حيضش تمام شد، هنوز غسل حيض نكرده است. خودش هم متمكن از غسل است. مى‏تواند مكث فى المساجد بكند؟ هيچ كسى نگفته است جايزاست. حيض تمام شده است. نگاه حاصل شده است. ولكن نمى‏تواند قبل از غسل داخل بشود. اين معلوم مى‏شود كه اين حكم عدم الجواز مكث فى المساجد يا حرمت مرور المسجدين اينها مال حدث است كه ظاهرش اين است. مثلاً مادامى كه غسل نكرده است نمى‏تواند قرائت عظائم بكند، اين مال حدث است نه مال خود حيض است. حيض تمام شده‏
است. روى اين اساس اگر اين احكام مال حدث هم بوده باشد، خب تيمم وقتى كه شخص معذور از ماء شد، احد الطّهورين است. طهور يكى طهارت مائيه، غسل و وضو است، ديگرى تيمم است. اين به منزله او است. انّ الله جعل التّراب او الارض طهوراً كما جعل الماء طهوراً. اين مادام است. مادامى كه فاقد الماء است و حدث صادر نشده است، حدثش مرتفع است. بله، اگر كسى بگويد جنب نه حدث به تيمم كردن، نه جنابتش مرتفع مى‏شود، نه حدثش مرتفع مى‏شود، تيمم فقط مبيع لصّلاة است. يعنى كانّ آنى كه شارع امر كرده است به تيمم تخصيص در دليل لا صلاة الاّ بطهورٍ است. نه در حال تيمم ولو حدث دارد، نماز را بايد بخواند. نظير آنى كه بعضى‏ها در مستحاضه گفته‏اند. گفته‏اند زنى كه مستمر بالدّم است، هى دم استحاضه مى‏بيند، استحاضه حدث است. ولكن وقتى كه اعمالش را اتيان كرد، معذور است با آن حدث نماز بخواند. بلكه مكلّف است با او بخواند. چه جورى كه او تخصيص است در لا صلاة الاّ بطهورٍ، اين هم كانّ تخصيص است. اگر كسى اين را بگويد، اين حرف، حرف درستى نيست. اگر اين جور بوده باشد، حرف درستى نيست. چون كه خب فرض بفرماييد كه هم جنب است و هم محدث. الجنب لا يقرأ سور العظائم. الجنب لا يدخل فى المسجد يا لا يمرّ بالمسجدين. جنب است ديگر.
دليل هم كه ندارد تيمم بكند جنابت مرتفع مى‏شود. يا حدث مرتفع مى‏شود. بلكه هر دو تا باقى است. ولكن در اين جا هم ما يك كلامى داريم و آن كلام اين است كه اصل مبنا ضعيف است. چون كه شارع فرمود اذا تيمم فقد فعل احد الطّهورين. يكى از طهارتين كه طهارت مائيه است موجود شده است. انّ الله جعل التّراب طهوراً كما جعل الماء طهوراً. اگر از اينها هم غمض عين بكنيم، مى‏گوييم نگاه كنيد به سيره خارجيه. از زمان رسول الله (ص) جنب‏هايى بوده است كه آنها مجروح بوده‏اند، قرح داشته‏اند. اينها نمى‏توانستند غسل بكنند. با وجود اين به مساجد مى‏آمدند. در يك روايتى رسول الله بفرمايد هر كس تيمم دارد نيايد به مسجد. صاحب قروح و جروحى كه غسل نكرده است و تيمم كرده است نيايد به مسجد. اين از آن زمان هست. الى يومنا هذا است. نه رسول الله فرموده است، نه ائمه...كرده‏اند. اين معلوم مى‏شود اگر تيمم مبيع هم بوده باشد، مبيع لكلّ مشروطٍ بالطّهاره است. لكلّ آن حدثى كه محكوم است صاحبش به آن حكم، آن حكم برداشته مى‏شود ولو تخصيصاً.
بدان جهت اين معنا براى ما صاف است و هيچ شبهه‏اى ندارد كه اگر متيمم لغايتى از محدث چه اصغر، چه اكبر براى غايت مشروعى تيمم كرد، چون كه از ماء معذور است و از طهارت مائيه عذر دارد هر غايتى را كه مشروط بالطّهارت است فى صحّته او فى كماله او را مى‏تواند اتيان بكند در صورتى كه نسبت به آن غايت هم فاقد الماء باشد. و امّا نسبت به او فاقد الماء نيست مثل اينكه در اثنا وقت مى‏داند آب پيدا مى‏شود يا ردايى دارد قبل خروج الوقت آب پيدا مى‏شود و آب پيدا شد، بله نسبت به آن صلاتى كه اين جور است نمى‏تواند با تيمم قبلى اتيان كند. و قد تقدّم الكلام فى ذالك. بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف در مسأله عاشره اين جور مى‏فرمايد، مى‏فرمايد بر اين كه هر غايتى كه وضو گرفتن به آن غايت مشروط است و هر غايتى كه غسل كردن به آن غايت مشروع است، اعم از اين كه وضو گرفتن به آن غايت مشروعيتش به نحو وجوب است مثل صلاة و طواف كسى كه محدث بالاصغر است بايد در طواف وضو داشته باشد. بايد شرطى. يا شرط در كمال او است. مثل اين كه كسى كه قرائت قرآن مى‏كند مستحب است با وضو بوده باشد كما ذكرنا. هر غايتى كه وضو گرفتن به او مشروع است، چه وضو شرط صحّت او باشد، چه وضو شرط كمال او بوده باشد، و هر غايتى كه غسل كردن بر او مشروع است. اعم از اين كه غسل كردن به آن غايت واجب بوده باشد مثل اغسال واجبه‏اى كه غسل جنب جنابت است يا غسل مسح ميت است كه مى‏خواهد نماز بخواند. بايد غسلش را بكند. و الاّ غسل جنابت يا غسل مسح نكند، صلاة محكوم به بطلان است. يا غايتى كه غسل كردن به او مستحب است. مثل فرض بفرماييد بر اين كه انسان غسل مى‏كند مسح ميت كرده است كه داخل مسجد بشود. كسى كه غسل مسح ميت به گردنش است مى‏تواند داخل مسجد بشود. جنب نيست. حدث حيض ندارد. ولكن استحباب دارد دخول در مسجد مع الطّهاره. كمالش اين است كه غسل ميت را بكند. هر غايتى كه براى او غسل كردن مستحب است مثل غسل جمعه كه براى جمعه غسل كردن مستحب است. مثل غسل ليالى القدر كه براى ليالى القدر ولو انسان متطهّر من الحدثين است، وضو دارد. جنب هم نيست. ليله قدر قبل الغروب رسيد كه آفتاب دارد غروب مى‏كند. غسل ليله قدر را بكند. هر غسل و هر غايتى كه مشروع است، مى‏تواند هم تيمم را عند معذور بودن از استعمال ماء به آن غايت تيمم بكند. ايشان اين كلام را مى‏گويد. مى‏دانيد فرق ما بين اين مسأله و مسأله متقدّمه چيست؟ در مسأله متقدمه اين بود كه انسان اگر به غايت مشروعه‏اى تيمم كرد، ساير غايات مشروطه را كه مشروط به طهارت است مى‏تواند اتيان كند اگر نسبت به اينها هم فاقد الماء بشود. كلام در اين مسأله دهمى در صغريات است كه كدام غايات مشروع است كه انسان به يكى از آنها تيمم بكند. اين را صاحب العروه در ضابطه كلّى بيان كرده است. گفت آن غاياتى كه غايات مشروعه لوضو هستند، همان غايات عند عدم تمكّن من الوضو غايات تيمم بدل از وضو هستند. و آن غاياتى كه غايات غسل هستند عند التّمكّن چه به نحو الاستحباب، چه به نحو الشّرط، در ما نحن فيه هم تيمم به آن غايات جاى غسل را مى‏نشيند. در جايى كه متمكّن از آب نشود. دو مورد را استثنا مى‏كند كه در دو مورد تيمم جاى وضو يا غسل را مثلاً نمى‏گيرد. در دو مورد جاى وضو نمى‏نشيند. يكى وضو تحيّئى بود. كه انسان هنوز ظهر نشده است. كم مى‏ماند به ظهر. واجب نشده است هنوز صلاة ظهر و عصر. وضو مى‏گيرد محيّا بشود به خواندن نماز كه...اين است كه قبل از ظهر مسلمين و متشرّعين در حوض مسجد قبل از اين كه هنوز اذان بشود، ظهر داخل بشود، وضو مى‏گيرند با آن آبى كه قطراتش آتش جهنّم را خاموش مى‏كند، با آن قطرات وارد مسجد مى‏شود. اين كسى معذور است. قبل از ظهر آمده است در اين سنگ‏هاى اين مسجد، يا تراب مسجد ظهر نشده است. مى‏گويد تيمم مى‏كند لتّحى‏ء لصّلاة. فرموده است اين مشروع نيست كما تقدّم سابقاً. مى‏فرمايد بر اين كه با اين تيمم نمى‏تواند نماز بخواند. اين تيمم، تيمم مشروع نيست. يكى اين را استثنا مى‏كند به نحو الفتوا. يك مورد را هم استثنا مى‏كند به عنوان احتياط. اگر يادتان بوده باشد، در غايات وضو گذشت كه انسان فرض بفرماييد الان نه وقت صلاة الصّبح است، نه وقت صلاة عصرين است، وضو مى‏گيرد كه پاك بشود. كون على الطّهاره پاك بوده باشد. فرمود عيبى ندارد انسان وضو بگيرد لكون على الطّهاره. مى‏گويد اگر معذور از آب شد از استعمال آب شد، در اين حال تيمم بگيرد للكون على الطّهاره، محلّ اشكال است...رجاعاً عيبى ندارد. مثل آن سابق نيست. رجاعاً عيبى ندارد. ولكن بخواهد با اين نماز بياورد، با اين تيممى كه لكون على الطّهاره گرفته است يا غايت ديگرى را بياورد كه مشروط است آن غايت به طهارت در صحّتش يا در كمالش نه اين مجزى نيست. يعنى رجائى است اين كون على الطّهاره طهارت رجائى است. در آن غايات بايد طهارت محرز بشود. طهارت شرط آنها است در صحّتشان و در غايتشان. عرض مى‏كنم بر اين كه در ما نحن فيه دو جهت بحث است. يك جهت بحث در استثنايى كه ايشان كرده است. اين دو جهت را سابقاً اشاره كرديم و الان هم مى‏گوييم اين دو جهت را. نه آن استثنا به نظر قاصر ما تمام است، به نحو الفتوا، نه آنى كه استثنا به عنوان اشكال كرده است، به عنوان احتياط كرده است او تمام است.
و سرّ فى ذالك گفتيم تيمم و وضو و غسل كه اينها شرط هستند در اعمال يا در صحّت آن اعمال شرط هستند مثل صلاة، طواف واجب كه طهارت شرط در صحّت آنها است. يا طهارت شرط كمال در آنها است. مثل قرائت قرآن، دخول در مساجد، و امثال اينها. گفتيم شرط بايد به عنوان عبادت بوده باشد. اين در بحث اصول چه جور شد در اين طهارات ثلاث كه وجوبشان غيرى است، اينها عبادت شده‏اند، آن جا مفصّلاً بحث كرديم. ما ديگر وارد آن رشته نمى‏شويم. اين قدر كه بايد آنها به عنوان عبادت بشود. عبادت هم كما ذكر فى بحث التّوسّلى و تعبّدى اين نيست كه محرّك انسان به اتيان آن عمل امر شارع بوده باشد. قصد قربت منحصر به اين نيست. اين قصد قربت است. اگر محرّك انسان به عمل امر خداوند به آن عمل باشد چه امر وجوبى، چه طلب استحبابى، قصد قربت محقق مى‏شود. ولكن قصد قربت منحصر به اينها نيست. عمل بايد به حساب خداوند بشود. بدان جهت آن كسانى كه روزه مى‏گيرند نوعشان اين است كه اگر روزه نگيريم آتش جهنّم است بر ما. فراراً از نار الجحيم نمازش را اتيان مى‏كند. خود اين معنا تقرّب الى الله است. به حساب خدا است. چون كه از خدا مى‏ترسد. خوف خدائى داعى شده است. والاّ امر به نفسه قطع نظر از اين جهات محرّك نيست. خب چه فرقى دارد در امر به صلاة فريضه و صلاة نافله. صلاة نافله را اكثر مردم اتيان نمى‏كنند. نماز شب را. چرا؟ چون كه مى‏گويد آتش نيست او را. خدا كريم است. من جهنّم نروم. يك خانه كوچكى بدهند كافى است بر من. اين مى‏بينيد كه دائميت امر در آن صلاة فريضه خوف من النّار است. او داعى است به...دائميت امر هم به او است.
سؤال؟ امر كشف كرده است كه محبوب شارع است و خودش هم امرش امر وجودى است. ملاك ملزم دارد، امرش وجوبى است، و خداوند هم فرموده است ما...قالوا لم تكن من المصلّى. اين بدان جهت بر اين كه نمازش را اتيان مى‏كند. مى‏گويد دلم راحت شد. نمازم را اتيان كردم. بگذار راحت بخوابم. اين در صلاة مستحبى اين را نمى‏گويد. اين دائميت امر اينها بحث‏هاى اصولى است. اشاره مى‏كنم. خود دائميت امر ذاتى نيست. آن دائميت امر ذاتى بودنش الحق يك اوليائى است كه آنها به هيچ چيز توجّهى ندارند. آنها عاشق هستند. از معشوق حرفى شنيده‏اند كه خودشان را با دل و جان ذوب مى‏كنند در محبّت او. مقامى است كه لا يسر...گذشت اين معنا را. بدان جهت در ما نحن فيه اين عبادات اين كه مى‏آوريم من وضو مى‏گيرم براى اين كه نماز بخوانم، اين مصحّح قصد قربت است. كسى كه وضو مى‏گيرد كه با او نماز بخواند اين مصحّح قصد قربت است. بدان جهت گفتيم انسان وقتى كه قبل الوقت وضو مى‏گيرد، لازم نيست كه نزديك بشود وقت نماز. در بحث وضو گفتيم. نه شخصى است كه دير از او حدث صادر مى‏شود. اول وقت وضو مى‏گيرد كه بلكه انشاء الله اين وضو باقى ماند و نماز خواندم. اين قصد قربت محقق شده است. روى اين اساس اين حرف در تيمم هم مى‏آيد. فرقى نمى‏كند. در تيمم هم گفتيم وضو مى‏گيرد، قصد بدليت لازم است كه بايد وضو مى‏گيرم بدلاً عن الوضو. چون كه جنب نيست. وضو برايش مستحب است. اين بدل از وضو بايد تيمم بكند. و امّا اين كه اين تيمم را من چرا مى‏كنم، اين قصد قربت مى‏خواهد. يكى هم اين كه بماند انشاء الله نماز بخوانم. چون كه در وقت نماز هم مجروح است. اين چهل روز طول مى‏كشد تا اين جراحات خوب بشود و آب ضرر نداشته باشد ولو در ساير بدن آب ضررى به اين جراحت نداشته باشد. گفتيم اين قصد قربت است. آن وقت مى‏ماند بر اين كه تيمم قصد قربتش اگر مشروع بشود، و شارع امر استحبابى داشته باشد، قصد قربتش اين جور مى‏شود. از كجا كه اين تيمم مشروع است قبل الوقت؟ مى‏گوييم ان الله يحب المتطهرين. امام(ع) در آن روايات اين جور فرمود كسى كه جنب است يا مثلاً حدث ديگر دارد مجروح است، لا بعث به ان يتيمم و لا يغتسل. آن كسى كه غسلش اگر مى‏توانست واجب است. جنب است. لا بعث بر اين كه لا يغتسل مثل اين صحيحه‏اى كه مى‏خوانم براى شما.
صحيحه بزنتى در باب 5 روايت 7 است. محمد ابن الحسن باسناده عن سعد ابن عبد الله عن محمد ابن الحسين الخطّاب است و محمد ابن عيسى ابن عبيد است. دو تايى، بلكه سه تايى و موسى ابن عمر ابن يزيد است. جميعاً عن احمد ابن محمد ابن ابى نصر البزنتى عن الرّضا (ع) فى الرّجل تصيبه الجنابه و به قروحٌ او جروح او يخاف على نفسه من البرد از سرما مى‏ترسد قال لا بعث لا يغتسل و يتيمم. ضررى ندارد. تيمم كند. غسل واجب نيست. نمى‏تواند، اين لا بعث در مقام توهّم حزر است. توهّم وجوب است كه بايد غسل كند. نه، لا بعث ان لا يغتسل. تيمم بكند. امام نفرمود كه وقت داخل شده است، نشده است، قبل الوقت است. آن جايى كه غسل مى‏توانست بكند، غسل به به تحىّ‏ء اتيان مى‏كند كه با آن غسل جنابت بعد از دو ساعت نماز بخواند. آن قصد قربت است، اين هم قصد قربت است. فرقى ندارد. انّ الله يحبّ المتطهرين تيمم را هم مى‏گيرد و لذا الالتزمنا تيمم از فاقد الماء استحباب نفسى دارد. خودش طهارت است. انّ الله يحبّ المتطهرين. چرا طهارت است؟ چون كه انّ الله جعل التّراب ما طهوراً كما جعل الماء طهوراً. آن وقتى كه طهور بود، همان جا تيمم. عند عدم تمكن طهور است. هر وقتى كه مطهّر موجود شد، انسان مى‏تواند تيمم بكند. بدان جهت تيمم كرد للكون على الطّهاره. آمد به مسجد. عيبى ندارد. روضه است در مسجد. گوش كند. خود تيمم طهارت است. انّ الله يحبّ المتطهرين. اگر معذور است، نمى‏تواند غسل كند مثل مريض و مثل آن كسى كه ذات القروح و الجروح است و وظيفه‏اش تيمم است، او هم انّ الله از او حب دارد. بدان جهت نه اين استثنايى كه وضو تحيّئى را استثنا كرده است ما نفهميديم. مگر اين كه ايشان ملتزم بشود كه تيمم استحباب نفسى ندارد، فقط وجوبش، وجوب غيرى است، در اين اشكال مى‏كند. جزم نمى‏كند. بدان جهت در ما نحن فيه به اين مطلب دومى هم مى‏آييم كه هم استحباب نفسى دارد كه گفتيم، هم وضو تحيّئى عيبى ندارد. ايشان در كلامش كه از اين طرف به تيمم...انداخته است، از يك طرف ديگر توسعه انداخته است. دقت كنيد. مطلب مهمى است. مى‏دانيد ما يك اغسال مستحبه‏اى داريم كه شخصى متطهّر من الحدثين است. نه حدث اكبر دارد، نه حدث اصغر دارد. غسل براى او مستحب است. مثل غسل ليالى القدر. مثل غسل يوم الجمعه. روز جمعه هم وضو دارد و هم جنب نيست. متطهّر من الحدثين است. وقتى كه طلوع فجر شد، مستحب است غسل جمعه كردن تا الى زوال الشّمس، تا ظهر يا الى غروب الشّمس على كلامٍ قد تقدّم. اين شخص اين غسل را اتيان مى‏كند. اين غسل طهارت نيست. چون كه خودش متطهر است. محدث نيست. هكذا فرض كنيد كه بعضى جاها است وضو طهارت نيست. مثل اين كه وضو دارد، دوباره تجديد مى‏كند وضويش را. الوضو على الوضو نورٌ. خب طهارت نيست اين وضو دومى تا مطهّر است خودش. ولكن استحباب دارد. يا زن حايض ايام دم حايض است ديگر. يعنى حدث دارد و حدثش به غسل مرتفع مى‏شود بعد النّگاه حدث مرتفع نمى‏شود. ولكن مستحب است وضو بگيرد در اوقات صلاة رو به قبله بنشيند و ذكر بگويد. اين وضويش طهارت نيست. ايشان مى‏فرمايد اگر وضو طهر نباشد، اگر وضو مستحب بوده باشد، ولو طهارت نباشد اگر غسل مستحب بشود، ولو طهارت نباشد، تيمم بدل از وضو مشروع است. تيمم بدل از آن وضو و تيمم بدل از آن غسل مشروع است. اين را توسعه مى‏دهد كه ولو وضو طهارت نباشد ولكن مستحب است. الان متمكن نيست تيمم كند. ولو غسل طهارت نيست، ولكن مستحب است الان متمكن نيست از او تيمم بكند. اين را توسعه مى‏دهد. خب كلام در اين است كه اين توسعه دليلش چيست؟ ما آنى كه از ادلّه فهميده‏ايم عزيزان من مراجعه به آيه شريفه بكنيد، مراجعه به روايات بكنيد. آنى كه ما از ادلّه فهميده‏ايم، تيمم طهارت است. حدث را برمى‏دارد. حدث مرتفع مى‏شود. ارتفاعاً موقّتياً. آنى كه از ادلّه نفهميديم اين است. خب وضو تجديدى كه رافع حدث نيست تا تيمم هم رافع آن حدث بشود. وضو حايض كه رافع حدث نيست تا تيمم هم رافع آن حدث بشود. غسل جمعه كه رافع حدث نيست از شخص متطهر كه تيمم هم رافع حدث بشود. دليلى بر مشروعيّت تيمم در اينها نداريم. نگوييد غسل جمعه ربّما رافع حدث مى‏شود. چرا؟ مثل اين كه شخصى محدث بالاصغر است. رفت حمّام. بعد از طلوع الفجر غسل جمعه را كرد. مى‏گوييم كه كلّ غسلى كه مشروع است و استحباب دارد، مقنى از وضو است. با آن غسل مى‏تواند نماز بخواند. اين جور گذشت ديگر. مسأله‏اش هم باز مى‏آيد فردا انشاء الله. اين را كه گفتيم. پس در اين موارد غسل مستحبى رافع حدث شد. رافع حدث اصغر شد. پس وقتى كه اين جور شد غسل مستحبى هم در ليالى القدر اگر محدث بالاصغر بود، غسل ليلة القدر را كرد مى‏تواند نماز بخواند. اىّ وضوءٍ عنقا من الغسل كما سيعتى. وضو نمى‏خواهد. نگوييد پس وقتى كه غسل‏ها رافع حدث شدند، يعنى مقنى از وضو شدند يعنى رافع حدث شدند، خب تيمم هم در اين مورد مشروع مى‏شود. تيمم بعد از حدث اصغر بدلاً عن الغسل جمعه مشروع مى‏شود. بدلاً ان غسل ليلة القدر مشروع مى‏شود. چون كه اين غسلش رافع حدث است. اين تيمم هم رافع حدث بايد بشود. آن نكته دقيقه ظريفه‏اى كه خدمت شما مى‏خواستم بگويم همين است. نه تيمم به درد نمى‏خورد. چرا؟ چون كه تيمم آن وقتى رافع حدث است كه متمكّن از استعمال ماء نباشد ديگر. و الاّ متمكّن بشود، حدث ندارد. در اين اغسال مستحبه كه مقنى از وضو است، مكلّف متمكن از طهارت مائيه لصّلاة است. غسل نكند، وضو بگيرد. غسل هم متمكن از غسل نيست. بدنش مجروح است. ساير بدنش. ولكن فرض بفرماييد كه متمكن از وضو است. وضو كه مى‏تواند بگيرد. اين كسى كه متمكن از غسل نيست، ولكن متمكن از وضو است، اين متمكن از طهارت مائيه است. چون كه متمكن از طهارت مائيه است چون كه وضو بگيرد و نماز بخواند، نمازش صحيح است. غسلش واجب نيست. چون كه در اين موارد متمكن از طهارت مائيه است طهارت مائيه‏اش غسل تنها نيست. غسل طهارت مائيه اين شخص كه ليله قدر را درك كرده است، طهارت مائيه صلاة مغربش اين با وضو است و اين با غسل مستحبى. و مكلّف از غسل كه متمكن نيست، از وضو كه متمكن است. نوبت به تيمم نمى‏رسد. تيمم در صورتى طهارت است كه فاقد الماء بوده باشد. تأمّل كنيد اين نكته باريك را فردا هم اعاده مى‏كنم انشاء الله.